۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

دستور کار روز خامنه ای: "مهار هاشمی رفسنجانی": خارج با توهّم فساد؛ داخل با انگ دلال مظلمه!




1- در حالیکه محمود احمدی نژاد یکی دیگر از شاهکارهای مدیریتی اش را بازهم در یک روز تعطیل به منصۀ ظهور رسانده است و آفتابه برداشته بر مصلحت خامنه ای در دوری از تنش و حفظ ثبات دولت در ماه های باقی مانده؛ اراذل و اوباش اما دستور کاری غیر از کوبیدن هاشمی رفسنجانی نداشته اند به بهانۀ سالگرد فاجعۀ 9 دی. مجلس بردگان بجای اینکه از فرصتی که احمدی نژاد ایجاد کرده با عزل توهین آمیز وزیر بهداشت استفاده کنند و در یک بیانیۀ رسمی بطور تلویح و کمرنگ هم شده خامنه ای را مخاطب قرار بدهند که: "پس چه شد آن اهنّ و تلپ "اختلاف نکنید" و "وزرا را استیضاح نکنید" و "هرگونه اقدام تنش زا خیانت محسوب می شود" و ... رفته است به تعطیلات تا نشان بدهند که ما زور بی خودی می زنیم برای استحصال حداقل 20 نفر آدم حسابی از خیل 300 نفرۀ بردگان رهبری. و دیگران که دیگر وضعشان معلوم است وقتی نمایندگان! مردم چنین منفعل و دریوزه و بی خاصیت باشند.

2- در سوی دیگر اما همانطور که قبلاً هم متذکر شده بودم که هدف خامنه ای فقط و فقط زدن هاشمی است در حال حاضر؛ همۀ توپخانه بسمت هاشمی رفسنجانی گرا بسته شده است و هر کسی از زاویه ای تخریب هاشمی را در صدر اولویت های خویش قرار داده اند. لذا سعی می کنم با عبور از ماجرای رسایی و نطق سراسر تهدید و توهین سردار نقدی نسبت به هاشمی که تقریباً کهنه شده اند به چهار مورد مهمترین ورژن های حمله به هاشمی اشاره ای کوتاه بکنم.

الف- یک مورد اول و بسیار مهم که سلبی است و معلوم است که در حلقۀ شماره یک خامنه ای تصمیم شده و ابلاغ گردیده است؛ این است که وقایع بعد از انتخابات 88 معروف به فتنه را طوری بازآرایی و بازتعریف کنند که همۀ عناصر سیاسی داخلی آن از درجۀ اهمیت شماره یک بیفتند. تا از این راه در ابتدای امر القاء شود که همۀ آنان تحت فرمان هاشمی رفسنجانی بوده اند تا در مراحل بعدی بجایی رسانده شود که کلمۀ "فتنه" مترادف شود با نام هاشمی رفسنجانی. لذا اینکه می بینیم در این روزها یکباره همه خواب نما شده اند که حتی کروبی و موسوی هم سران فتنه نبوده اند و فقط بازی خورده اند خیلی شگفت آور نیست. به این دلیل بدیهی هم که اینک دیگر آن دو عزیز در حصر و بی تأثیرند و نمی توانند بازی سیاسی مؤثری بکنند و خطر بالفعل هاشمی رفسنجانی است که هر چه بتوان باید او را از حیز انتفاع ساقط کرد.

ب- اولین مورد ایجابی را اما اسدالله بادامچیان کلید زد با گفته این گزاره که "خاتمی از طریق هاشمی رفسنجانی نامه یا پیغامی به خامنه ای فرستاده و خواستار بازگشت به نظام شده است". این گزاره می تواند نیمی حقیقت باشد با افزودۀ نیمۀ دروغ به آن از سوی بادامچیان. نیم حقیقت اما همان نامه نگاری سید محمد خاتمی به خامنه ای است که هم سابقه داشته و هم می تواند درست باشد این بار هم. زیرا با شناختی که از خاتمی داریم هیچ عمل و رفتاری - حتی التماس به خامنه ای - دور از ذهن و باور نیست از سوی او. اما اینکه او نامه یا پیغامش را از طریق هاشمی بدست رهبر رسانده باشد دروغی است که بادامچیان ساخته و منظور از آن - خواسته یا ناخواسته - کاستن از نقش هاشمی بعنوان یکی از دو قطب رقم زنندۀ آیندۀ ایران به نقش "دلال مظلمه"ی اختلافات اصلاح طلبان با خامنه ایست. این مورد بویژه از این جهت هم مهم است که هاشمی بارها و بارها تأکید کرده است که بعد از وقایع 88 مراوده و بده بستانی دو بدو و رو در رو با خامنه ای نداشته و مورد هیچ مشورت و رایزنی قرار نگرفته است. قبول دلالی هاشمی برای رابطۀ اصلاح طلبان با خاتمی این بار بدیهی را هم حمل می کند که هاشمی با خامنه ای رابطه ای ارگانیک دارد و هر آنچه ادعا می کند دروغ است.

پ- مورد دوم ایجابی را علم الهدی امام جمعۀ مشهد به صحنه آورده است آنجایی که گفته است اوایل فتنه و در جمع خبرگان خامنه ای ادعا کرده که موضوع ریشه های برانداز و خارجی تظاهرات جنبش سبز در 25 خرداد را با هاشمی در میان گذاشته است" و علم الهدی مدعی شده است که هاشمی با تکان دادن سرش ادعای رهبر را تصدیق کرده است. این مورد هم مثل مورد بادامچیان از دونیمۀ راست و دروغ تشکیل یافته است. بخش راست آن ادعای خامنه ای در جمع خبرگان است ولی بخش دوم آن که تأیید هاشمی است دروغ است. به این معنا که هاشمی فقط ادعای رهبر در گفتن چنین جمله ای بخودش را تأیید کرده است و نه پذیرفتن محتوای این ادعا مبنی بر دستور خارجی برای براندازی جمهوری اسلامی از طریق جنبش سبز را. اما طرز چینش کلمات علم الهدی طوری بوده است که به اراذل و اوباش اجازه می دهد تصدیق هاشمی را به محتوای حرف رهبر تبلیغ بکنند و نه فقط شکل آن.

ت- اما پررنگ ترین و وقیح ترین مورد ایجابی را محسن رضایی - من بالاخره نتوانستم این معما را حل کنم که آقا محسن با این استعداد و سطح نازل تحلیل چگونه فرمانده 8 سال جنگ بوده است - در گفتگو با رادیو گفتگو بیان کرده است (اینجا). او در ضمن همۀ لاطائلاتی که راجع به 9 دی اظهار کرده یادش نرفته است که جابجا اشارات مستقیم و غیر مستقیم به هاشمی رفسنجانی بکند و او را مقصر اصلی حل نشدن بحران بعد از انتخابات قلمداد کند. حرف های او گزاره های زیادی دارد برای مستند کردن ادعای من و ناچار برای جلوگیری از تطویل فقط بخش کوچکی از ترهات او را می آورم:


به نظر من خواص در جریان فتنه کم آوردند آنها در یک انفعالی افتاده بودند چون اکثرا مرد بحران نبودند خیلی از آدم هایی که مطرح بودند در میدان شرایط سخت دهه اول انقلاب نبودند بعضی ها هم که بودند نتوانستند جمع بندی درستی داشته باشند برخی هم ناراحت بودند حقیقت را می دیدند اما به خاطر ناراحتی که از نظام داشتند کوتاه آمدند فکر کردند که در اثر این حوادث نظام پیش آنها می رود و به آنها التماس می کند و از آنها خواهش می کند و برای همین حضور جدی پیدا نکردند و گرنه اگر یک نفر مثل احمدآقا پیدا می شد کسی که کنار امام چندتا فتنه را خاموش کرد، دست این دو نفر را می گرفت و می برد خدمت رهبر انقلاب همان یک ماهه قضیه تمام می شد
رضایی تصریح کرد: چنین کسانی بودند ولی این کار را نکردند حالا یا معتقد نبودند یا ناراحت بودند یا فکر می کردند که باید رفت و التماسشان کرد تا جلو بیایند. البته خودشان می گویند که ما می خواستیم ولی نگذاشتند من خودم تا الان این موضوع را قبول نکردم چون من خودم جزو کسانی بودم که تلاش کردم یکی دو نفر از این چهره ها را وادار بکنم که چنین کاری بکنند ولی موفق نشدم.
منظور رضایی از آن "برخی و چنین کسانی" هاشمی رفسنجانی است. جالب این است که رضایی ضمن تأکید بر "نظام بعنوان شخص حقیقی خامنه ای" که هاشمی منتظر بود برود و از او خواهش و التماس بکند می گوید که هاشمی قبل از این ماجراها هم از خامنه ای ناراحت بود؛ و رضایی حتی از کلمۀ "حسادت" در مورد ریشۀ این ناراحتی استفاده می کند. یا...هو

بعد از تحریر: منظور حداد عادل از این حرف که بعد از انتخابات "معلوم شد هرکس قبل از انتخابات با احمدی نژاد مخالفت می کرد مخالف رهبری است" هم مطلقاً هاشمی رفسنجانی را مد نظر دارد.
لطفاً یکی از دوستان کاربر این مطلب را در بالاترین به اشتراک بگذارد و به موضوع داغ خانوادۀ هاشمی هم اضافه کند. مرسی. خودم را بیرون کرده اند آنتی هاشمیسم ها!

۹ نظر:

ناشناس گفت...

کلا دارن فضا را آماده میکنند تا مردم را گول بزنن. همین

یاشار گفت...

«انقلاب اسلامی 57»، حاصل ائتلاف و همکاری پنهان و آشکار بسیاری از «شاهزادگان قاجار» (در هیات روشنفکری و دانشگاهی و جبهه ملی و ...)، «توده‌ای‌ها و مارکسیست‌ها» (بازهم در هیات روشنفکر و دانشگاهی) در پیوند با «روحانیون و روحانی‌زادگانِ اسلام سیاسی» و علیه «خاندان پهلوی» بود که توسط اعراب (به ویِژه عراق، سوریه، یمن و لیبی) و برخی دولت‌های اروپایی پشتیبانی مالی ـ امنیتی می‌شدند. آنچه در چندسال گذشته در «عراق» بر «صدام حسین و خاندانش» گذشت و همچنان نیز درجریان است؛ آنچه در «یمن» و  بر «علی عبداله صالح و خاندانش» گذشت، آنچه در «لیبی» بر «معمر قذافی و خاندانش» گذشت؛ و آنچه در «سوریه» بر «بشار اسد و خاندان حافظ اسد» گذشته و خواهد گذشت [آنچنان که این کشورها را به ویرانه‌ای مبدل کرد و کرده است]؛ «تقدیر خداوند» و «تاوانِ دخالت‌های توطئه‌آمیز و غیرقانونی‌شان در امور داخلی ایران»، به‌منظور «به انحطاط‌کشاندن یک کشور و ملتِ رو به توسعه» از طریق «حاکم‌کردنِ اشخاص و گروه‌های مرتبطِ با خود در ایران» است. پشتِ همه‌ی پیوندها و ائتلاف های داخلی و خارجی عجیب و غریبی که شاهد هستید (و بسیاری طرح و برنامه‌های گمراه‌کننده)؛ فقط یک چیز خوابیده است: «همپیمانی خانواده‌ها و خاندان‌های مذهبی و غیرمذهبی با یکدیگر» به‌منظور «پیش‌گیری از شکل‌گیری یک جمهوری دموکراتیکِ تمام‌عیار». که «ثروت، قدرت و فرصت‌»ها را از «انحصار و مونوپل آنان و فرزندان‌شان» خارج کرده و در دسترس همگان (همه‌ی شایستگان ملت) قرار خواهد داد. تا هروقت که اجازه دهید «خانواده‌ها و خاندان‌ها» به‌جای‌تان بیندیشند و «راه‌نما»ی‌تان باشند؛ سرنوشت فرزندان‌تان بهتر از «زنده‌یاد ستار بهشتی» و بسیاری دیگر نبوده و نخواهد بود.

دوست گفت...

یا شارفراموش کردی بگویی این نوشته را از کجا کپی کردی؟ اشکال ندارد من کمکت میکنم/ سایت گفتم گفت فرهاد جعفری.

yashar گفت...

دوست گرامی در آن سایت صحبتی از ممنوعیت کپی نبود. هر چند در اینترنت منبع هر نوشته ای را با سرچ کردن جمله ای لز آن می توان پیدا کرد!

ناشناس گفت...

جناب یاشار این حرفهای شما یاهرکس دیگری توهین به اعلیحضرت شادروان شاه نیکان اخرین شاه خداداد این بوم وبر بود .کمی تاریخ بخوان برادر .این کشورهایی که ردیف کردی ازاولش عددی نبودند.بله خود من تاچند سال پیش میگقتم کارتر خریت کرد انگلیس حماقت .ولی الان نظر دیگری دارم .کرم دین در این ملت کاری کرده نشدنی.مصریها راببین .تازه دم از شریعت میزنند.کرم دین اینجوریه هم خدا رو میخوای هم خرما رو همن نمازوهم کون دختر همسایه.شگ نکن اگه من وتو هم اونمقع بودیم یاکمونیست بودیم یا موتلفه یامجاهد .ایران بین دو انقلاب تالیف یروان ابراهامیان را بخوان کل شهدای همه گروهها 200نفر وچند نفر هم بی نام نشان.خمینی فقط میخواست شاه بره .والسلام بزور اوردندوترس امریکارو انداختن دلش . والخ مشکل کرم دین مال قبل از اسلام هم هست.بادار زدن دیگران چیزی حل نمیشه باید افکار روشن بشوند ولی چه فایده ؟ همه نگاه دهن هم میکنن .دلامذهب فوق دکترا این مقاله رو بخون .میگه جون خودن دو خط خلاصه کن چی گفته . صد رحمت به مردم عادی. خداحافظ ا-ف

ناشناس گفت...

چرا اینقدر بی نظم شدی تیمسار عزیز؟ هر روز وبلاگ شما رو چک میکنیم به امید یک نوشته جدید اما خبری نیست!

یاشار گفت...

جناب ا ف با صحبت‌هایتان در مورد آفت دین ‪موافقم‬، نویسنده این متن حامی احمدی نژاد است که در بی‌وطن و کسخل بودنش شکی نیست، ولی با توجه به مدارک و ‪مصاحبه‌های که اخیرا بخاطر رقابت بین مذهبی‌های حاکم آشکار شده ‬ پر بی ربط نیست. لامصب این انقلابیا چک سفید امضا از قذافی می‌گرفتند. فقط خواستم نظر دوستان اینجا را هم بدانم.

دوست گفت...

یاشار عزیز هیج کجای اینترنت کپی ممنوع نیست ولی درست نیست و کسی هم دوست ندارد نوشته اش جای دیگری سر در آورد. درست نیست به این خاطر که فرص کن من اولین با این نوشته را در اینجا بخوانم سپس درسایت خودنویسنده , در درجه اول به خود خواهم گفت که نویسنده سایت از شما کپی کرده , نه شما از او و برای اینکه از اشتباه در بیایم باید جستجو کنم و همه وقت جستجو برای چند پاراگراف را نداریم داریم؟ وتازه یک کامنت ویک سایت نه چندان معروف و اثرگذار مارا به جستجو تشویق نمیکند در تنیجه در اشتباه میمانیم.

مانی گفت...

ناشناس فرق شما با ذوب شدگان ولایت چیست؟ درست مانند آنها هر نوشته یا اشاره ای را به منبع ستایش و پرستششان توهین فرض میکنید. حقا که منبع پرستشتان هم یکسان اند در دیکتاتوری وحماقت.