۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

ستار بهشتی در اختیار بازپرس قوۀ قضائیه و با دخالت او کشته شده است.

The Storm at Sea


1- با حرف های امروز - با تأخیر ده روزه و ننگین - لاریجانی کوچک در مورد پروندۀ کشته شدن ستار بهشتی دیگر کمترین تردیدها هم از بین می رود که ستار بهشتی زیرشکنجۀ بازجویان پلیس - فتا یا آگاهی - کشته شده است. زیرا لاریجانی دوبار با تأکید گفته است که اگر معلوم شود ستار بهشتی زیر شکنجۀ پلیس کشته شده است بدون اغماض برخورد خواهد شد و اضافه هم گفته است که البته این موضوع خاص ارتباطی با قوۀ قضائیه نداشته است و به پلیس مربوط بوده است. همین که لاریجانی حرف از شکنجه زده است بخودی خود اعترافی صریح است اولاً به کشته شدن ستار در اثر شکنجه که دنبال راه چاره می گردند و ثانیاً به وجود شکنجه در زندان های جمهوری اسلامی که تا کنون بتلویح هم حاضر به پذیرش آن نبوده اند.

2- چنین بنظر می رسد که موضوع کشته شدن ستار بهشتی اینک در حال تبدیل شدن بشکاف تازه ای و این بار در بین قوۀ قضائیه و نیروی انتظامی است و در روزهای آینده باید منتظر برخوردهای تند این دو سازمان همپوشان باشیم. مگر اینکه سردار احمدی مقدم حتی لقمه ای ناچیز هم از مردانگی فامیلش محمود احمدی نژاد را نخورده باشد و تسلیم محض لاریجانی شود و پرسنل زیر دستش را بمسلخ بفرستد. بنظرم اما چنین نخواهد شد و احمدی مقدم اگر هم خودش خصلتاً نامرد باشد ناچار است برای دلسرد نشدن و بی تفاوت نشدن نیروهایش خواهان برخورد عادلانه با همۀ دست اندرکاران این جنایت - و نه فقط پلیس - بشود و دعوا ادامه یابد.

3- حرف برخورنده به نیروی انتظامی در سخنان لاریجانی آنجایی است که با تحریف پروسۀ رسیدگی به پرونده های اتهامی؛ لاریجانی قوۀ تحت مسئولیت خودش را از پروندۀ ستار برائت داده است. در حالیکه چنین نیست و او دروغ بین و آشکار گفته است:

ساده ترین فهم از پروسۀ رسیدگی به پرونده های اتهامی از هر نوع عبارت است از:

الف- پلیس متهم را بازداشت می کند و در بازداشتگاه های موقت خود در کلانتری نگه می دارد.

ب- پلیس در کمترین زمان از موقع بازداشت متهم، بازجویی های مقدماتی را در حد لازم برای تشکیل پرونده انجام و پروندۀ متهم را آماده برای ارسال به دادسرا و بازپرسی می کند.

پ- متهم را با مأمور خودش به دادسرا می فرستد و تحویل بازپرس می دهد. از این مرحله به بعد دیگر پلیس صاحب متهم نیست و این بازپرس قوۀ قضائیه است که مسئول متهم می باشد. به این ترتیب که باز پرس اگر تحقیقات مقدماتی کلانتری پلیس را کافی بداند برای متهم قرار صادر می کند. که ممکن است از آزادی متهم تا کفالت و وثیقه و بازداشت موقت باشد. در غیر اینصورت خودش بازپرسی تکمیلی جهت رسیدن به اینکه متهم گناهکار است یا نه انجام و قرار پیش گفته را صادر می کند. از همین مرحله ای که بازپرس پرونده را قبول می کند دیگر پلیس مسئولیتی جز اجرای فرامین بازپرس در مورد متهم را ندارد. و بهمین علت هم است که هیچ متهمی را بعد از تحویل به بازپرس دادسرا بکلانتری و زندان موقت پلیس برنمی گردانند. بلکه اگر قرار بر بازداشت متهم باشد متهم را تحویل زندان های رسمی تحت مسئولیت و ادارۀ قوۀ قضائیه می دهند.

4- اینکه لاریجانی همۀ توپ را انداخته توی زمین احمدی مقدم بیشتر از اینکه شأن قضاوت داشته باشد ناشی از وقاحت اوست. زیرا ستار را پلیس فتا بازداشت کرده است و بعد از یک فصل شکنجۀ حسابی - همان که هم بندانش در اوین گزارش کرده اند - تحقیقات مقدماتی منجر به تشکیل پرونده را تمام کرده و ستار را با پروند تحویل بازپرس دادسرای فرهنگ و رسانه! داده است. بازپرس مزبور هم طبق روایت دروغ خودشان وثیفه صادر و بعد از تأمین نشدن آن ستار را به زندان اوین که مهمترین زندان تحت ادارۀ قوۀ قضائیه است فرستاده است. فردای آن روز که پلیس مجدداً ستار شهید را در اختیار گرفته بنا بدستور بازپرس پرونده به زندان اوین بوده که یک قانون شکنی آشکار است. زیرا زندانی تحویل شده به زندان رسمی دادگستری نمی تواند در اختیار هیچ مقام دیگری غیر از بازپرس مربوطه قرار بگیرد.

5- یک مثال بزنم برای جا افتادن مسئله در ذهنتان. می دانیم که زندانیان سیاسی و امنیتی را اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات  بازجویی می کنند و پس از بازجویی این هاست که قاضی صلواتی را هم بعنوان ماشین امضای قاضی رسمی وارد پروسه می کنند. اما - این اما مهم است - هم وزارت اطلاعات و هم اطلاعات سپاه بعد از تحویل متهم به قوۀ قضائیه دیگر حق ندارند مجدداً او را به دخمه های بازجویی سپاه و وزارت اطلاعات برگردانند بلکه هم سپاه و هم وزارت اطلاعات بخشی از زندان اوین را در اختیار دارند که متهمان منجر به تشکیل پرونده و صدور قرار را در داخل زندان اوین بازجویی و شکنجه می کنند. این به این جهت است که در منظر عام آن بازجویان را در اختیار قوۀ قضائیه و مجموعه ای با مسئولیت لاریجانی نمایش بدهند. کاری نداریم که عملاً نه سپاه و نه وزارت اطلاعات از لاریجانی تبعیت که نمی کنند بلکه حاکم او هم هستند. منظورم گفتن قاعده و شکل بیرونی و موجه قضیه است.

6- نیروی انتظامی در هیچ یک از شاخه هایش چنین امتیازی را ندارد و در داخل اوین دفتر دستک شکنجه و بازپرسی برقرار نکرده است و هر چه هست در کلانتری های آشکار یا در دخمه های پنهان بیرون از حیطۀ مسئولیت قوۀ قضائیه است. بنابر این صدور دستور تحویل متهم شکنجه شده تحت اختیار قوۀ قضائیه به پلیس و بردن او بکلانتری یا هرجای دیگری که کشته شده است. جنایت بازپرس پروندۀ ستار هم بوده است. و تلاش لاریجانی مذبوحانه است برای آدم فروشی کثیف. - قبلاً گفته ام جنایتکاران و دزدان و قاچاقچیان هم برای خودشان مرامی دارند و روز گیر افتادن رفقا را تنها نمی گذارند - از این گذشته ادارۀ پزشک قانونی که اجازۀ دفن سریع و مخفیانۀ جنازۀ ستار را داده است هم جزو ابواب جمعی سازمانی قوۀ قضائیه است.

7- البته لاریجانی حرف های مستأصل دیگری هم زده است راجع برفتار های امریکا در گوانتانامو و ابوغریب و از این کلیشه های حال بهمزن که دیگر فرصت پرداختن ندارم. فقط این را بگویم که مقایسۀ این جنایت با آن رفتارها بکلی قیاس مع الفارق است. اما اگر هم بپذیریم که امریکا با یک مشت تروریست دشمنش و اسیران جنگی اش رفتار جنایت باری داشته چه ارتباطی دارد با رفتار پلیس و قضای کشور ایران با جوان وبلاگ نویس هموطن و همخون وهم تبعه و آن هم غیر سیاسی و یک معترض محدود و بی آزار قلمی با تیراژ چند ده نفر!

8- مجدداً خوب است تأکید شود که لاریجانی کوچک هم هنوز نفهمیده که مدعی اش ما نیستیم که بتواند فرافکنی کند. بلکه اینبار مدعی اش راننده و محافظ و کلفت و نوکرش هم هستند که یا شیخ قسم حضرت عباست را باور کنیم یا دم خروس را!

۱ نظر:

داریوش گفت...

دلقک جان
من امروز وقت کردم کمی بازتاب امروز را خواندم. رسایی در مقاله ای سرگرم مخدوش کردن موضوع است یعنی شاید اینها بدشان هم نمیاید که کل قضیه را به این سمت بکشانند و بعد هم شاید مننژیت را هم عنوان کنند. بعد هم پلیس و قضا در امان بماند.مقاله رسایی مرا از کوره بدر برد. بهر حال موفق باشید. در مقاله تان چند نکته بود که تازه متوجه شدم.
داریوش