۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

یک عکس و اینهمه وحشت: چه می کند این هاشمی رفسنجانی!




1- آنچه که قطعی و مسلم است آزادی مهدی هاشمی بدستور شخص آیت الله خامنه ای انجام شده است. به سه دلیل کاملاً موجه و در راستای منافع خودش:

الف- بعد از انتشار فایل های صوتی نیک آهنگ کوثر و موضع گیری های منتسب به مهدی هاشمی در این فایل ها نسبت به خامنه ای او متوجه این قضیه شد که بحث بر سر این فایل ها نه تنها برای او عایدی نخواهد داشت بلکه محتمل قوی است که هر نوع برخورد با مهدی هاشمی در این شرایط سبب تبلیغات علیه او شده و او را به انتقام کشی شخصی متهم خواهند کرد. ضمن اینکه در دُور ماندن بحث که با زندانی ماندن مهدی هاشمی قطعی بود مخالفان اختلافات او و هاشمی رفسنجانی را بضرر او (خامنه ای) عمق و شدت بیشتری خواهند بخشید.

ب- خامنه ای نیاز داشت که با آزاد کردن مهدی و رویارو شدن او با پدر و خانواده اش پس از انتشار فایل ها ارزیابی دقیقتر و نزدیک تری از میزان وفاداری هاشمی به رهبری خودش را مورد ارزیابی و سنجش جدیدی قرار دهد. به این معنا که اگر برخورد هاشمی رفسنجانی با مهدی هاشمی سرد و با هزم و احتیاط توأم بود نشانه ای خوب و اگر با گرمی و علنی همراه بود نشانه ای بد و مقابله جویانه با خودش ارزیابی و خامنه ای را به قطعیت تاکتیک های برخورد با رفسنجانی یاری رسان می شد. چنانکه دیدیم که توپخانۀ تبلیغاتی و رسانه ای خامنه ای خیلی سعی کرد که با انذار هاشمی به رفتار پدران روحانی که فرزندان خویش را کشتند در ابتدای انقلاب؛ هاشمی را متوجه این آزمون رهبرشان خامنه ای بکنند.

پ- واقعیت دیگر این بود و است که یک مهدی هاشمی محاکمه شده و محکوم یا آزاد شده یک برگ سوخته است که نمی توان توسط آن هیچ بازی مؤثری را سامان داد. در حالیکه یک مهدی فراری تا قبل از این و یک مهدی در انتظار محاکمه ای سخت و رسوا از این پس یک برگ برندۀ مهمی بود و است در دستان خامنه ای؛ که هر وقت صلاح ببیند و در هر موقعیتی که تشخیص بدهد می تواند از آن استفاده کند. در حالیکه اگر مهدی هاشمی بسرعت محاکمه و محکوم می شد حداکثر می شد خواهرش فائزه که از زندان نامه های تند و طنز و تبلیغاتی مؤثر می نوشت.

2- تا اینجای کار ستاد و صف هماهنگ بودند و هر آنچه فرمانده خامنه ای در ستاد خویش تدبیر کرده بود مورد فهم و پذیرش و اجرای صف اراذل و اوباش هوادارش هم بود. اما - و این اما چه امای شیرینی است - در کمتر از کسری از ثانیه همۀ آن سه تمهید موجه آزادی مهدی چنان رنگ باخت و بسان آواری از بدبختی بر سر اردوگاه خامنه ای فرود آمد که قطعاً هیچکدام شان پیش بینی نکرده بودند. مهدی هاشمی شبانه که آزاد شد قبل از اینکه حتی گزارش لحظه بلحظۀ برادر بزرگش به رسانه ها برسد که ماشین مهدی بین راه پنچر شده است و مهدی هنوز به خانه نرسیده است این عکس مهدی بود که با لبخند و در بین پدر و مادرش سر از خبر اول رسانه های مجازی و برخی روزنامه های مکتوب - بدلیل خیلی دیروقت بودن مجبور شدند صفحۀ اول خودشان را از نوع ببندند مثل اعتماد - در آورد. هاشمی رفسنجانی نه تنها پسرش را نکشته بود و نه تنها او را با کشیده ای آبدار حتی ننواخته بود و نه تنها کمترین اخم و قهر و پرسشی مطرح نکرده بود بلکه او را چون جان شیرین در آغوش فشرده و با مادرش چونان ساقدوشان یک داماد تازه جوان او را در میان گرفته بود.

3- خیلی برای شما قابل درک نیست اگر بجای آخوند رسایی و حسین شریعتمداری و علامه مصباح یزدی نباشید و بفهمید که چه زور وحشتناکی داشت تحمل دیدن این عکس مدرن برای روحانیت - که خودش بیشتر از یک کتاب نوشته پیغام ترسناک  برای اردوی هتاکان داشت - لذا پروژۀ تشدید کوبیدن هاشمی کمی جلوتر هم افتاد و اگر دیدیم که رسایی وقیح و رانت خوار چنان وقیحانه هاشمی و خانواده اش را از تریبون مجلس نواخت و دیروز حسین شریعتمداری بعد از مدت ها گاهی به نعل و گاهی به میخ در مورد هاشمی تمام قد ایستاد و در سرمقالۀ کیهان هاشمی را تهدید به تواب سازی کرد مثل م به آدین مرحوم نباید زیاد شگفت زده شویم. زیرا همۀ آرزوها و بافته هایشان را یک عکس فوری نقش بر آب کرده بود. و خطر هاشمی از نوع خطر خاتمی و اصلاح طلبان مذهبی و این قبیل خرده پاهای "خودشان بزرگ و تبلیغاتی شان می کنند که سرکوب شان را مهم جلوه بدهند و ملت را بترسانند" نیست. چون هاشمی هم سیاست می داند و هم اعتبار دارد و هم خیلی سنگین تر از وزنی است که  بچه  هاو پیرمرد های از نوع رسایی و شریعتمداری بتوانند از جایش تکان بدهند.

4- هاشمی اما موقعیت را مغتنم دانست که امروز به بهانۀ پاسخ به اهانت های رسایی در مجلس یک بار دیگر با افتخار پشت همۀ خانواده اش بایستد و با معرفی مشروح ترهمسر و دختران و پسرانش بر عملکرد آنان صحه بگذارد و از انکار کنندگان طلب سند و مدرک بکند. بویژه دفاع او از فائزه و علی الخصوص مهدی یک برگ زرین است در کارنامۀ پدری سیاسی که مطمئن و با اعتماد بنفس نه تنها یاوه های صدمن یک غاز مخالفان را قبول ندارد بلکه از عملکرد تک تک فرزندانش در موقعیت هایی که بوده اند بعنوان خدمات بیاد ماندنی و توسعه بخش و همدل ساز دفاع می کند. من مطمئنم که چنین شخصیت محکم و شفاف و مدرنی قابل اعتماد است و باید از هاشمی بعنوان تنها و تنها گزینۀ ممکن فعلی برای نجات ایران استقبال کرد. و بسیار خوشحالم که این فقط من نیستم که چنین می گویم بلکه بغیر از عده ای بسیار معدود و متوهم ولی  خوشبختانه ریز و بی اهمیت، همۀ ایران دوستان به این نتیجه اجماع کرده اند که باید یا به هاشمی خوش آمد گفت و اگر بغض پیشینی اجاز؛ۀ خوش آمد گویی نمی دهد باید سکوت کرد و نظاره گر بود. یا...هو

بعد از تحریر: اگر راجع به نوع بازی لاریجانی ها در دو قوه می پرسید باید بگویم که کلاً جناح راست سنتی که برادران لاریجانی را هم در بر می گیرد سعی تمام می کنند که در میانۀ چوب دعوا بایستند تا غافلگیر نشوند و هر کدام از دو غول برنده شدند بتوانند با یک جهش مختصر ادعا بکنند که ما از اول با تو بودیم. لذا اعلام جرم دادستان علیه رسایی و نرمش قوۀ مقننه در مقابل خواندن پاسخ رفسنجانی ولی ناقص اجرا کردن آن در این تاکتیک "راست سنتی می خواهد با برنده باشد" نهفته است. اما نکتۀ مهم و امیدوار کننده این است که دیگر کمتر کسی در ردۀ اول جمهوری اسلامی است که خامنه ای را برندۀ پیش هنگام این نبرد بداند.

۱۵ نظر:

ناشناس گفت...

جالب بود ولی مقداری خوشبینانه هست!
هم اعتماد مردم به هاشمی سخته و هم پیروزی او بر گروه های قدرتمند در قدرت!

ناشناس گفت...

"...بغیر از عده ای بسیار معدود و متوهم ولی خوشبختانه ریز و بی اهمیت، همۀ ایران دوستان به این نتیجه اجماع کرده اند که باید یا به هاشمی خوش آمد گفت و اگر بغض پیشینی اجاز؛ۀ خوش آمد گویی نمی دهد باید سکوت کرد و نظاره گر بود."

این قسمت از نوشته مغلطه ای تهی از منطق بود.

اول نوشتم "این قسمت از نوشته حال به هم زن بود" ولی یاد برخی تحلیل های خوب از شرایط ایران در این سایت افتادم و به جمله بالا تغییرش دادم.

حداقل ایرانیهای اکثرن تحصیل کرده ای که من در اطرافم می بینم در نتیجه ای که شما گرفتی اجماعی نکرده اند! هاشمی رفسنجانی حتی حاضر نشد (تا زمان علنی شدن موضوع)، نامه ی مهدی کروبی راجع به گزارش های تجاوز به معترضان بعد از انتخابات رو منتشر کنه! چرا به جزئیات رای دادگاه کانادایی در گناهکار شناختن مهدی هاشمی نمی پردازی؟

بله من هم به اراجیف مزدوران خامنه ای در مورد مثلن استبل اسبهای فائزه اهمیتی نمیدم، ولی هاشمی رو هم نه تنها یک آزادی خواه نمیدونم بلکه او را در استقرار و سرپوش گذاشتن بر جنایت های جمهوری اسلامی در دهه شصت و هفتاد شمسی مقصر میدانم.

اگر همین امروز کل نظام را به دست هاشمی و علی مطهری بدهیم، نتیجه چه خواهد شد؟ خطر جنگ کم میشود؟ بله؛ روابط ما با کشور های دیگر بهتر میشود؟ بله؛ وضع معیشت مردم بهتر میشود؟ بله.....خب اینها رو که زمان خاتمی هم داشتیم! آیا حجاب هم اختیاری میشود؟ خیر چرا؟ از آقای مطهری بپرس؛ آیا هاشمی تفکرات پیر فرزانه اش (که در همین نامه خوانده شده در مجلس مورد اشاره قرار گرفته) را به فراموشی خواهد سپرد؟ خیر.....


لطفن در جواب من دوباره نگو که ما از محتمل ها صحبت میکنم نه از ایده آل ها. زیرا که اولن دفاع شما از اینها خیلی جدی تر از این حرف هاست و دومن کلیت نظام جمهوری اسلامی از درون و برون به بن بست نزدیک میشود.

امیدوارم در این آخر کار، خاتمی ها و هاشمی ها و مطهری ها مجال تاثیر نیابند که ایران دوستان واقعی (که من میشناسم و دلقک نمیشناسد) سخت تشنه آزادی اند. به امید آن روز

شهریار

چایی شیرین! گفت...

اگر کسی بخواهد ایران درا با حفظ نظام فعلی نجات دهد, مرد این کار فقط رفسنجانی است و بس!! دنبال امثال خاتمی رفتن آب در هاون کوبیدن است!!ما باید به هر قیمت که شده به کمک رفسنجانی بشتابیم اگر هنوز سودای اصلاح در سر داریم . اگر هم خاطرات بد ما از رفسنجانی نمی گذارد به او کمک کنیم این دیگر راه براندازی و خشونت است. تا که پسندد و در نظر افتد.

سرگشته گفت...

جالب اینجاست که تحلیل وتجلیل تیمسار ازهاشمی را بخوانی پس از اینکه سری به وبلاگ فرهاد جعفری زده باشی.تیمسار هاشمی را نجات دهنده ایران میخواند و فرهاد نجات ایران را در حذف البته گمان نمیکنم فیزیکی, هرچه روحانی ,روحانی زاده,عضو خانواده روحانی , داشتن ژن مشترک با یک روحانی از چهار نسل پیش میداند!البته تیمسار یک سرو گردن از فرهاد پیش است به سال و نثرو شناخت اجتماعی,هردو مرا میترسانند, تیمسار از این جهت که با فرشته نجات خواندن هاشمی فردای بدون آخوند را غیرممکن مینمایاند و فرهاد با لحن تند وتیزش یک شریعتی دیگر جلوه میکند هرچند که در هر نوشته اش شریعتی را به نفرین های فراوان به جا و نا به جامیهمان میکند,نابخشنده و کینه جو نسبت به هر چه رنگ یا گمرنگی از آخوند داشته باشد.روشن است که چنین نظری حتی اگر فرهادخان نخواهد به کشت و کشتار خواهد انجامید.اما نجات از خامنه ای بدست هاشمی چه؟ ما ملت باید سالها و سالها تماشاچی دعوای آنان باشیم به امید پیروزی یک آخوند کمتر عقب مانده بر یک آخوند خیلی خیلی عقب مانده ؟

Arman گفت...

اگه از روز اول ژست وطن پرستی به خودتان نمیگرفتید و مثل هر انسان آزاده دیگری از اعتقاد واقعی تان که عبارتست از بازگشت به ظاهر قدرت خاندان هاشمی (چرا که در باطن قدرت هنوز هم در بسیاری از جاها در دست این خاندان منفور است) شاید حرفهایتان بیشتر به دل می نشست. حتی یک دلقک هم نمیتواند برای همیشه مردم را فریب دهد. پشت صحنه، شما را دیده ام دلقک.

ناشناس گفت...

به امید بریده شدن تیره هرچی آخوند از تاثیر بر حال و آینده ایران بخصوص هاشمی.

هدف از رای روی خریت یا ناچاری ما 15 سال قبل به خاتمی و هاشمی این بود که ایران به لجن کشیده نشود، حال که کشیده شد و شدیم همانطور که دانم و دانی، گور پدر هاشمی و اولادش و هرچی تخم آخوند است.

این اولاد ناخلف ایران که خود نافی ژنتیکشان بوده و در حراج مال و ناموس ما برای اعراب لبنان و فلسطین
مسابقه گذاشته‌اند فهمیده‌اند که دسته بیلهای میخ‌دار برای تمامیت روحانیت شیعه چه مجرم و چه ساکتشان در راه است. اگر جان سختی می‌کنند برای همین است.

حال یا 30 سال دیگر می‌مانند و پاره‌ترمان می‌کنند یا می‌روند که پاره‌شان می‌کنیم پاره کردنی که عبرت تاریخ شود. در این صورت اجازه گه خوری در هیچ زمینه‌ای به هرکس که در سوابق هفت جدش ارتباطی با این قوم کثافت باشد نخواهیم داد. هاشمی را رها کن عموجان.


ناشناس گفت...

"به امید پیروزی یک آخوند کمتر عقب مانده بر یک آخوند خیلی خیلی عقب مانده ؟"

ما ملت عقب مانده ای هستیم پس ابتدا یاد بگیریم برای خودمان زیاد نوشابه باز نکنیم و بعد هم بیاموزیم که با داشته هایمان برنامه بریزیم نه با ایده آل هایمان

Dalghak.Irani گفت...

من از همۀ خوانندگانی که از پست های مربوط به هاشمی ناراحت می شوند عذرخواهی می کنم. ولی کمی عمیق تر بشوند در منظورهای چندگانۀ من از این نوع نوشته ها. مگر نه اینکه من گفته ام و مجدداً تأکید می کنم که رژیم ایران جز از راه فروپاشی هیئت حاکمه از داخل - مثل شوروی سابق - و یا جنگ تحمیل شده از خارج قابل ساقط کردن با انقلاب و شورش مردمی - فارغ از خوب یا بد بودنش - نیست. و مگر نه اینکه نقطه ضعف اعتراف کردۀ همه و همۀ سران رژیم وجود اختلاف و پررنگ کردن آن و تبدیل گسل های بالقوه به شکاف های بالفعل است. خب اینکار چگونه میسر می شود جز با ورود ما در این دعوا و هواداری از یکطرف و تشدید اختلاف! حداقل از این زاویه هم نگاه کنید برای مخالفان و متنفران از هاشمی هم سود دارد این نوع موضع گیری من. اینکه شهریار گفته است:

"لطفن در جواب من دوباره نگو که ما از محتمل ها صحبت میکنم نه از ایده آل ها. زیرا که اولن دفاع شما از اینها خیلی جدی تر از این حرف هاست و دومن کلیت نظام جمهوری اسلامی از درون و برون به بن بست نزدیک میشود."

خب جوابت را آنجوری که زنهارم دادی نمی دهم. حالا شما جواب بده که به بن بست رسیدن یک رژیم سیاسی یعنی چه و بعد از بن بست چه اتفاقی برای رژیم می افتد. لطفاً مثال بزن. بعبارت دیگر بعد از به بن بست رسیدن رژیم مردم قیام و شورش می کنند و همۀ آخوندهارا از عمامه به تیرهای چراغ برق آویزان می کنند. یا خامنه ای و شرکا می آیند در تلویزیون و می گویند که ای مردم ما به بن بست رسیدیم و داریم می رویم قم توی حجره هایمان لطفاً یکی بیاید و این وزر وبال حکومت را از ما تحویل بگیرد. یا آن دیگری که اینقدر ناامید است که می گوید بگذار سی سال دیگر بدتر از اینی که کرده اند بکنند ولی وقت رفتن همه از دم گشت گورشان را گم کنند. من که می گویم احتیاجی به سی سال دیگر نیست و اگر - تازه - هاشمی عرضه و توان گرفتن دُور از خامنه ای را داشته باشد ما در کمتر از یک دورۀ 10 15 ساله بتدریج به یک حکومت عرفی متوازن خواهیم رسید. ضمن اینکه در این سال ها هم به این نکبتی که دچار شده ایم روزگارمان نخواهد بود. کاری ندارد فحش نامه نوشتن به اخوند ها و شعار دادن مرگ بر هرچه عمامه بسر و اذناب و سگ و گربه شان است. خب بعدش چه بنویسم. آیا هر روز همین دشنام و بد و بیراه را تکرار کنیم یا مثلاً این را هم چاشنی کنیم که اگر تو برنخیزی و من برنخیزم و ما نشویم و الاماشاءالله دم مسیحاییمان تودۀ مأیوس و گرفتار و گرسنه و ناامید و ... را چنان بوجد می اورد که سر از پا نشناخته به استقبال ما بیایند و کشور را تقدیم ایرانیان آزاده و متنفر از هرچه اخوند است - دوست دیگرمان ادعا کرده می شناسد - می دهند. کمی از غلظت نفر ت تان کم کنید و به راه حل در دسترس فکر کنید لطفاً و بمن هم نشان بدهید تا اگر راه نشان داده تان منطقی و قابل استناد برای شروع یک فرآیند بود یکبارهم نام هاشمی را آوردم پلشت ترین آدم روزگار باشم. اگر همه مان حسن نیت داریم و دنبال راه نجات می گردیم - که من معتقدم داریم - بیایید بجای نفرت و دیگر هیچ دنبال راه نشان دادن هم باشیم و الا اینکه خودمان بگوییم و خودمان هم به به چه چه کنیم که ایول دم هر چه ضد آخوند است گرم که چیزی را تغییر نمی دهد. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

در ضمن برای اینکه دل مخالفان هاشمی خنک بشود می گویم که برای چهارمین بار بخاطر پستی در بارۀ هاشمی رفسنجانی از بالاترین بیرونم کردند. لذا می خواستم یادآوری کنم که ان "ریز می بینم" در مورد مخالفان هاشمی را که برای جور شدن قافیه نوشته بودم اینطور هم نیست و درشت هم توی مخالفان هاشمی زیاد است و مصداقش همین که هر بلایی سر حسابم در بالاترین آمده زیر سر هاشمی بوده است. و حالا دیگر ان اتهام دوستی را که در چند پست قبلی مرا مزدور بی جیره مواجب هاشمی معرفی کرده بود را می پذیرم. چون اول گمان می کردم مزدور نمی تواند با بی جیره مواجب جمع شود چون مزد جزو جدانشدنی کلمۀ مزدور است. اما حالا می بینم که نه تنها مزدی نگرفته ام بلکه یک چیزی هم دستی داده ام به هاشمی برای پروپاگاندای "ترا خدا یک کاری بکن"م. یا...هو

ناشناس گفت...

والله اذم حسابی این مملکت تویی...کاش رهبر دوتا مشاور مثل تو داشت ...ارف

ناشناس گفت...

دلقك جان، تا وقتى كه عقايد سياسى ما استوار بر تنفر از اين و آن باشد به جاى واقع بينى و ديدن حقايق اطراف آنگونه كه هست، كشور ما در دور باطل استبداد باقى خواهد ماند. اين دوستانى كه به جاى پذيرفتن واقعيت عينى ايران و راههاى عملى بر طبل نفرت از آخوند جماعت مى كوبند، اين واقعيت را نميپذيرند كه ملت ايران تحصيلكرده هاى جمع اطرافشون نيست كه به اون استناد ميكنند. جالب اينجاست اين جمع هيچ راه حل اجرائى و منطقى هم ارائه نمى كنند و در نهايت به مرافعه با خودشان و فحاشى به ديگران تمام ميشود. پس دلقك جان زياد اينان را جدى نگير كه ٣٥ ساله كه همين رويه رو ادامه داده اند و جمهورى اسلامى هم عاشق اينچنين مبارزان تحصيلكرده متنفر از همه كس است.
همين. دوستدار تو افشين.

ناشناس گفت...

سلام
بعضی وقتها وبلاگ شما را مرور میکنم. تحلیل شما محترم است ولی باید گفت از زمانی که من یادم میآید باید بین بد و بدتر همیشه بد را انتخاب کرد!حال شده مثل کشور ما.. خوب و خوبتری نیست !
البته در این نظام کنونی.... هاشمی میخواهد بیاید و چه را درست کند؟ اقتصاد؟ روابط بین اللمل؟ امنیت اجتماعی؟ .... آیا قبول دارید که شرایط زمان ریاست جمهوری و مجلس ایشان بهتر از الان بود؟ پس چرا به اینجا رسیدیم ؟ چرا کارهایی را که الان قرار است انجام دهد آنوقت انجام نداد؟ چرا ثمره آنوقت شده است الان ؟
در ضمن تا همین سال گذشته ایشان رییس مجلس خبرگان رهبری هم بود و هیچ سوالی از رهبر نپرسید که هیچ لباس رهبری را برازنده ایشان دانست ! نگویید که این هم نوعی سیاست است. این نوعی فریبکاری است.
آیا میخواهیم آینده کشور را بین خوب و خوب تر اداره کنیم و یا بین بد و بد تر؟

مهره سیاه گفت...

به نظر من هرکسی در این برهه بتواند خدمتی برای رهایی از این دیکتاتوریبکند و وضع معیشتی مردم بهتر شود ولو اگر ذره ای، باید از او جمایت شود، عالا می خواهد هاشمی باشد یا x یا Y. تو مستند BBC که برای خامنه ای شاخته بودند بنی صدر حرف جالبی زد که می گفت هاشمی بعضاً ایده های جالبی میداد ولی خامنه ای دریغ از یک نظر مثبت، و الان جنگ خامنه ای با هاشمی جنگ زور و عقل هستش،خامنه ای تا زمانی که از طرف نئو حزب اللهی ها و اصولگراهای تندرو حمایت میشه به ظاهر پیروز میدان هستش ولی در باطن اکثر افراد جناح راست سنتی با هاشمی هستن، شاید در ظاهر با خامنه ای باشند ولی منافع طولانی مدتشان ایجاب می کند که با هاشمی باشند، البته به نظر من به لایه های درون این نظام وانقلاب ( مخصوصاً بعد از به قدرت رسیدن خامنه ای )اگر دقت شود هاشمی را شخصی زیرک و سیاستمدار و رانتخوار و تروریست معرفی کردند و صدالبته اینها از به قدرت رسیدن هاشمی می ترسیدند و می ترسند، البته هاشمی سیاستی را که همیشه دنبال کرده سیاستی شبیه سیاست علی دایی در فوتبال هستش، علی دایی همیشه بعد از یک شکست بزرگ سیاست سکوت را بکار می بره و این همیشه جواب داده چه حتی بعد از جام جهانی 2006 و چه حتی بعد از مربیگری در تیم ملی ( مثال فوتبالی رو به خاطر علاقه دلقک به فوتبال آوردم ). الان هاشمی بعد از دستگیری مهدی هاشمی حرکتی انجام نداده بود ولی بعد از آزادی مهدی پالش های مثبتی را دریافت کرده و اولین حرکتش هم ارسال نامه به مجلس بود برای دفاع از خاندانش و مطمئناً حرکت بعدیش سحنرانی در یک مجلس خصوصی خواهد بود که در آن افرادی از جناح راست سنتی هم باشند و شاید دوباره به حرف هایش در آخرین نماز جمعه ای که امامت آنرا برعهده داشت استناد خواهد کرد. ر این شرایط بهترین کسی که می تواند از عهده دیکتاتور بزرگی مشل خامنه ای برآید شخص هاشمیست حتی و حتی اگر هاشمی هم مثل خودش یک آخوند باشد. هاشمی دقیقاً مصداق بارز قضیه ی ارّه می باشد که خامنه ای نه راه پس دارد و نه راه پیش...

مهره سیاه گفت...

به نظر من هرکسی در این برهه بتواند خدمتی برای رهایی از این دیکتاتوریبکند و وضع معیشتی مردم بهتر شود ولو اگر ذره ای، باید از او جمایت شود، عالا می خواهد هاشمی باشد یا x یا Y. تو مستند BBC که برای خامنه ای شاخته بودند بنی صدر حرف جالبی زد که می گفت هاشمی بعضاً ایده های جالبی میداد ولی خامنه ای دریغ از یک نظر مثبت، و الان جنگ خامنه ای با هاشمی جنگ زور و عقل هستش،خامنه ای تا زمانی که از طرف نئو حزب اللهی ها و اصولگراهای تندرو حمایت میشه به ظاهر پیروز میدان هستش ولی در باطن اکثر افراد جناح راست سنتی با هاشمی هستن، شاید در ظاهر با خامنه ای باشند ولی منافع طولانی مدتشان ایجاب می کند که با هاشمی باشند، البته به نظر من به لایه های درون این نظام وانقلاب ( مخصوصاً بعد از به قدرت رسیدن خامنه ای )اگر دقت شود هاشمی را شخصی زیرک و سیاستمدار و رانتخوار و تروریست معرفی کردند و صدالبته اینها از به قدرت رسیدن هاشمی می ترسیدند و می ترسند، البته هاشمی سیاستی را که همیشه دنبال کرده سیاستی شبیه سیاست علی دایی در فوتبال هستش، علی دایی همیشه بعد از یک شکست بزرگ سیاست سکوت را بکار می بره و این همیشه جواب داده چه حتی بعد از جام جهانی 2006 و چه حتی بعد از مربیگری در تیم ملی ( مثال فوتبالی رو به خاطر علاقه دلقک به فوتبال آوردم ). الان هاشمی بعد از دستگیری مهدی هاشمی حرکتی انجام نداده بود ولی بعد از آزادی مهدی پالش های مثبتی را دریافت کرده و اولین حرکتش هم ارسال نامه به مجلس بود برای دفاع از خاندانش و مطمئناً حرکت بعدیش سحنرانی در یک مجلس خصوصی خواهد بود که در آن افرادی از جناح راست سنتی هم باشند و شاید دوباره به حرف هایش در آخرین نماز جمعه ای که امامت آنرا برعهده داشت استناد خواهد کرد. ر این شرایط بهترین کسی که می تواند از عهده دیکتاتور بزرگی مشل خامنه ای برآید شخص هاشمیست حتی و حتی اگر هاشمی هم مثل خودش یک آخوند باشد. هاشمی دقیقاً مصداق بارز قضیه ی ارّه می باشد که خامنه ای نه راه پس دارد و نه راه پیش...

ناشناس گفت...

با درود،

شما اول عذر خواهی میکنی بعد جمله ای میگویی که ناخواسته مخاطب منتقدت را میرنجانی.

"کمی عمیق تر بشوند در منظورهای چندگانۀ من از این نوع نوشته ها"

یعنی شما نمیدونی که من تقریبن همه پستهای عمیق! شما رو میخوانم!


"رژیم ایران جز از راه فروپاشی مثل شوروی سابق و یا جنگ تحمیل شده از خارج قابل ساقط کردن با انقلاب و شورش مردمی نیست"...."به بن بست رسیدن یک رژیم سیاسی یعنی چه و بعد از بن بست چه اتفاقی برای رژیم می افتد. لطفاً مثال بزن."

فشار تحریمها، فقرا رو عصبی و بازاریها رو کلافه کرده. قشر متوسط خصوصن شهری هم که بعد از انتخابات ٨٨ حرفش رو زد. پس تشدید فشارهای اقتصادی میتونه زمینه رو برای نارضایتی، شورشهای کور و بعد اعتصاب های فراگیر مهیا کنه. آنوقت غرب دیگه حتی با گرفتن امتیازهای بزرگ هسته ای هم ممکن است کوتاه نیاید. پس تاکید شما روی نظریه بالا میتونه در فرایند های سیاسی اجتماعی در ماه های آینده نقض بشه.


"بعبارت دیگر بعد از به بن بست رسیدن رژیم مردم قیام و شورش می کنند و همۀ آخوندهارا از عمامه به تیرهای چراغ برق آویزان می کنند. یا خامنه ای و شرکا می آیند در تلویزیون و می گویند که ای مردم ما به بن بست رسیدیم و داریم می رویم"...."کاری ندارد فحش نامه نوشتن به اخوند ها و شعار دادن... خب بعدش چه بنویسم. آیا هر روز همین دشنام ...اگر تو برنخیزی و من برنخیزم و ما نشویم و ... را چنان بوجد می اورد که سر از پا نشناخته به استقبال ما بیایند و کشور را تقدیم ایرانیان آزاده و متنفر از هرچه اخوند است"
اینها که حرفهای من نبود. من هم به این نگرش اعتقادی ندارم. این مشکل شماست که هر کس از بی نتیجه بودن در میدان دادن به مهره سوخته ای چون هاشمی سخن گفت، را چنین برچسب میزنی.


"ما در کمتر از یک دورۀ 10 15 ساله بتدریج به یک حکومت عرفی متوازن خواهیم رسید".

این فقط رویای امیر کبیرگونه هاشمی دوستان است. دلقک، پیروزی از راه اصلاح در این رژیم حاصل نخواهد شد؛ فقط شش ماه دیگر این جمله ات را به یادت میاورم تا ببینی چقدر پرت گفته ای.


"بیایید دنبال راه نشان دادن باشیم"

من در حد خودم سعی میکنم در گفتگو با دیگران و یا با ایمیل به ده ها نفر، از خرافات مذهبی، ارزش دموکراسی، ویرانگری سیستم های دیکتاتوری،.... بگویم. امروز ما نیاز به تبادل نظر و روشنگری داریم.


در آخر اینکه من هم وجود "اختلاف و پررنگ کردن آن و تبدیل گسل های بالقوه به شکاف های بالفعل" را با هدف فروپاشی/براندازی مفید میدانم ولی شما آنچنان غرق در رویای هاشمی میشوید که آدم خیال میکند در حال یارگیری برای وی هستید. خب وقتی من به گذشته ی هاشمی، آنچه امروز بر سرمان می اورند و آینده ای که میتوانیم بعد از این نظام دینی و رو به زوال بسازیم، می اندیشم، نقد تعصب شما به این نگرش سیاسی خاص را لازم میبینم.


دوستی هم که گفته: "دلقك جان زياد اينان را جدى نگير كه ٣٥ ساله كه همين رويه رو ادامه داده اند و جمهورى اسلامى هم عاشق اينچنين مبارزان تحصيلكرده متنفر از همه كس است" را رجوع میدهم به روز اعلام مرگ خمینی، تا شاید تعمق کند در تغییرات اجتماعی-سیاسی این مردم در گذر این سه دهه.

به هر حال من همچنان مخاطب پستهای شما خواهم بود،

پاینده ایران، زنده باد آزادی، دور باد استبداد

شهریار