۱۳۹۲ دی ۹, دوشنبه

بازداشت بابک زنجانی غیر حقوقی و برای حفاظت از او و اطلاعاتش بوده است!


الف- بازداشت بابک زنجانی اگر صحت داشته باشد یک بازداشت سیاسی و غیر حقوقی بوده است و بنظر می رسد به یکی از دو دلیل زیر اتفاق افتاده باشد:

1- برای محافظت از او و جلوگیری از افشاگری های بنیاد بر افکن احتمالی اش بوده است.

2- برای آدرس عوضی دادن به فضای ملتهب جامعه در ارتباط با فساد کشف شده در ترکیه و عدالت نمایی پوپولیستی انجام شده است.

زیرا:

1- بازداشت حقوقی آدم سرشناسی مثل بابک زنجانی - مثل هر بازداشت دیگر قضایی - باید در اطلاعیۀ رسمی دادگستری و با ذکر دلایل و اتهامات علت بازداشت و نام بردن از شکات ایشان باشد. و نه بصورت تک جملۀ دادستان کشور در مصاحبه ای غیر رسمی.

2- تا این لحظه - بازداشت زنجانی - اتهامی بغیر از ثروتمند بودن متوجه بابک زنجانی نبوده است؛ و هر آنچه در مطبوعات و نامه های این نماینده و آن وکیل و سه دیگر شریک و ... مطرح شده جنبۀ "اتهام مشخص" نداشته و در هیچ کجا ثبت و اطلاع رسانی نشده است. حتی اتهام شفاهی مطرح شده در رابطه با معامله با تأمین اجتماعی هم چون طبق ادعای خود محسنی اژه ای پروندۀ تحقیق و تفحص تأمین اجتماعی به دادگستری ارجاع داده نشده است منتفی است.

این یاداشت کوتاه را با عجله نوشتم که فریب نخوریم و فقط ثروت بادآوردۀ بابک زنجانی حساسیت مان را نسبت به اولاً حقوق او و ثانیاً توطئه بودن این بازداشت برای انحراف افکار عمومی از حامیان و شریکان او در جای جای حاکمیت را فراموش کنیم. در نظر داشته باشیم که فقط در یک فقرۀ کوچک و برای نمونه رییس سابق و مختلس بانک ملی (محمدرضا خاوری) از مرز خود دادستان کل کشور موفق بفرار از کشور شد.

ناگفته پیداست که خود خبر ارزش زیادی دارد و معلوم است که زلزلۀ فساد در حال بلعیدن "طعمه" های ابتدایی اش است و این روند به تکانه های مبارکی ارتقاء خواهد یافت. اگر جزییات منتشر شود تحلیل دقیق تری هم ممکن خواهد بود. این فقط یک هشدار است. یا...هو

۱۳۹۲ دی ۸, یکشنبه

ثروت سیاه ملت ایران و روی سفید اردوغان: رجب قهرمان ملی و ناجی ترکیه است!


1- موضوع فساد اقتصادی برملا شده در ترکیه چه منشاء سیاسی داشته باشد یا نه - من معتقدم که دارد - در نهایت اما برگ برنده ایست از سیاستمداری اردوغان در راه توسعه و پیشرفت ترکیه و نجات کشورش از بحران اقتصاد جهان. و این راز بزرگ این ماجراست که ناگفته مانده است: "چرا در بحران اقتصادی سخت جهان در بین سال های 2009 تا 2013 ترکیه کمترین آسیب و دیرترین تنش را داشت؛ حتی در مقایسه با کشورهای غرب اروپا مثل ایتالیا و پرتقال و اسپانیا و حتی فرانسه و انگلیس. تا چه رسد به کشورهای مشابه ترکیه مثل یونان و قبرس و ... که ورشکسته شدند. بگذریم از کشورهایی مثل تونس و مصر که رژیم های سیاسی شان را بر سر این بحران فروپاشیده یافتند".

2- خب ادعای نامتعارفی است آنچه که گفتم در مقابل پروپاگاندایی که راجع به این فساد برملا شده راه افتاده از سوی تحلیلگران اقتصادی و سیاسی. پس بگذار ببینیم واقعاً چه اتفاقی افتاده است و این آمار و ارقام نجومی بین 100 تا 300 میلیارد دلاری توی بوق شدۀ این روزهای رسانه ها چه واقعیتی را می گویند و کدام قسمت را سانسور می کنند. ابتدا به اتهامات وارده به دولت ترکیه بپردازیم:

الف- پولشویی: پولشویی بزبان ساده یعنی وارد کردن مقداری پول با منشاء نامعلوم بچرخۀ معلوم اقتصادی و تغییر و تبدیل آن پول از منشاء نامعلوم به منشاء معلوم است. پولشویی یکی از اقدامات اقتصادی است که تحقیقاً کم و زیاد در همۀ کشورها و اقتصادها اتفاق می افتد که ملعون ترینش - از نظر موضوعی - پول های حاصل از تجارت مواد مخدر است و سکس و برخی داروها و تجارت انسان. و سالم ترینش هم عملیات بانکی کشورهای مختلف بر روی سرمایه های سرگردان یا سرمایه هایی که دنبال ثبات بیشتر و سود افزونتر با مالیات کمتری می گردند. انبوه ترین و شیک ترین و مدرن ترین پولشویی جهان هم مربوط است به کشور سویس با بانک های ایمن و حساب های تاپ سکرت.

ب- ارتشاء و اختلاس: این مورد هم یک پدیدۀ همه جهانی است و هیچ کشوری در دنیا نیست که مدعی باشد در سیستم ادارۀ کشورش رشوه و اختلاس را ریشه کن کرده است. این ارتشاء و اختلاس از دوجهت حائز اهمیت می شود. اول بخاطر بعد اخلاقی و فساد حاکمانی که رشوه می گیرند و در صورت برملا شدن - جوامع دموکراتیک - به اعتماد عمومی لطمه زده و باعث بی اعتباری سیاستمداران در افکار عمومی می شود. و دوم اینکه رشوه و اختلاس نوعی دزدی ار اموال عمومی آن کشور است و باعث اتلاف منابع و جلوگیری از رشد و توسعۀ کشور می شود.

3- مورد ترکیه فقط شامل پولشویی و رشوه است و تا کنون کسی مدعی اختلاس نشده است. اما مهمترین کلید ماجرا در پاسخ این دو سؤال است: اول: "پول چی و مربوط به کی شسته شده است". و دوم: "رشوه هایی که داده شده است توسط چه کسی و از کجا تأمین شده است". خب بدون کمترین تردیدی و طبق گزارش های منتشر شده تا امروز هم پول های کلان چند ده میلیاردی شسته شده مربوط به ایران بوده است و هم رشوه های پرداخت شده به همۀ متهمان ترک از جیب متمول همین ایران بوده است. بعبارت دیگر در ترکیه نه کسی از ثروت ملی ترکیه اختلاس کرده و نه کسی از این ثروت رشوه داده و گرفته.

4- ترکیه و دولت اردوغان از نکبتی بنام استراتژی جهان ستیز خامنه ای و پسر محبوبش که باعث تحریم های سخت ایران شده و خامنه ای و احمدی نژاد را به استیصال "چه کنیم" رسانده بود بهترین و بیشترین حسن استفاده را کرده است؛ و با قبول ریسک دورزدن تحریم ها پول های ایران را شسته است. و با اینکار خودش هم اقتصاد ترکیه را از بحران دور نگاه داشته و هم صادرات خودش به ایران را افزایش داده است و هم امتیازهای مرزی و فرامرزی مادی و معنوی زیادی را از ایران گرفته است و .... و تازه مهمترین مهره های شتیله بگیر میلیاردی حکومت ایران مثل زنجانی و ضراب را هم ترغیب و تشویق کرده تا دزدی های فرا "اینجهانی" خودشان را هم در اقتصاد ترکیه سرمایه گذاری کنند و از این راه هم به اقصاد کشورش یاری رسانده است. خب این وسط مقدار کلانی هم رشوه پرداخت شده که مقدار کمی از آن هم به عناصر طماع دولت اردوغان و فرزندان آن ها رسیده است. اما مهم در این رشوه ها دو نکته است:

الف- اینکه این رشوه ها همگی از ثروت ملت ایران پرداخت شده و کمترین سوء استفاده ای از منابع اقتصاد ترکیه نشده است.

ب- اینکه سیستم سیاسی ترکیه آن مقدار از شفافیت و دموکراسی را داشته است که این رشوه ها برملا شده و باعث بحران اخیر شود. و الا ایران در همین مقدارها در اقتصاد امارات و دوبی و آذربایجان هم فساد تولید کرده است که بدلیل بسته بودن سیستم های سیاسی شان خبری بیرون درز نکرده است.

5- طبیعی است که این بحران ایجاد شده در اقتصاد ترکیه زلزله ای اخلاقی علیه دولتمردان ترکیه و یاران اردوغان ایجاد بکند و کرده است. اما این فقط بحران اخلاقی چند وزیر و خانواده هایشان است که مثل همۀ کشورهای متمدن استعفاء داده و خود را تسلیم قانون مستقل کشورشان کرده اند. حتی تا آنجا ترکیه بالیده است که وزیر فرهنگش هم فقط در اعتراض به این رسوایی اخلاقی - و نه فساد ضربه زنندۀ اقتصادی به کشورش - استعفاء داده و از نخست وزیر خواسته کناره گیری کند. و البته قابل مقایسه است با فساد سازمان یافته ای که در داخل حکومت ایران 35 سال است نهادینه شده و محال قطعی بوده است که نه کسی استعفاء بدهد و نه دادگستری مستقلی داشته و دارد برای ورود به کارنامۀ سرتاسر خیانت و فساد خیلی از سران حاکمیت. یا...هو

توضیح: من حتی اسلامگرایی در حد اردوغان را هم دوست ندارم و با ورود سازمان یافتۀ دین به سیاست بهر مقدار مخالفم. اما حقیقت را نمی توان بر سر خوش آمد و بد آمد شخصی قربانی کرد.

۱۳۹۲ دی ۶, جمعه

جمهوری اسلامی راه پس کشیدن ندارد. فقط باید به فتوت اوباما دل ببندد و کارکند!


1- کار نمایشی و احمقانۀ نمایندگان مجلس جمهوری اسلامی در تصویب دوفوریت طرح الزام دولت به غنی سازی 60 درصد - با هر پیش شرطی هم - عملی احمقانه و تحریک آمیز و بر خلاف منافع گردانندگان جمهوری اسلامی است که نهایتاً دودش بچشم شهلای ایران خانم عزیز ما هم خواهد رفت. لذا بنظرم رسید که به چند نفر عاقلی اگر باقی مانده اند در این نکبت انقلابی یادآوری کنم که "دیگر دیر شده" و پروندۀ هسته ای ایران یا در سال 2014 میلادی حل می شود و یا ایران مورد حملۀ نظامی قرار می گیرد و راه سومی متصور نیست. بعبارت دیگر توافق ژنو دریچۀ آن لابیرنتی بود و است که طراح و نگاهبانش غرب است و بمحض قبول جمهوری اسلامی برای ورود به داخل این لابیرنت دیگر هرگونه عقب نشینی و منفذ و راه خروجی بسته شده است مگر همان راه نهایی که غرب در مقابلش منتظر استقبال از ایران باهوش است.

2- تا قبل از دولت جدید و توافق ژنو؛ جمهوری اسلامی نه قبول می کرد که فعالیت های هسته ایش مقصد نظامی دارد و در عین حال قبول هم نمی کرد تا برای قصدی که ندارد شفاف سازی کند. دولت روحانی که آمد همان ادعای صلح آمیز بودن برنامۀ هسته ای ایران را تکرار کرد و در عین حال بغرب حق داد که مظنون باشد و حاضر شد شفاف سازی کند. به تعبیر دقیقتر دولت جدید با نفس قبول "شفاف سازی" نسبت به ادعاهای غرب؛ غیر مستقیم احتمال نظامی شدن برنامۀ هسته ای ایران - تا قبل از این - را هم پذیرفت.

3- اما حالا در این نقطه ای که ایستاده ایم بگذارید اینطور ادامه بدهم: فرض کنیم که مذاکرات مبتنی بر توافق مقدماتی ژنو بهر دلیل و علتی - اعم از تقصیر ایران یا تقصیر غرب - شکست بخورد. در چنین حالتی اولاً ایران ابزار رسانه ای و دست و پای تبلیغاتی ندارد که بتواند تقصیر غرب را برجسته کند. و مهتر و ثانیاً اینکه تازه اگر بتواند تقصیر شکست را گردن غرب بیاندازد چکار مهمی می تواند عملاً انجام دهد. پاسخ یکی بیشتر نیست: "ایران میز مذاکره را ترک می کند و یا از پیمان ان پی تی خارج می شود و یا در ملایم ترین حالت تأسیسات هسته ای خودش را بروی بازرسان آژانس می بندد. که در هر دو این دو حالت پیغامی که به دنیا می فرستد این است که: "شما جر زدید پس ما هم برمی گردیم بهمان برنامه ای که بظن غرب مقاصد نظامی دارد. بعبارت دیگر اگر تا کنون ایران فقط مشکوک و مظنون به فعالیت های هسته ای نظامی بود و انکار می کرد؛ در هنگام شکست مذاکرات هسته ای جاری دیگر مظنون و مشکوک نیست بلکه رسماً متهم - نه اگر مجرم - به تولید سلاح هسته ای خواهد بود. بویژه اینکه ایران رسماً اعلان کرده است که تا سال های طولانی نیازی به غنی سازی بیش از 3/5 در صد ندارد. در توضیحی بازهم روشنتر بستن درب های هسته ای بروی جهان خود بخود بمعنای انجام غنی سازی های صنعتی بالا و بالاتر تا رسیدن به توانایی تولید سلاح هسته ایست. همان گزکی که در بالا گفتم و با ورود به لابیرنت صلح قبول کرده است.

4- قبلاً گفته ایم و همه اذعان دارند که غرب و در رأس آن امریکا و بویژه پرزیدنت اوباما هم بشدت به دوستی با ایران و حل مشکلات منطقه ایش در خاورمیانه نیازمند است و همۀ تلاشش را می کند که این مذاکرات بموفقیت برسد و امریکا و ایران دوره ای جدید از رابطه و همکاری متقابل را در پیش بگیرند. اما - و این اما مهم است - فرق است بین نیاز اوباما به ایران و نیاز ایران به غرب و امریکا. بدین معنا که امریکای اوباما به این دلیل می خواهد با ایران بتوافق دیپلماتیک برسد که روی دیگر راه حل موضوع ایران؛ گزینۀ نظامی و جنگ است. و اوباما نه به مذاق و مزاج شخصیتی و نه به محاسبۀ "هزینه - فایده" برای حزب و کشور و مردمش نمی خواهد با ایران بجنگد. در حالیکه حملۀ نظامی به ایران و برای جمهوری اسلامی موضوع شخصی و هزینه - فایده ای نیست؛ بلکه حمله به ایران برای جمهوری اسلامی بمعنای سقوط قطعی حکومت است و برای ایران بمعنای نابودی 50 سال عقب افتادگی حتمی و نابودی نسلی. اگر خوشبین باشیم و جنگ داخلی و تجزیه را به تضمین فرهنگ غنی مان "انشاءالله که گربه است" نادیده بگیریم.

5- در نگاهی از زاویه ای دیگر می شود اینطور گفت که موفقیت ادامۀ ژنو بازی برد - بردی است که برنده ترش ایران است. اما شکست مذاکرات که بلافاصله به جنگ منتهی خواهد شد - با شروعی یاغی توسط نتانیاهو و اجبار اوباما به مشارکت - بازی باخت باختی است که بازنده ترینش ایران خواهد بود. بنابراین به عقلای احتمالی جمهوری اسلامی و بویژه آیت الله خامنه ای توصیه می کنم که جلو هماورد طلبی های احمقانه را سد کند تا از تحریک مخالفان منطقه ای و جهانی توافق در پیش دست بردارند، و اجازه بدهند که دولت ووزارت خارجه همۀ توان شان را مصروف پروپاگانداهای اخلاقی و مظلوم نمایانه بکنند و اعتماد کبوترهای امریکا را جلب و تقویت؛ و فتوت پرزیدنت اوباما را پشتوانه سازند. و الا هر نوع رجز خوانی احمقانه و من آنم که رستم بود پهلوانی فقط جنگ را حتمی می کند و لاغیر! یا...هو

بعد از تحریر: این مطلب را بدون توجه به وضعیت اقصادی و اجبار حکومت ایران نوشته ام. تا نشان بدهم که حتی اگر امکان مقاومت لجوج بیش از اینی هم بود - که نیست - بازهم تندروی "ادای سناتورهای یک ابرقدرت" را درآوردن از سوی آدم های ماقبل تاریخ در مجلس ایران؛ راه به آبادی جز بدبختی و خفت بیشتر حکومت و سختی و مشقت مردم نخواهد برد.

۱۳۹۲ دی ۲, دوشنبه

روحانی مچکریم برای: نسرین بانو و جعفرخان+اعتراض خانم شخاکه به حجاب اجباری+هتل سازی در تهران.


1- حجاب اسلامی حداکثر یک پوشش سنتی - مذهب جزیی از سنت است - مثل همۀ لباس های سنتی اقوام و ملیت های مختلف در کشورهای گوناگون است. لذا همانطور که عربستان از هر میهمان مردی نمی خواهد - نمی تواند هم بخواهد - که هنگام ورود به عربستان چفیه و داشداشه بپوشند؛ یا امریکا و غرب مهمانان شان را ملزم به پوشیدن کت شلوار غربی یا براداشتن حجاب و چادر زنان نمی کنند و نمی توانند هم بکنند؛ جمهوری اسلامی هم حق ندارد قوانین پوشش اسلامی داخل کشورش را به پوشش مهمانان - حداقل غیرمقیم و بویژه سیاسی - تسری داده و اجبار به رعایت بکند.

2- اما از آنجائیکه این حکومت شترگاو پلنگ خودش را تافتۀ جدا بافته - از عقب - می داند؛ و برخلاف تمام پروتکل های تشریفات بین المللی و بعنوان تنها کشور از این دست؛ مهمانان خودش را ملزم و مجبور به پوشیدن روسری و لباس های نادلخواه مهمان می کند. بعبارت دیگر در حال حاضر هیچ کشور دیگری از عربستان سنتی گرفته تا افغانستان برقع پوش - منظورم عرف غالب است و قصد اهانت ندارم - به مهمانان خود محدودیت پوشش محلی و بومی را اجبار نمی کنند.

3- متأسفانه اما چون سیاستمداران بیشتر به منافع مادی کشورهای متبوع خودشان می اندیشند کمتر پیش می آید که خودشان را ملزم به اعتراض به چنین اجبارهایی بکنند؛ و ترجیح می دهند بساز حکومت میزبان برقصند تا قراردادها و منافع درشت تری را بنفع کشورشان به ثبت و اجرا برسانند. اما خوشبختانه اینک یک خانم پیدا شده در هیئت پارلمانی سفر کردۀ اروپا به ایران و در کمال آزاد منشی و توی چشم کردن به این رفتار با زنان اعتراض کرده و از برخاستن در جلو پای هاشمی فسنجانی بعمد خودداری کرده و باعث خوشحالی زیادی شده برای من. چه اینکه من معتقدم که این حرکات ظریف و بشدت تعیین کننده از نان شب واجب تر است برای پیشبرد مدرنیته در ایران و باید الگو و سرمشق تمام مهمانان آزاده قرار بگیرد.

4- خانم شخاکه که این حرکت مبارک را انجام داده است در حقیقت نه بقصد بی احترامی به هاشمی رفسنجانی بلکه بخاطر "احترام به زنان و حقوق آنان" دست بچنین عمل تعمدی زده است. خانم شخاکه و هیئت همراه قطعاً با مقامات زیادی از جمهوری اسلامی دیدار و گفتگو کرده اند ولی در هیچکدام از این دیدارها چنین حرکتی ثبت و گزارش نشده است. ایشان بویژه دیدار با هاشمی رفسنجانی را انتخاب کرده است زیرا:

الف- هاشمی رفسنجانی یکی از بنیانگذاران جمهوری اسلامی بوده است و همراه با خامنه ای دو نماد اصلی تشکیل حکومت اسلامی در ایران هستند.

ب- هاشمی رفسنجانی روحانی عرفی گرا و اصلاح طلب شده ایست که خودش بزبان های مختلف معترف است که پوشش فراتر از عرف غالب و مورد پذیرش اکثریت زنان جامعه - بویژه بخش زنان کیفی - نه شدنی است و نه مفید و باید در نگاه به جایگاه زن - از جمله پوشش - در جامعۀ ایران تجدید نظر رادیکال کرد. در این مورد البته رفتار فائزه دختر هاشمی و اغلب نوه های خمینی در رصد منجر به تصمیم خانم شخاکه یاریگر بوده اند.

پ- دیدار با هاشمی رفسنجانی قبل از اینکه صبغۀ سیاسی و دولتی داشته باشد بیشتر جنبۀ مدنی و ریش سفید ایدئولوژی داشته و دارد. به این معنای بدیهی که هاشمی در سال های اخیر و اینک نیز نمایندۀ رسمی و سازمانی جمهوری اسلامی - مثل رییس جمهور و رهبر و رییس پارلمان و غیره - نیست و دیدارهای با او چه در بعد اخلی و چه در بعد خارجی نوعی از بی تکلفی دیدارهای مدنی را نمایندگی می کند.

ج- خانم شخاکه مطمئن بوده است که عمل او نه تنها به هاشمی برنخواهد خورد بلکه ممکن است او را خوشحال هم کرده باشد که پالس مهمی به تندروان و خشکه مقدس های داخلی فرستاده است. آن پالس مهم هم این بوده است:

"شما که مرا بعنوان یک زن نه برسمیت می شناسید که بمن دست بدهید و خوش آمد بگویید و بدتر مرا وادار می کنید که برخلاف شأن انسانیم لباس و پوشش اجباری شما را به تن و سرم بکنم؛ چرا احترام مرا بخودتان مهم باید بدانید. وقتی با من رفتاری مثل اشیاء دارید بودن یا نبودن من چقدر مهم است که احترام گذاشتن و نگذاشتن من مهم باشد."

5- البته خبرها همه خوب بود در دیروز بویژه دیدار همین هیئت پارلمانی با پناهی و ستوده در عمق تکانه های اصلاحی کم ارزش تر از توافق ژنو نبود بعقیدۀ من. مضافاً به اینکه این دعوت و آن ملاقات؛ ابتکار سه برادران لاریجانی بوده - اردشیر و علی و صادق - در عقب نیفتادن از تغییرات لاجرم در پیش جمهوری اسلامی. بعبارت بهتر این دعوت و آن اجازۀ ملاقات نشان می دهد که تغییرات در پشت صحنه کاملاً قابل لمس است و لاریجانی های شامه تیز نمی خواهند در مقایسه با حسن روحانی و دولت اعتدال قافیه را ببازند در آینده.

6- و حیف است که از هتل ساختن یک شرکت اماراتی در تهران و مشهد هم نگویم بعنوان یک خبر بسیار محبوب برای خودم. زیرا معتقدم که هر چقدر که روحانی ایران را قاطی کند با سرمایه های جهانی همانقدر پایدار شدن اصلاحات را تضمین خواهد کرد و بویژه که ساختن هتل نشانۀ بسیار روشنی است از رویکرد توسعه محور دولت روحانی. و هیچ ساخت و سازی به اهمیت همین هتل سازی - بویژه در تهران - نیست. زیرا که ما در 35 سال گذشته مطلقاً در این بخش راکد بوده ایم و هرگونه جذب تکنولوژی و گردشگر و سرمایه و شرکت بین المللی در آینده؛ اول مستلزم داشتن مهمانپذیرها و هتل های کمی و کیفی مورد نیاز است. البته ترجیح خودم این است که سرمایه گذاران غربی بیشتر جذب شوند تا همراه خود نرم افزار مدرنیته را هم بهتر منتقل کنند برای تسریع در گذار پایانی به جامعۀ مدرن انشاءالله! یا....هو

۱۳۹۲ آذر ۳۰, شنبه

تاکتیک هاشمی و اعتدالیون: اصلاح شرایط از راه شرمنده درمانی آیت الله خامنه ای!


1- آقای هاشمی رفسنجانی که بالاخره توانست پس از چهار سال یک مسافرت با احتیاط در ام القرای اسلام به زادگاهش رفسنجان بکند؛ برای چندمین باردر ماه های اخیر از آیت الله خامنه ای تعریف کرده و لفاظی های ایشان در مورد حق الناس بودن رأی مردم، فرزندان انقلاب خواندن تیم مذاکره کنندۀ ایرانی و پاسخ دو پهلوی تأیید آمیز او به نامۀ حسن روحانی در مورد توافق ژنو را اولاً تصمیم مختار معرفی کرده و ثانیاً آن ها را گرانیگاه موفقیت های از 24 خرداد به این سو تبلیغ کرده است. این در حالی است که حسن روحانی هم هر چقدر سخت و دشمنانه به احمدی نژاد و عملکردش حمله کرده است و می کند؛ در عین حال یادش نمی رود که راه براه از رهنمود ها و سیاست های مقام معظم رهبری تعریف بکند و آن ها را تعیین کننده شرایط معتدل تبلیغ بکند. اگر به این دو رویکرد حرف جدید ظریف را هم اضافه کنیم در جمع نمایندگان خامنه ای در دانشگاه ها - چه ارتباطی با سیاست خارجه دارند معلوم نیست - که گفته است: "هرموقع رهبری اراده کند مذاکرات متوقف می شود" و در دنباله اش تأکید کرده است که : "اما مسئولیت مذاکرات با من است و آن را شخصاً می پذیرم". شکی باقی نمی گذارد که مجموعۀ دولت اعتدال تصمیم گرفته اند استراتژی غلط - علت العلل همۀ نابسامانی های خارجی و داخلی کشور هم است - را از راه شرمنده کردن اخلاقی آیت الله خامنه ای درمان کنند. به این ترتیب که ابتدا اوضاع را افتضاح معرفی می کنند و بلافاصله همۀ این افتضاح را بپای احمدی نژاد می نویسند و اصرار دارند که خامنه ای عامل اصلی وضع کشور و در صدر آن ظهور احمدی نژاد نبی را مخالف اوضاع سابق و موافق اوضاع جدید معرفی و از راه منت گذاری بر سرش خواهان سکوت و ادامۀ تأیید شرایط جدید از سوی او باشند.

2- این سخنان پیوسته و تکراری را از آن جهت هم مهم و تعیین کننده دیدم که پیشنهاد مداراگری و عدم خشونت روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل هم تصویب شده و اینک بعنوان "برگ برنده و افتخاری برای ایران" هم تبلیغ شده و می شود. درست است که مصوبات مجمع عمومی سازمان ملل الزام آور اجرایی نیست و بیشتر جنبۀ سمبولیک از نظر ذائقۀ جامعۀ جهانی دارد. اما این نافی این نیست که حداقل کشور مبتکر و پیشنهاد دهندۀ چنین موضوعی خودش عملاً و در محدودۀ "قدرت اعمال حاکمیت خودش" به آن پایبند بوده و آن را رعایت کند. حالا اگر به این اصل بدیهی برگردیم که مداراگری و عدم خشونت با تفکر و سبک زندگی های متفاوت انسان ها فقط در حکومت های غیر ایدئولوژیک و عرفی میسر است؛ به مسئولیت و سختی تعهدی که روحانی پذیرفته است با این پیشنهاد بیشتر پی می بریم.

3- آیت الله خامنه ای سر ایدئولوگ یک حکومت ایدئولوژیک است و اگر نتوانسته است تا اکنون قرائت ایدئولوژیک خودش - قرائت غالب و اصلی از فقه مذهب شیعه - از مذهب را پیاده و مستقر کند نه ناشی از عدم خواست او بلکه محصول عدم توان اوست با توجه به این نکتۀ کلیدی که اصولاً دین یک فرهنگ است و قابل ارتقاء بسطح ایدئولوژی نیست؛ متوجه می شویم که تاکتیک شرمنده ساز اعتدالیون مطلقاً نمی تواند کاربرد داشته باشد و عقب نشینی های ناشی از ضعف های سیاسی یا اقتصادی - حتی اگر میان مدت هم طول بکشد - نخواهد توانست جامعۀ ایران را به یک جامعۀ متساهل و مداراگر هدایت کند. زیرا تعصب جزیی جدایی ناپذیر از ایمان مذهبی و دینی است و نمی توان یک حکومت اسلامی را متساهل و مداراگر ساختار داد. بعبارت دیگر عدم تعصب در فرد متدین؛ دیندار بودن او را منتفی، و وجود تعصب در شخص متدین؛ مداراگر بودن او در مقابل ادیان و افکار مخالف را بلاموضوع می کند.

4- روحانی و هاشمی و اعتدالیون اگر بنا به مصالح سیاسی یا تجربیات و روشنگری های سی و پنجساله به سازش و مدارا و "هر کس بدین خود" رسیده اند؛ در حقیقت از ایدئولوژی حکومت دینی عدول کرده و رو بسمت عرفی کردن حکومت با روبنای "در قدرت نگاه داشتن الیگارشی روحانیت شیعه" رسیده اند و این بسیار متفاوت است با نگاه ایدئولوژیک آیت الله خامنه ای؛ و این دره به اندازۀ دره ای با دریایی از خون و خون ریزی عمیق است و نمی توان با تعارف و "حالا برویش نمی آوریم بلکه خجالت بکشد" پر شود. روحانی و هاشمی اگر اعتقادی به آنچه که می گویند و رأی گرفته اند دارند؛ باید بطور خیلی جدی و حتماً "تهاجمی" با روحانیت ارشد و در رأس همه آیت الله خامنه ای وارد گفتگو بشوند؛ و او را و حوزۀ حامی اش را وادارند که عملاً تغییرات مدرن را بپذیرند و جابجا و بتدریج اعلام کنند تا به سیاست تبدیل و جامعه بمدارا برسد. و الا همان می شود که آیت الله خامنه ای به هیئت های عزاداری امام حسین توصیه کرد چند روز پیش. او گفت: "این وای حسین یا حسین وای گفتن های مکرر چه خاصیت مفیدی دارد. شما باید سعی کنید بجای همین وای حسین های تکراری مفاهیم ایدئولوژیک سیاسی ماندگار تولید کنید و جایگزین حسین وای ها کنید تا با تکرار آن شعار مفید سیاسی در شرایط احساسی و هیجانی عزاداران در روح و جان عزاداران حک شود."

5- و این نکتۀ بسیار مهم که: روحانی توجه داشته باشد: درست است که یکی از انگیزه های مهم غرب و امریکا در دفاع تمام قد از تصویب پیشنهاد روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل نگاهی لطیف به شرمنده درمانی اخلاقی رژیم ایران (پیشنهاد دهندۀ طرح) است. اما درعین حال آنان فراموش نمی کنند که کماکان شمشیر تیز و مؤثر و رئال تحریم های منجر به تغییر رفتار خامنه ای را هم کُند نکنند! وروحانی هم باید از همین تاکتیک توأمان استفاده کند در راه عرفی تر کردن حکومت ایران. و این مهم جز تقویت جامعۀ مدنی راه حل دومی ندارد. یا...هو

کریسمس مبارک خانم وزیر: زنی که نابودم کرد با نیوشایی!



سعی می کردم ذهنیت زن ستیزم را اصلاح کنم همیشه. اما همیشه هم آخرش می گفتم این یک استثناست. ایندیرا گاندی هندی را حواله می دادم به پدرش، برای مارگارت تاچر بهانه می آوردم از کمتر زن بودن و اولاد آوریش. انجلا مرکل را با زندگی خصوصی نه چندان تابلو به شفافی می نواختم. حتی ویکتوریا را با دیوید بکهام موفق می دانستم و نه خودش را بتنهایی. خلاصه هر زنی را می ستودم یک علتی هم می تراشیدم آخرش که این یک استثناست و زنان توانایی مردان را ندارند در نهایت.

تا اینکه از یک هفته پیش گرفتار خبر وزیر دفاع آلمان شدن خانم اورزولا فون درلاین 55 ساله شدم (اینجا) و به آهستگی مزه مزه کردن یک آب نبات چوبی خوشمزه در کودکی آب شدم و نابود شدم در مقابل شکوه و توانایی اراده و خواست این مادر زیبای آلمانی.

زود داوری نکنید که او از خانواده ای مرفه بوده است و دارای امکانات. به حرفم درست توجه کنید که این خانم با 7 شکم پر از عشق و فرزند آوری زنانه به قله صعود کرده است در هر زمینه ای. خانمی به این پایگاه و جایگاه که هم حاضر شده و هم عاشق بوده در 7 بار زایمان برای فرزندانش یک خدای جدید و مؤنث است. فقط باید مثل ما! زن باشید و 7 شکم زاییدن را بتوانید لمس کنید که یعنی چه: "حداقل 12 سال از عمر جوانش را در راه مادربودن هزینه کرده است".

کلافه ام از این همه زیبایی و توانایی! و متعهد می شوم که هر مزخرفی تا کنون گفته ام در برتری ذاتی مردان نسبت به زنان را پس بگیرم و خفه بشوم. این خانم وزیر زیبا نابودم کرد و چه نابودی فوق العاده و شکست نیوشایی! کریسمس مبارک خانم وزیر. کاشکی من هم یک سرباز ارتش آلمان بودم در لحظه و زیر دست شما خدمت می کردم. یا...هو

بعد از تحریر: این نوشته از عمق جانم بلند می شود و شاید هم کمی با مزخرفات خامنه ای در مورد نرخ پایین باروری در وطنم گره خورده باشد. تقدیم بهمۀ زنان و دختران جوان کشورم و دختران خودم که بقول سعدی: رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند!

۱۳۹۲ آذر ۲۶, سه‌شنبه

جمهوری اسلامی در واکنش یغرب سانتریفیوژهایش را بازسازی و جایگزین کرد!


1- جنجال در گرفته بر سر تحریم های جایگزین شده - و نه جدید - از سوی امریکا در لفاظی های پیچیده و سیاسی چنان مهم معرفی شده است و می شود که گویی غرب و امریکا توافق ژنو را نقض کرده اند و برخلاف تعهدات خویش عمل کرده اند. حداقل تخفیف در این مورد موضع دفاعی خود وزارت خارجۀ ایران بوده است که گفته اند: "تحریم های ترمیمی امریکا اگر چه از نظر حقوقی مغایر با توافق ژنو نیست اما با روح اعتماد ساز و مثبت این بیانیه در تضاد است". لذا بر آن شدم که توضیحی عامه فهم از این اقدام امریکا - حتی اگر ترفند حسن نیت اوباما را در نظر نگیریم برای ساکت کردن تندروان کنگره و اسرائیل در مورد اصرار به وضع تحریم های جدید تر و شدیدتر - بدست بدهم تا مشخص شود که حرف جنجال کنندگان کاملاً سیاسی و بدون حسن نیت است.

2- توافق ژنو در حقیقت غیر از دو موضوع مشخص زیر واجد هیچ الزام و تعهدی برای طرفین نیست:

الف- غرب و جمهوری اسلامی در یک اقدام موازی و مساوی "وضعیت تحریم ها از سوی غرب و وضعیت فعالیت های هسته ای از سوی جمهوری اسلامی" از تاریخ "روز امضای توافق اقدام مشترک" را بدون تعلیق و تعطیل و تخفیف در جایی که هستند فریز می کنند. و در همین امتداد غرب متعهد شده است که تحریم جدیدی وضع نکند و جمهوری اسلامی متعهد شده است که فعالیت جدیدی را شروع نکند."

ب- جمهوری اسلامی متعهد شده است که موجودی اورانیوم 20 درصد غنی شدۀ خود را با انجام عملیات فنی لازم کاهش بدهد و بازدیدهای بازرسان را تسهیل کند و در مقایل غرب هم متعهد شده است که مقداری از تحریم های تاکنون اعمال شده را کاهش بدهد. جزئیات اینکه ایران با 20 درصد چه بکند و برای شفاف سازی چه؛ و غرب کدام تحریم ها را لغو کند بطور مشخص و دقیق در توافق ذکر شده است.

3- معنای حقوقی فریز کردن هر نوع فعالیتی؛ یعنی اینکه آن فعالیت - در اینجا - اعم از فعالیت هسته ای ایران و یا تحریم های اعمالی از سوی غرب و امریکا - در وضعیتی نگهداری و نگاهبانی شود، که اگر طرفین نتوانستند در بازۀ زمانی توافق شده برای فریز کردن فعالیت ها؛ طرفین به تفاهم برسند؛ فردای آن بازۀ زمانی (در اینجا شش ماه) هر دو طرف قادر باشند بلافاصله به فعالیت خود در قبل از توافق برای فریز کردن برگردند و ارادۀ سیاسی شان را اعمال کنند.

4- زیرکی ظریف و همکارانش در این بوده است که در توافق نوشته اند که ایران اگر چه نمی تواند فعالیت هسته ایش را گسترش بدهد؛ اما می تواند کمبودهای پیش آمده برای فعالیت جاریش (از جمله جایگزین کردن و بازسازی سانتریفیوژهایی که بهر دلیل شکسته یا دچار اشکال فنی شده و از چرخۀ بهره برداری خارج می شوند) را انجام و عملیاتش را در حد توافق "فریز کردن ششماهه" تازه و عملیاتی نگهدارد. 

5- کشورهای غربی و امریکا یا زیرکی اش را نداشته اند و یا موضوع را چنان بدیهی می دانستند از نظر حقوقی که لزومی به تصریح "حق ترمیمی خود در تحریم هایی که دور زده شود" را در توافق نامه ذکر نکرده اند. و الا هیچ فرقی بین این دو حق ترمیم - برای ایران بازسازی فنی تأسیسات مستهلک شونده یا شده در این شش ماه ، و برای غرب و امریکا جایگزین کردن تحریم شرکت های جدیدی که برای دور زدن تحریم های پابرجا ایجاد می شوند - وجود ندارد.


6- لذا موضوع تحریم های ترمیمی جدید امریکا کاملاً ساده و طبیعی و منطبق بر حقوق طرفینی است. و الا مثل این می ماند که غرب هم جنجال سیاسی براه بیاندازد که: "جمهوری اسلامی تعدادی از سانتریفیوژهایش را جایگزین کرد." در حالیکه برای نگهداری فعالیت هر دو طرف در سطح فریز شدۀ مورد توافق؛ عملیات ترمیمی هم حق و هم حقوق هر دو طرف است. ترمیم تحریم های شکسته از سوی غرب بار منفیی بیش از ترمیم سانتریفیوژهای شکسته از سوی ایران ندارد. یا...هو

۱۳۹۲ آذر ۲۴, یکشنبه

تغییر استراتژی عربستان از شیعه کشی به ایرانی کشی: در سوگ ایرانیان خوشبخت!


1- ابتدا یک تقدیر بلند بالا بکنم از دکتر ظریف و اعلان سکوتش؛ که از نان شب واجبتر است برای پیش بردن مذاکرات با غرب. زیرا مخالفان داخلی توافق ژنو و ظریف؛ دنبال روشن شدن هیچ ابهامی و گشودن هیچ گرهی نیستند؛ و فقط می خواهند توافق را بی اعتبار کنند و کشور را به قهقرا ببرند. بنظر من هم ظریف باید خیلی کم صحبت کند با رسانه های داخلی و بویژه با مجلس و تلویزیون دهان بدهان نشود و حتی هر دعوتی از تلویزیون حکومت را قبول نکند؛ تحت عنوان خررنگ کن "توضیح برای ملت". البته کماکان معتقدم که روحانی باید خودش در خط مقدم هجوم به هرزه سرایی مخالفان براندازش باشد و با تقویت جامعۀ مدنی اجازه ندهد دولت را منفعل کنند.

2- اما مطلب اصلی که خواستم اشاره کنم کشته شدن 15 نفر ایرانیان مشغول کار در پروژه های نفت و گاز عراق است؛ تا بگویم که روحانی و ظریف هرچه سریعتر باید یک راه حلی پیدا کنند برای تماس و گفتگو با عربستان و این ایرانی کشی القاعده را متوقف کنند. اما آغاز داستان:

3- هنگامی که جورج بوش صدام را ساقط کرد و عراق را اشغال کرد؛ بزرگترین اشتباهش را هم مرتکب شد؛ و بدون توجه به مناسبات قبیله ای و فرهنگی عراق؛ سیستم سیاسی عراق را بر مبنای "ملت واحد" و دموکراسی بالغ غربی "هرنفر یک رأی" بنیان گذاشت؛ و بطور بدیهی اکثریت عددی شیعیان فقیر و ناآموخته را برتری مطلق داد در قدرت؛ سنی های عراق که هم از نظر کیفی و هم از جنبۀ حاکمیتی قدرت برتر و نخبه تر بودند و همواره بر عراق حکمرانده بودند؛ بسیار برآشفتند و عربستان بعنوان حامی خودشان را واداشتند که اولین شیعه کشی های سازمان یافته از طریق القاعده و گروه های سلفی را به صحنه بیاورد. جورج بوش اما خیلی دیر و بعد از گذشت حدود سه سال و کشته شدن بیشمار شیعیان در عملیات انتحاری متوجه ماجرا شد؛ و با تجدید نظر در تقسیم قدرت در عراق و افزودن چشمگیر نقش سنیان توانست تا حدودی موج اول کشتارهای سازمان یافته را مهار کند و صحنۀ عراق را آرامتر کند. 

4- موج دوم کشتار ها اما از زمانی شروع شد که موضوع سوریه پیش آمد و عربستان مجدداً شیعه کشی - این بار در منطقه را هم - سازمان داد و حمایت کرد که تا یکی دو ماه پیش ادامه داد. در این موج دوم بازهم بیشترین کشتار نصیب شیعیان عراق بود بدلیل مساعد بودن محیط و ضعف های ساختاری دولت نوری مالکی در برقراری امنیت. این موج کشتار دوم که هنوز هم ادامه دارد مثل موج اول این خصوصیت را داشت که موضوعش شیعه کشی بود بدون اینکه در فارس و عرب بودن یا ایرانی و عراقی و سوری و لبنانی بودن تمایزی باشد و حساسیتی. شیعه می کشتند بدون اینکه به ملیت و زبان و تعلق سرزمینی اش اهمیتی بدهند.

5- اینک اما بنظر می رسد که بعد از روی کار آمدن دولت روحانی و مذاکرات ایران و غرب؛ عربستان تغییر کوچکی داده است در هدف عام "شیعه کشی"؛ و اولویت القاعده را با "ایرانی کشی" بازتعریف کرده است. کشتن ایرانیان مأمور در سوریه، موضوع کشتار سربازان در بلوچستان، انفجار سفارت ایران در بیروت و کشتار اخیر کارگران ایرانی مشغول کار در عراق نشانه های قطعی تغییر استراتژی عربستان است در موضوع شیعه کشی های القاعده. و خدا رحم کند به اربعین در پیش در عراق و ایرانیانی که برای زیارت به عراق هجوم برده اند.

6- البته بدیهی است که محرک عربستان در این جنگ فرقه های مذهبی وجود جمهوری اسلامی و تحریکات شیعیان توسط آیت الله خامنه ای برای تبلیغ و جلو اندازی تشیع در منطقه است؛ و همانطور که بارها گفته ام جز با پایان حکومت شرعی در ایران سرانجام نهایی نخواهد گرفت. اما تا آنموقع هم روحانی و هاشمی باید هرچه سریعتر با عربستان ارتباط برقرار کرده و از فوران این ایرانی کشی جلو بگیرند. اگر در همان ابتدای روی کارآمدن روحانی جواد ظریف اولین سفرش را عربستان تعیین می کرد؛ نه ماجرا اینقدر حاد می شد و نه عربستان تا آنجا می رنجید که تقاضای ظریف برای رفتن به عربستان در سفر اخیرش به منطقه را رد کند.

7- می ماند این گزارۀ تلخ در سوگ این ایرانیان اخیراً کشته شده که با کمال تأسف کشته شدگان جدید خوشبخت ترین ایرانیان کشته شده در تحت سیطرۀ جمهوری اسلامی هم بودند. زیرا اینان اینقدر سعادت داشتند که شغلی گیرشان آمده بود و فرصتی یافته بودند برای ادارۀ زندگی شان؛ و الا خیل ایرانیانی که هر روز و هر شب و در جستجوی یک لقمه نان و یک تنفس رها؛ قربانی قاچاقچیان انسان می شوند در کوه و کمر و بیابان ها و دریاها و رودخانه ها و اقیانوس های سرتاسر جهان؛ حتی همین خوشبختی شغل داشتن و برسمیت شناخته شدن جنازه هایشان از سوی حکومت را هم نصیب نمی برند. و در بدترین شرایط و گمنامی و بدون جنازگی جان می بازند و کسی هم ککش نمی گزد. روح همه شان شاد با دریغ. فاعتبرو یا اولی الا لباب! یا...هو 

۱۳۹۲ آذر ۲۱, پنجشنبه

اعتدال در کُما: 24 خرداد به دستبوس 9 دی رفت! ملاقات ظریف با علم الهدی.

820-3.jpg
نمایی از نمایش سقراط در تالار رودکی

1- باد انداختم به غبغبم و گفتم: "ببین آدم منفی؛ 24 خرداد چسبیده است به 22 خرداد؛ ضمن اینکه با 2 خرداد هم فاصلۀ بعیدی ندارد." خندید و گفت: "پیش در آمد سوم تیر هم است." گفتم سوم تیر تنها تیر جمهوری اسلامی بود و تمام شد؛ از خرداد حرف بزن و تدبیر و امید و اعتدال. اما نه من مثبت و نه اوی منفی مطلقاً حرفی از 9 دی نزدیم. زیرا بعقل جن هم نمی رسید رابطه بین خرداد گرم و دی سرد. امروز که گفتند ظریف به مشهد رفته بقصد عرض گزارش به پیشگاه علم الهدی نه من باور داشتم و بدحال و نه او کُری می خواند و خوشحال. می گفت سرنوشت مشترک وطن که جای کُری خواندن و لغز گفتن نیست و زنخدانش می لرزید.

2- اشتباه نکنید. نه اینکه دلم می خواست ظریف برود ملاقات میرحسین و خاتمی و آیت الله دستغیب عزیز؛ منظورم این است که اگر بملاقات آنان نمی توانست رفتن حداقل انتظار این بود که بملاقات علم الهدی هم نمی رفت. مگر نه اینکه علم الهدی اصلی ترین عامل گسستن هاشمی و روحانی از جامعۀ روحانیت مبارز هم بود و است. اما ماجرا چیست:

3- دوست و دشمن متحد شدند و گفتند: "ظریف خوب حرف می زند". اما دشمن به رندی و دوستان بغفلت و جهل نگفتند: "ظریف زیاد حرف می زند." ظریف هم که بدجوری جوگیر از تعریف دوست و دشمن شده بود؛ شروع کرد به حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن. تا اینکه در یکی از این زیاد حرف زدن ها حرفی زیادی زد و خواست بدانشجویان جوان بگوید که قدرت نظامی ایران و امریکا مطلقاً قبل مقایسه نیست. و آنچه که باید دشمن را بترساند وحدت ملی و آشتی ملی ناشی از مثل انتخابات 24 خرداد است. اما کلماتی که انتخاب کرد برای شیرفهم کردن مخاطب؛ چنان خشن و بی سیاست بود، که اعضای "القاعدۀ شیعی" بل گرفتند حسابی و دهانش را سرویس کردند. البته ناراحتی پایداری ها نه از جملۀ "امریکا با یک بمب کل ساختار دفاعی ایران را از کار می اندازد" ظریف بود؛ بلکه ناراحتی اصلی آن ها از آن مقاومت و وحدتی بود که ظریف به آن نازیده بود. زیرا نازش ظریف به وحدت ملی 24 خرداد بود؛ و نه وحدت ایدئولوژیک سوم تیر. و این جرم سنگینی است در جمهوری اسلامی. و الا ناراحتی از مقایسۀ درست - اما بیجای ظریف - قدرت نظامی ایران و امریکا، حداکثر همان پاسخ معقولی را می یافت که فرمانده کل نظامیان ایران سردار جعفری گفته و کش نمی یافت. جعفری بدون نارحتی و عصبیت، و با خونسردی و درست گفته است که "ظریف دیپلمات خوبی است که از مسائل نظامی سردر نمی اورد."

4- ظریف که انشاءالله دارد یاد می گیرد که سیاست بغیر از چانه، به ابزار دیگری هم نیاز دارد که کلیدش دست روحانی است و باید به رییس معترض شود که جلوشان دربیاید. لوطی گری می کند و کرد و فداکارنه و وفادار یک تنه ایستاد که بلکه این تازه ترین ترفند تندروها را مهار بکند. او که عهد کرده بود تا پشت پرده به مجلس نرود بعد از آن جلسۀ معروف منجر به کمر درد؛ شال و کلاه کرد و مجدداً رفت در مقابل کریمی قدوسی مشهد و زمین ادب بوسید و توضیح داد و توضیح داد و توضیح داد. اما خودش هم بهتر از همه می دانست که کریمی قدوسی و یارانش خواب نیستند که بیدارشان کند؛ بلکه آنان در خواب زدگی ایدئولوژیک 1400 سال پیشند و جز بنابودی زندگی در جهان بیدار نخواهند شد؛ و نشدند.

5- ظریف که معلوم نیست تا کجا پوست کلفت باشد و بماند؛ مستأصل و درمانده به مرکز ایدئولوژی در قم هم رفته بود تا مراجع را توجیه کند و آبی بر آتش فتنه بریزد توسط حمایت آن ها. اما وقتی نخواست یا نتوانست با پدر القاعدۀ شیعه علامه مصباح یزدی ملاقات کند و بهمین خاطر تیرش بسنگ خورد؛ برگشت تهران تا مهمترین - بسیار سخت تر از مذاکره با غرب و امریکا - تجربۀ دیپلماسی اش را بشور و مشورت بگذارد با رییس روحانی و مجرب ترین سیاستمداران در دسترسش برای راه چاره. نتیجه معلوم بود: "برو به ملاقات آیت الله علم الهدی در مشهد. زیرا او هم فرمانده اجرایی القاعدۀ شیعی است؛ و هم نظریه پرداز 9 دی؛ و هم یار غار مصباح و امین ایدئولوژیک آیت الله خامنه ای. ضمن اینکه پدر خواندۀ کریمی قدوسی ناراضی هم است در قالب رابطۀ امام جمعه و نمایندۀ مشهد.

6- اینک ظریف از مشهد برگشته است و محتمل موفق خواهد شد کمی از جو ضد اعتدال پایداری های القاعدۀ شیعی بکاهد به مدت یکی دو روز. اما اینکه روحانی گمان کند با این دست فرمان دنده عقب ماشین اعتدالش را بصخره نخواهند کوبید بزودی؛ خیالی باطل است. زیرا اختلاف روحانی و هاشمی و ظریف و خاتمی و میرحسین و کروبی با خامنه ای و علم الهدی و مصباح و سردار جعفری و نقدی بسیج از جنس سیاست نیست - مثل اختلافات کنگره با اوباما در امریکا - که با ملاقات و لابی گری و امتیاز دادن و عقب نشینی کردن حل شود. مشکل این دو دسته موضوع ایدئولوژی است و خدا و انسان و عقل و نقل. و این معضل هموارۀ جمهوری اسلامی جز با غلبۀ کامل یکی بر دیگری پایانی نخواهد داشت. مصرم که بگویم تا روحانی هرچه زودتر از توهم جستجوی اعتدال در 9 دی بیرون بیاید اگر واقعاً از راستگویان است. یا...هو 

۱۳۹۲ آذر ۱۹, سه‌شنبه

همزمان با مراسم بزرگداشت نلسون ماندلا اتفاق افتاد: تدفین حسن روحانی در بیت رهبری!


در حالیکه مراسم با شکوه بزرگداشت نلسون ماندلا از تلویزیون بی بی سی را تماشا می کنم؛ در گوشه ای از اتاقم در لندن کز کرده ام تا کسی ننگ جهالت حاکمان کشورم را بر پیشانی نوشت تقدیر "ایرانی بودنم" منطبق نکند؛ تا بیش از این شرمنده شوم. خدای من در حالیکه کل دارایی جهان از سیاستمدار و اندیشمند و رییس و پادشاه و خاخام و راهب و کاهن و کشیش و مفتی و هنرمند و ورزشکار و ... ؛ و از هر عقیده و نژاد و رنگ و مذهب و گرایش سیاسی، در استادیوم جام جهانی ژوهانسبورگ بر گرد جنازۀ "مردی برای تمام فصول" گرد آمده اند؛ و گزارشگران و مفسران و تحلیلگران و دوربین های متعددی در حال نام بردن از کشورها و مهمانان عالیرتبه شان هستند؛ نه نامی از ایران است و نه نامی از ایرانی!

2- ماجرا چیست؟ روحانی رفته پیش مقام معظم رهبری اش تا مجوز صادر کنند برای خودش؛ تا بتواند از کشور خارج شود و به رود خروشان تعظیم "یک جهان به یک مرد" بپیوندد؛ و رهبر گفته است نچ. روحانی رخصت اعزام معاون اولش را می خواسته است و رهبر گفته است: لا. روحانی اطاعت می کند و عاجزانه التماس می کند که حداقل جواز خروج از کشور محمد خاتمی را صادر کند برای این مهمترین رویداد سیاسی قرن. اما حرف رهبر یکی است: نه! حسن روحانی نا امید از بخشش رهبر - و نه حتی فراموشی گناهان ملت تحت مهمیز نعلین اشان - برمی گردد به دفترش و "رستم است و یک دست اسلحه"ی خودش جواد ظریف را فرامی خواند و ماجرا را می گوید و او را مأمور نمایندگی خودش می کند؛ برای رفتن به افریقای جنوبی. اما هنوز دستور رییس جمهور روحانی! روی تلکس خروجی ایرنا قرار نگرفته است که آیت الله خامنه ای اراده ابلاغ می فرمایند که این فرزند انقلاب هم نه!

3- روحانی که کماکان حقوقدان است و نه سرهنگ؛ نگاهی مستأصل به خدای وامانده و هاج وواج می اندازد در گوشۀ اتاقش؛ و چشمش می افتد به شکم حسن شریعتمداری که قبل از خودش وارد اتاق شده است. روحانی یکی از آن لبخندهای معروفش را می زند و می گوید: "محمد اصلاً بیا و خودت برو که هم نامت محمد است مثل جد خودم و هم فامیلت شریعتمدار است که نشانه ای از مکتب است و حسین شریعتمداری هم با تو مشکلی ندارد". محمد شریعتمداری که گل از گلش شکفته؛ می گوید چشم، اما حاج آقا من چطور سر بلند کنم در بین آن همه آدم درشتی که ریزترینش رییس جمهور کوبای ضد امریکاست. تازه من که خودم می دانم اگر آن زرنگی ام در نامزد ریاست جمهوری شدن را ابتکار نکرده بودم تا بعداً - در یک رندی روغن ریخته نذر امامزاده کردن - بنفع شما کنار بروم و در مقابلش این پست نمی دانم چیست - آهان یادم آمد معاون اجرایی - را پاداش بگیرم؛ الان اینجا نبودم که جد حسن شما و شریعتمداری ِ حسین ِ آقا را توأمان نمایندگی کنم!

4- بسیار تلخم و تحقیر شده؛ و حرفم را صریح می زنم آقای روحانی؛ با این دست فرمانی که تو نشان می دهی مطلقاً امکان ندارد به مقصد بین راه هم که همان پروندۀ هسته ای و معیشت باشد برسیم. چون اگر نخورده ایم نان گندم/ دیده ایم دست مردم. سیاست ورزی هم قواعدی دارد که استقلال و جسارت یکی از مهمترین فاکتورهای تعیین کنندۀ آن است. کاشکی حداقل سرهنگ بودی تا اگر از حقوق بدیهی ات نمی توانی دفاع کنی؛ از صلابت سرهنگی ات مایه می گذاشتی. خراب کردی آقای رییس جمهور بدجوری! نمی دانم این آخرین توصیه ای که می کنم چقدر قابلیت عملیاتی کردن دارد از نظر میزبان (برگزار کنندگان مراسم تشییع و به خاکسپاری ماندلا در روز یکشنبه). اما اگر مانعی نبود تنها شانس احتمالی باقیمانده برای توست: "با فروتنی توده ای به مراسم تشییع و تدفین ماندلا در دهکدۀ محل تولدش برو در روز یکشنبه". و غیبت در زرق و برق امروز ژوهانسبورگ را با تواضع اسلامی بر سر قبر او پوشش "عدم شرکتم در مراسم ژوهانسبورگ از بی اعتنایی نبود" بده. یا...هو

بعد از تحریر: بغیر از ایران، اسرائیل دیگر کشور مهمی است - از جنبۀ سیاسی - که مقامات بلند پایه اش را به این مراسم نفرستاده است. فاعتبرو یا اولی الباب!

پی نوشت: شاهد از غیب رسید و برای تیتر تلخ من در این مطلب مصداق عینی معرفی کرد: همزمان با مراسم ماندلا آیت الله خامنه ای اعضای فراقانونی شورای عالی انقلاب فرهنگی را بحضور خواسته و در آنجا - دقیقاً - حرف های سیاست فرهنگی روحانی را دفن کامل کرده است! (اینجا)

۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

تهدید به استعفاء از سوی وزیر اقتصاد عملی بغایت مبارک است برای اصلاح نظام!


1- اگر از اخبار روی میز که مهم هستند مثل "توصیۀ مؤکد آیت الله خامنه ای به نوری مالکی در استفاده از دست آوردهای علمی جمهوری اسلامی با پالس قابل فهمی جهت تشویق عراق به اتمی شدن از یک طرف؛ و این افشای "ارضای کنجکاوی" حرف ظریف که گفته است "در مذاکرات هسته ای حاضر به پذیرش دو واژۀ مشخص نشده است" - آن دو واژه تعطیل و تعلیق بوده است و من برای شما فاش می کنم - بگذریم؛ و تذکر به روحانی را در همین تک جمله درز بگیریم که "کاشکی بجای گزارش صد روزه، افشای مفصل و مستند اوضاع نکبت 8 سال گذشته را به نطق بودجه ای نه چندان طولانی و مؤثر در مجلس امروز موکول می کرد"؛ می ماند این خبر بسیار زیاد مهم که دکتر طبیب نیا وزیر اقتصاد، نمایندگان سؤال کننده از خودش را تهدید به استعفاء کرده است؛ که مایلم چند جمله در اهمیت و کارآمدی این سلاح مهم دولت روحانی بگویم؛ مشروط به اینکه روحانی و دولتش واقعاً در اصلاح امور کشور جدی باشند.

2- آنچه که مسلم است دولت روحانی و اعضای تشکیل دهندۀ آن به معدل خواست و شعور جامعۀ ایران و دولت مدرن نزدیک تر از مجموعۀ "نظام" و نمایندگان مجلسی هستند که بغیر از چند نفر انگشت شمار؛ که نه تنها نمایندگان منتخب معدل بالا (شعور و خواست مردم) نیستند بلکه اکثریت فاسد و بدون کمترین شایستگی تخصصی و عقیدتی هم هستند. یا بشدت دزد و کلاه بردار و منفعت جو هستند مثل آنانی که همۀ سازمان های کشوری و لشکری را می دوشند - یک مورد بسیار نازل و پیش و پا افتاده اش اخیراً اعلان شده در پروندۀ تأمین اجتماعی - و یا بشدت متحجر فکری و عقیدتی هستند که هر را از بر تشخیص نمی دهند مثل مثال اعلا شان "کریمی قدوسی نمایندۀ مشهد" که در حالی به مذاکرات هسته ای معترض بوده که خودش NPTرا mpt می دانسته و نوشته است. بنابراین بدیهی است که هر گونه مخالفت این مجلس با آن کابینه نه از روی فهم و نظارت و برای کارامد سازی که از روی نفهمی و سنگ اندازی و از کار اندازی است.

3- لذاست که هر گونه دعوایی بین مجلس و دولت بطور پیشینی و اثباتی نه از روی "نظارت مقننه به مجریه در سیستم های پارلمانی" بلکه از روی پنچر کردن جناحی و سیاسی دولت روحانی است. در چنین حالتی اگر از واژۀ "تعامل" و اعتدال روحانی که بیشتر یک شوخی است بگذریم. زیرا ناکارآمدی جمهوری اسلامی ذاتی است و تعامل بین قوا - قوایی که حداقل دوفقرۀ آن (مقننه و قضائیه) نمایندۀ افکار عمومی نیستند، در حال حاضر - معنایی جز "ساخت و پاخت" برای قربانی کردن منافع ملت ندارد. می ماند این اصل مسلم در تقابل ناگزیر دولت و مجلس؛ و نحوۀ چگونگی مقابلۀ قوۀ مجریه با قفل کردن های قوای مقننه و قضائیه. 

4- یک ورژن از این مقابلۀ ناگزیر و لازم، همان بود که محمود احمدی نژاد انجام می داد در عدم اعتنا به قوانین اغلب سست و ناقانون مصوب مجلس فرمایشی و ضعیف و فاسد و متحجر. و عدم اجرای این قوانین و عدم پاسخگویی به این نمایندگان حقیر قابل خریداری با چند میلیون تومان پول. اما نه احمدی نژادی ها حسن نیت داشتند در این تمرد درست؛ و نه چنین عملی دیگر قابل تکرار است برای روحانی که آیت الله خامنه ای را هم بدون قید و شرط پشت سرش و حامیش نیست. تازه افکار عمومی ساده اندیش هم به عدول از قانون های ضعیف و نظارت های طماع نگاه مثبت نخواهند داشت. لذا یکی از بهترین راه های مقابله با مجلسی چنین بیهوده و قوۀ قضائیه ای چنان غیر دادگستر همان اکسیر استغناء از میز؛ و استعفا از مقام است.

5- خوشبختانه با شناختی که از اکثریت دولتمردان روحانی می شود سراغ گرفت عدم چسبندگی شان به میز ها و مقام ها و عنوان ها بهر قیمت است. و این غنیمتی است در تاریخ جمهوری اسلامی که دولتمردی حاضر به استعفاء و واگذاشتن مسئولیتی باشد که اجازه نمی دهند انجامش بدهد. لذا توصیۀ اصلاح طلبانه ام به همۀ استانداران و وزرا و خود روحانی این است که مطلقاً عقب نشینی نکنند و در صورت دریدگی و هجوم مغزها و جیب های فاسد وکلای مقننه و قضات قضائیه و امامان جمعه در استان ها؛ از عنصر تهدید به استعفاء اولاً و عملی کردن آن در صورت پررویی طرف مقابل ثانیاً حداکثر بهره برداری را بکنند برای اصلاح امور. زیرا نظام - بمعنای باند قدرت غیر انتخابی - در کلیت خودش قادر بمقابله با این سلاح مؤثر نیست و مجبور به عقب نشینی شده و دست دولت را برای خدمت باز خواهد گذاشت. بنابراین چه کسانی که در چنبرۀ پیاپی سؤالات مزخرف و جهت دار و بی دانش مجلس فرسوده می شوند و چه کسانی که به استیضاح تهدید می شوند باید متقابلاً تهدید به استعفاء بکنند - گفتم که تا خود روحانی - و از این راه؛ راهی هرچند باریک بگشایند برای پیشبر اصلاحی امور. با درود به وزیر اقتصاد (اصل خبر). یا...هو

۱۳۹۲ آذر ۱۶, شنبه

یک فرصت برای روحانی اصلاح طلب: شرکت در مراسم ماندلای کبیر (سفید ترین زبان تاریخ جهان)


تفکر و تحلیل سیاسی؛ هم تخیلم و هم قلمم را تخریب کرده و از ریخت انداخته است؛ و متأسفم.

1- نلسون ماندلا در وضعیت جسمی خیلی بدی به بیمارستان رفت در مدتی نسبتاً طولانی. اما او اینقدر وفادار بود به جان و جهان که با هر مشقتی هم شده دوام بیاورد تا همه آماده شوند برای تشییع بزرگی که می دانست بعید است دنیا مجدداً شاهد چنین پدیدۀ زیبا و یگانه ای باشد. او چند ماه به همه فرصت داد: از دولت و ملت زادگاه و خاستگاهش افریقای جنوبی برای تدارک مراسمی با شکوه و بیاد ماندنی گرفته؛ تا سیاستمدارن و اندیشمندان و روشنفکران و ادیبان و شاعران و مستندسازان و ... سرتاسر جهان؛ که بتوانند بهترین واژه ها و جمله ها و چکامه ها و قصیده ها و اندیشه ها و نبشته ها و ... را فکر کنند و آماده کنند و بسرایند و بنویسند و ... ؛ و منتظر عروج سفیدترین روح در کالبد یک سیاه را استقبال کنند و مشایعت کنند و حق مطلب را ادا کنند.

2- بهمین خاطر هم است که وقتی دیروز بالاخره قلب پاک و رنجور و مسرور و نیک اندیش ماندلا از کار افتاد و نفس دنیا را بشماره انداخت؛ سیل بزرگداشتی بود که از جانب همه و همه - بغیر از آیت الله خامنه ای و وارث کبیر کرۀ شمالی - با بهترین واژه ها و فاخرترین جمله ها و شادترین مرثیه ها و زیبا ترین عاشقانه ها و سنگین ترین موسیقی ها و موزون ترین رقص ها و ناب ترین سرودها و نفسگیرترین مستندها و ... بجریان افتاد؛ و چه با شکوه و تحسین برانگیز. اما من که اعتراف کردم روحم در سیاست چرک شده است و قلمم چروک؛ اصلاً توی باغ نبودم در این چندماه فرصتی که ماندلا در بیمارستان فراهم کرده بود برای آمادگی جهت بزرگداشتش. بنابراین از همین دیشب که خبر وداع ِ آخرین ماندلا اعلان شد، چنبره زده ام جلو کلمات مثل یتیمان؛ و مرتب تجزیه و ترکیب می کنم برای ساختن حرفی که بتواند بگوید: ابعاد شخصیت حقیقی و حقوقی "نلسون ماندلا" چه بود و که بود. از کدام بی آغاز آغاز می شد و به کدام پایان بی پایان پایان می یافت. اما تلاشم بیهوده بود مثل زمانی که سعی می کنم برای صلح و آشتی و گذشت و سیاستمداری و اخلاق و مهرورزی و بی آلایشی و تدبیر و مدیریت و  انواع واژه های مقدسی از نوع ماندلا آغاز و پایانی یا حد و مرزی شناسایی کنم. که موفق نمی شوم.

3- لذا در این آخرین دقایق اولین روزمرگ ماندلای کبیر و با نهیب بخودم که چه بهتر که عظمت روح ماندلا را با واژه های خودم از درخشندگی و قداست نیانداخته ام؛ برگشتم به همان تخیل چرک و قلم چروک سیاسی ام، و یادم ماند که بهترین هدیه بماندلا، اینک استفاده از مراسم تدفین او برای نیک سرانجامی ایرانیان است. لذا با اینکه قطعی می دانم که رییس جمهور روحانی و مشاورین خوبش اینک همۀ مقدمات سفر او به ژوهانسبورگ را آماده کرده اند تا بمحض اعلان زمان و مکان وداع آخرین ِدنیا با این "بهترین پیکر دنیا در قرن بیست و یکم" عازم سفر شوند. اما خواستم من هم تأکید کنم که مبادا زبانم لال روحانی هیئتی پائین تر از خودش را اعزام کند. زیرا فرصت حضور در مراسم ماندلا یکی از بهترین هدیه هایی است که روحانی در دسترس دارد و غفلت از آن نابخشودنی است.  حضور او در جمع خیل بزرگی از همۀ دارایی صاحبان سیاست و اجتماع و فرهنگ و هنر و اندیشه و ورزش و ... دنیا در مراسم تدفین آدم سیاهی با قلب سفید؛ هم چهرۀ ما ایرانیان را شفاف تر می کند و هم دل های سیاه آدم های سفید در داخل و خارج را می لرزاند.

4- تنها هدیه ام به روح فرمانده کبیر این شد که کیبوردم را در ارتفاع گذاشتم و مثل یک سرباز منضبط خبردار ایستادم و نوشتم این "ناتوان نوشته" را! روحش شاد و دنیا آباد. یا...هو

بعد از تحریر: ناگفته پیداست که نفر اول هیئت همراه رییس جمهور باید سید محمد خاتمی باشد.
***************
امید حسینی در وبلاگ آهستان با استناد به حرف های ماندلا در مورد انقلاب ایران و رهبران آن در مقام دفاع از جمهوری اسلامی برآمده است و من این کامنت را برای او نوشته ام. فکر کردم که اینجا هم بگذارم برای دیدن شما.

سلام امید حسینی عزیز. انشاءالله که مقداری از گرفتاریهایت کم شده باشد. راستش خیلی راحت نبود و نیست بحث از انتزاعات سیاسی و بی نتیجه - حداقل در این سرزمین و در این بازۀ زمانی - کردن؛ در حالیکه می دانی اهل و عیال خانه ای که وارد شده ای راحت و آسوده و راضی نیستند. اما بعد:

نمی دانم کدام فکر و قلم معتبری به بهانۀ ماندلا به امام خمینی - فقط به ایشان - تاخته است و انگیزه ای شده برای شما در دفاع از جمهوری اسلامی موجود و نه از انقلاب اسلامی مفروض در سال هایی که ماندلا حرف های نقل کرده ات را بر زبان رانده است. چون خودم چنین مباحثی را تعقیب نمی کنم. اما اگر هم استنادات به ترهات ضدانقلاب درست باشد جرم شما هم کمی از آنان ندارد که گفتاری مربوط به 20 ال 15 سال پیش از ماندلا را دستمایۀ تبرئۀ جمهوری اسلامی واقعاً موجود قرار داده ای. چرا؟
1- حرف ماندلا در مورد تأثیر متقابل جنبش ها و انقلاب های رهایی بخش - از نظر شکلی - بر یکدیگر حرفی علمی و تجربی و ثابت شده است و طبیعی است که مبارزان در افریقای جنوبی هم از پیروزی انقلاب ضد استبدادی در ایران - بدون اطلاع از ماهیت و ایدئولوژی و اهداف آن - گرم شده باشند.

2- باید دقت کرد که ماندلا آن حرف ها را در کدام کانتکست - بعنوان رییس یک دولت و یا بعنوان یک انقلابی آزادی خواه - زده است. زیرا پر واضح است که رؤسای دولت ها حرف هایشان را در بستر دیپلماسی و منافع روز مسئولیت خودشان هم بازآرایی می کنند و نمی توان گفتار آنان را یکسره عقیدتی و باورمند ارزیابی کرد. و ماندلا حداقل در یکی از سفرهایش رییس جمهوری کشورش هم بوده است.

3- دقت دیگر را باید متوجه زمانی کرد که ماندلا به ایران آمده است و از اینجا به این هم توجه کرد که بدعوت کدام شخصیت و مقام دولتی وارد ایران شده است. این موضوع مهم است به این دلیل که نشان می دهد اولاً او هیچگاه از سوی رهبر ایدئولوژیک ایران مستقیماً مهمان نبوده است و ثانیاً در دوره هایی به ایران آمده است که مقداری عقلانیت رفتاری و جهت گیری در سیاست های دولت های وقت قابل ردیابی بوده است.

4- مورد دیگری که شایستۀ مداقه است و بسیار مهم هم است این است که در همۀ صحبت هایی که ماندلا در مورد انقلاب ایران و رهبران آن انجام داده است و شما نقل کرده اید حتی یک کلمه هم حرفی از خدا و الا هیات رهایی بخش نشده است. بعبارت دیگر پایگاه سخن تأیید آمیز ماندلا از انقلاب ایران اومانیسم و مربوط به انسان زمینی بوده است. و او حتی به اشاره هم به نقش دین و خدا در سرنوشت دنیوی بشر نکرده است. اصلاً همۀ دعوای ما و شما هم بر سر همین (یا انسان یا خدا)ست و ما مدرن ها اصرار داریم که جمع کردن ایندو در قالب باشندگی دنیای آدم ها (حکومت)
 بشقاوت بیشتر می انجامد و سعادتی درکار نخواهد بود.

5- در مورد تئوری توطءۀ قدرت های غربی در ستایش از ماندلا وجه مثبتی را هم می شود تشخیص داد و آن این است که ماندلا با تدبیر سیاسیش دشمنانش را شرمنده و منقاد و مجیز گو کرد - البته که او از نظر اخلاق فردی چنین قصدی نداشت - بعبارت دیگر انسان ها ظرفیت هایی دارند که گاهی جز تسلیم شدن در برابر عظمت روحشان هر عمل دیگری نعل وارونه می شود.

6- در مقاطعی که ماندلا از ایران و رهبران انقلابش ستایش کرده است در مرتبۀ اول (سال 71) انقلاب ایران مطلقاً در خارج بدنام نبود. و در بازۀ دوم هم از بدنامی رهیده و به اصلاحات رسیده بود.


7- اما در مورد خشونت ماندلا گفته ای. باید یادآور شوم که ما ستایشگران مطلق ماندلا عدم خشونت او را قبل از اینکه در حوزه های فردی و سمت دولتی و فضیلت اخلاقی جستجو و به آن مباهات کنیم. عدم خشونت او و ظرفیت بخشش او را در حوزۀ تدبیر سیاسی یگ مبارز انقلابی هزینه داده می یابیم و هورا می کشیم. یا...هو

۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

انتقاد از گذشته اگر فقط از احمدی نژاد باشد اوج ناجوانمردی است!


1- من به دموکراسی "هرنفر یک رأی" برای جوامعی که از نظر توسعۀ اقتصادی و اجتماعی زیر استاندارد کشورهای امریکا و اروپای غربی در قبل از تا 1960 میلادی هستند اعتقادی ندارم و چنین دموکراسی را نه ممکن و نه مفید می دانم.

2- من انتخابات بدون وجود کمترین نهادهای مدنی و مدرن مثل سندیکاهای صنفی، ان جی او ها و احزاب تعریف شده و فراگیر را ممکن نمی دانم.

3- من انتخابات در ایران را قبل از اینکه نشانه ای از سمت و سوی خواسته های مردم بدانم؛ بیشتر یک تصادف و قمار و لاتاریی می دانم که "مردم مستأصل و درمانده و بلاتکلیف" ناگزیر در آن شرکت کرده و قرعه ای از دو قرعۀ موجود - به تناوب: یکبار سیاه و یکبار قهوه ای پررنگ - در می آورند و منتظر روشن تر شدن رنگ های تیره خدا خدا می کنند.

4- این مردمی که در بند 3 اشاره کردم یک مداد کج و کوله هم داده اند دست من که مغزشان را نقاشی کنم. آن هم نه بر روی کاغذی که رویرویشان باشم و قابل لمس. بلکه روی امواجی که نه قابل لمس است و نه در دسترس؛ در فرسنگ ها دور از حضور فیزیکی خودشان. من اما قبول کرده ام این فرمان مردم را و به آن افتخار می کنم. نه به این دلیل که تشخیص نمی دهیم این راه کم از بیراه نیست؛ بلکه به این دلیل که راهی بغیر از همین کَمراه در مقابلمان گشوده نیست. یا همۀ راه ها مسدودند و یا اگر نیمه راهی باز است فقط از چالۀ تنفس سخت فعلی به چاه خشونت و جنگ و مرگ بعدی است. بارها گفته ام و تکرار می کنم: "ما گیرافتاده ایم در بن بست جمهوری اسلامی": بدون فلسفۀ سیاسی مشخص و بدون تئوری حکومتی قابل معرفی.

5- لذاست که من انتقاد می کنم. من مخالفت می کنم. من داد می زنم. من گیرها را نشان می دهم. من به احمدی نژاد بدوبیراه می گویم. اما قبل از او به استراتژی غلط آیت الله خامنه ای آدرس می دهم. و از مکارم شیرازی و مراجع تقلید فریز شده در اعماق زمین علت می جویم. اما - و این اما مهم است - حسن روحانی نمی تواند و نباید به احمدی نژاد بدو بیراه - آن هم پررنگ تر از من - بگوید. زیرا او خودش محصول اولاً، کارگزار ثانیاً و نگاهبان ثالثاًِ همین پروسۀ بلاتکلیف و زجرآور و ناکارآمد است. او نه تنها حق ندارد به مراجع تقلید فریز شده حرفی بزند بلکه ناچار است - تازه اگر قبول کنیم که خودش علاقه مند است از انجماد تاریخی یونیفورمش دست بکشد - از پدر (آیت الله خامنه ای) همان پسری (احمدی نژاد) تعریف کند و دستور بگیرد و تبعیت بکند و مجیز بگوید که هنوز این جملۀ معروفش طنین انداز است: "برخی از بیشمار خدماتی که در این دولت (دولت احمدی نژاد) انجام شده نه تنها کم نظیر بلکه بی نظیر است در طول کل تاریخ ایران".

6-  بنابراین بدیهی بود که اگر روحانی کماکان در تقویت محبوبیت خود از راه "نفرت از احمدی نژاد" اصرار لجوجانه ای داشته باشد؛ او (احمدی نژاد) واکنش نشان خواهد داد و واکنش او هم درخواست مناظره خواهد بود که تخصص و نقطه قوت اصلی اوست. حالا این اتفاق افتاده است. روحانی که کم کم نشان می دهد چنان سیاست مدار پخته ای هم نیست و هنوز نتوانسته از جو زدگی انتخاب خودش بیرون بیاید؛ بیشترین وقت و مهمترین ثقل "گزارش، مصاحبه، دورهمی و ...!" صد روزگی دولتش را به نفی مطلق احمدی نژاد گذراند بدون اینکه حتی یک کلمه از یک اقدام مثبت او یاد کند؛ یا به چرایی بروز و ظهور احمدی نژادها وارد بشود؛ و یا به نقش همۀ ارکان قدرت از آیت الله خامنه ای گرفته تا سپاه و مجلس و قوۀ قضائیه و الاماشاءالله اشاره ای هم بکند در سیاهی 8 ساله ای که مدعی است. نه تنها چنین نکرد و نمی کند بلکه اصرار هم دارد که گویی یک حکومتی عریض و طویل با ده ها هزار گوش و چشم و ناظر و فرمانده و مرجع و مقلد و دزد و چاپلوس بخواب 8 سالۀ اصحاب کهفی فرورفته بودند و رویگر زاده ای چموش وارد خانۀ آبادشان شده و نه تنها خانه را بتاراج برده که خود خانه را هم ویران کرده و رفته است.

7- بعبارت دیگر طبق تعریف حسن روحانی از ویرانۀ باقی مانده از احمدی نژاد، او (احمدی نژاد) چونان آدم ابوالبشر - این بار بدستور شیطان بجای خدا و از جهنم بجای بهشت - بر روی زمین (ایران) هبوط کرده و هر آنچه خدایی و زیبایی و ترنم و شادی و عمران و آبادی بوده سوخته و رفته است. لذا بنظرم می رسد که همۀ لایک گرفتن های مجازی و کامنت خواستن های هیجانی و "روحانی مچکریم" سازی های اینترنتی - و از راه سواری گرفتن از احمدی نژاد - به پایان تاریخ مصرفش رسیده؛ و روحانی باید از این بازی نا امید کننده دست بشوید. و قبول کند که احمدی نژاد - خوب یا بد - همانندِ دقیقِ خود او بوده در انتخابی تصادفی و قماری یکطرفه از سوی جمهوری اسلامی. او (روحانی) اگر نمی تواند حتی به اشاره بگوید که جمهوری اسلامی فاقد تئوری حکومتی است و تا متولیان دین از مراجع گرفته تا رهبر مذهبی و مطلق العنان آن؛ نتوانند پاسخی برای "محدودۀ حجاب شرعی"، "دست زدن یا صلوات فرستادن در استادیوم های ورزشی!" یا "بانکداری و ربا و اقتصاد و ساز و سینما و موسیقی و رمان و حقوق زن و دادگستری مدرن - در یک کلمه تعیین تکلیف زندگی مردم - و ده ها هزار مورد مشابه مبتلابه حکومت های امروزی بیابند بعد از 35 سال حکومت در تاریکی؛ حق ندارد ژست من آنم که رستم بود پهلوان بگیرد و در نقش دانای کل؛ فردای خودش را (رییس جمهور سابق مثل هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد) با بی رحمی اپوزیسیونی - چون من! - له کند. شیخ دیپلمات مجبور است سیاست را از نو بخواند. و گفته ام که قبل از همه یک فکر اساسی برای تیم رسانه ای و مشاوران بشدت عقب ماندۀ حوزۀ اطلاع رسانی خود بنماید. یا...هو