۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

شدت گرفتن نارضایتی در بین روحانیت ارشد و حزب اللهی های بدنه با خامنه ای! نگاهی به صحنۀ فروپاشی یا جنگ!

The Funeral of Phocion


خوانندگان همیشگی یادشان نرود و برای خوانندگان جدید فرمول رهایی ایران را یکبار دیگر می نویسم:
رژیم های سیاسی انقلابی و ایدئولوژیک جز از دو طریق ساقط شدنی نیستند: اول: فروپاشی داخلی (اختلاف و زد وخورد در رأس هرم قدرت همراه با ریزش و سرخوردگی در قاعدۀ پشتیبان هرم اجتماعی. دوم: حمله و جنگ خارجی. شورش و انقلاب برانداز علیه چنین رژیم هایی نه ممکن است و نه مفید.
خبرها و اتفاقات همه خوب است در هر دوزمینۀ رأس و قاعدۀ هرم.  - با تأسف و درد و عذرخواهی از مردمان عزیز داخل کشور که از رنج شان و ترسشان خبرها دارم - و این از این جهت هم بسیار حیاتی است که رأس و قاعدۀ هرم قدرت در تناسب عکس و بصورت دیاپازنی عمل می کنند. به این معنا که هرچقدر اختلاف و منازعه در داخل هیئت حاکمه زیادتر شود باعث ریزش و سرخوردگی قاعده می شود. و هرچقدر قاعده (نیروهای هوادار وکارگزار و مزدور و ...) بیشتر دچار ریزش شوند رأس هرم با اختلافات و تشتت فزاینده تری روبرو می شود. ابتدا از خبر ریزش در قاعده می نویسم:

1- آیت الله خامنه ای امروز درسفرخراسان شمالی با جوانان حرف زده است و برای اولین بار در طول دورۀ رهبری خودش و بقول خودش سیاه نمایی کرده و موجی از سؤال های مردم و جوانان و جامعه از خودش را در قالب سؤال بخود مردم برگردانده است. او با وام گرفتن و دستمالی یکی دیگر از مفاهیم مدرن بنام "سبک زندگی" رگباری از سؤالات سی ساله و بدیهی مردم کوچه و بازار را برگردانده بخودشان و البته احمقانه تصور کرده است که مردم و بویژه جوانان همان برداشتی را از حرف های او می کنند که خودش توهّم دارد: مثلِ"چه رهبر بصیر و دانا و مطلعی. و چه مردم دار و دموکرات که ما را جهت یافتن راه حل مشکلات خانمان برانداز  جمهوری اسلامی بمشارکت دعوت می کند". در حالیکه اتفاقی که در واقعیت بیرونی می افتد و افتاده بقرار زیر است:

الف- موافق و مخالف خامنه ای باشنیدن این حرف ها اولین واکنش شان تعجب و یأس است و شکل گرفتن بلند و یواش این گزاره: "اِ اینا که سؤال های خود ماست از شما. اگر تازه بعد از بیست و سه سال رهبری شما بهمان سؤال هایی رسیده ای که ما سی سال است از رهبران و سیاستمداران مان داریم. پس نقش مسئولیت و رهبری و تدبیر و مدیریت و هدایت جامعه و سیاست و حکومت و بودجه و پول نفت و آموزش و تبلیغات و تلویزیون و ... چه می شود". البته این جملۀ مشترک را مخالفان با پسوند یک دشنام آبدار همراه می کنند و موافقان - از این پس مخالف شده ها - با دریغ و افسوس و سرخوردگی از فریبی که خورده اند.

ب- دومین واکنش مخاطبان و شنوندگان این حرف های خامنه ای این خواهد بود که مخالفان کُری خواهند خواند برای موافقان و هواداران - تا قبل از این - که دیدید احمق ها مرتب بما می گفتید که رهبر معظم از اتفاقاتی که در اثر بی تدبیری اطرافیان و دیگر مسئولان رخ می دهد آگاه نیست و نمی گذارند اطلاع پیدا کند. و موافقان و هواداران - از این پس مخالف - فقط شرمنده خواهند شد و سرشان را پائین خواهند انداخت و انگشت حیرت بردندان عبرت خواهند گزید که: "اِ پس ما در همۀ این مدت سرکار بودیم که تازه رهبر مسئولیت های رهبری خودش را از ما سؤال می کند". طولانی می شود اگر همۀ برکات تسریع در ریزش قاعدۀ پشتیبان هرم قدرت را بنویسم و چون می خواهم به بخش اختلافات فروپاشندۀ رأس هرم هم اشاره کنم لذا به همین دو مورد بسنده می کنم.

2- پریروز خامنه ای  در جلسه ای با روحانیان سراسر خراسان شمای با لحنی آشکارا تهدید آمیز و دستوری گفته است که حوزۀ دینی سکولار بی معناست و روحانیان همه سرباز رژیمند. و در ادامه مشخص تر گفته است که کسی حق ندارد به رژیم چند و چون کند و موظف است از نظام حمایت و جیره اش را دریافت کند. بکار بردن کلمۀ سکولار در مورد حوزۀ دینی به اندازۀ کافی پیام رسان است که چه غیضی داشته است که از کلمه ای کاملاً سیاسی و مشهور در ضدیت با دین اجتماعی - بندرت حتی در سخنرانی های سیاسی خودش هم استفاده می کند مگر برای دشنام دادن - استفاده کرده است. و البته که پرواضح است که روی سخنش نه با چندتا طلبۀ چپر چلاق شهرستانی بلکه روی سخنش و خطابش به مرکز شیعه و قم و مراجع و روحانیان ارشد بوده است. زیرا که مدت هاست مرتب نق می زنند و ایراد می گیرند و مدیریتش را بتلویح علنی و تصریح پشت پرده و در مجالس خصوصی زیر سؤال می برند.

3- دیروز اما جلسه ای مهم تشکیل شده است از سوی سه روحانی مدافع خامنه ای تا همین یک سال پیش (صافی گلپایگانی و مکارم شیرازی و شبیری زنجانی) که در پایان به بیانیه ای مشترک انجامیده در انتقاد از اوضاع اقتصادی (در ادبیات حوزه گرانی) و اوضاع فرهنگی (در ادبیات حوزه حجاب!). این اجتماع مراجع علاوه بر اینکه قطعاً در پاسخ به تهدید خامنه ای انجام گرفته و پیام آن این بوده است که "ما نه تنها سرباز تو نیستیم بلکه خودمان فرمانده هم هستیم" از نظر محتوا؛ از نظر شکلی هم بسیار پرمعنا و مهم بوده است بدلایل زیر:

الف- روحانیان ارشد و در حد مرجع و در همۀ ادیان موجود در حوزۀ ابراهیمی پرنخوت ترین و متکبرترین اصناف و اقشار شناخته شدۀ بشری هستند. تا جائیکه امکان ندارد نه تنها هم اندیشی و تجمع بکنند بلکه سایۀ همدیگر را هم با تیر می زنند. و بعنوان مثال اگر مرجعی در مجلسی باشد مرجع دوم در آن مجلس یا شرکت نمی کند و یا طوری وارد و خارج می شود که برتری جایگاه و مقام خودش نسبت به دیگری را حفظ کند.

ب- در حوزۀ فقه شیعی ما فقط فتوا داریم که امری انفرادی و مربوط به یک شخص مشخص بنام مرجع است. و فقه شیعه کمترین سابقه ای در صدور بیانیه یا فتوای مشترک ندارد. بعبارت دیگر مراجع نه تنها همدیگر را تحمل فیزیکی نمی کنند حتی همدیگر را تحمل فقهی و فتوایی هم نمی کنند. علت هم مشخص است زیرا دلیل ماهوی وجود مرجع به فتوای شخص اوست. و اگر قرار باشد چندین مرجع فتوای مشترک آن هم با نام بیانیه صادر کنند علت وجودی مرجعیت خودشان را زیر سؤال می برند.

پ- در چنین حالتی هنگامی که اتفاقی مثل تجمع این سه مرجع رخ می دهد فقط در یک متن قابل بازخوانی است. آن هم این است که کل حوزۀ دین - بستر موجد و ماندگاری مشترک آنان - در معرض خطر و مورد تهدید عامل بیرونی باشد. لذا شک نباید کرد که کارد به استخوان دین رسیده و این کشمکش مبارک یکی از سهمگین ترین و تعیین کننده ترین چالش های درون الیگارشی از سویی و کل حاکمیت جمهوری اسلامی از طرف دیگر است.

ت- خوبی قضیه هم همان است که گفتم این سه روحانی بسیار میانه رو تر از مثلاً وحید خراسانی یا رادیکال تر صانعی و بیات و امثالهم بوده اند در مورد شخص خامنه ای. تا جائیکه حتی در همین بیانیه هم خطاب تندشان به دولت احمدی نژاد و جریانات مجری سیاست های داخلی است. اما چه کسی نمی داند که آنان خطر را در پشتیبان مطلق احمدی نژاد (خامنه ای) می دانند و هدف گرفته اند! و مژده اینکه این از هم پاشیدگی و اختلاف ذاتی جمهوری اسلامی است و ادامه خواهد یافت. یا حداقل تا روزی که شعلۀ زیر دیگ روشن است به خاموشی نخواهد گرائید. این هم از شعله:

4- هیئت حاکمۀ جمهوری اسلامی را شبیه دیگی می بینم که همۀ وزیر و وکیل و مدیر و ... داخل دیگ هستند و دیگ بر روی اجاق. سوخت زیر اجاق احمدی نژاد است و مأمور فوت خامنه ای. و هاشمی که از دور دستی بر آتش دارد. احمدی نژاد دیگ را داغ کرده و عنقریب است که دیگ بجوش بیاید و سر برود و هرچه امعاء و احشاء دارد از ریز و درشت جمهوری اسلامی در داخلش را قی کند به پاشویه و تمام. همۀ نفرات قرار گرفته در داخل دیگ وحشت کرده اند از پخته شدن و سرخ شدن و سوختن و جزغاله شدن. لذا انتظار دارند که خامنه ای کاری بکند. خامنه ای هم فوتش را می کند اما فوتی که او می کند بقصد خاموشی بدتر شعله را افزونتر می کند زیر دیگ در حال جوش. زیرا احمدی نژاد شمع نیست که با فوتی خاموش شود بلکه یک شعله است ناشناخته - بلکه هم از اورانیوم کسی چه می داند از اوضاع انسان کامل - پس خامنه ای عقب می نشیند و زیردستان را در حال جوش آمدن دیگ رها می کند تا شعله بدامن خودش سرایت نکند.

5- و ختم کلام اینکه باید شعله را فروزان نگاه داریم و هرچه قوت داریم فوت کنیم زیر دیگ اختلافات تا شعله ای که بهرحال - مخالفان احمدی نژاد را سوزانده و موافقان احمدی نژاد را متنعم کرده - از الو نیفتد. تا حالا که آتشش مخالفان را سوزانده و موافقان را گرم کرده  و تا قبل از تمام شدن عمر مقدرش شعلۀ زیر دیگ را سرایت بدهیم بدامن "آقا" تا قال قضیه کنده شود. چون با این دندان های کریهی که خامنه ای نشان می دهد هنوز؛ چیزی نمانده که حمله و جنگ از بیرون هم مقرون بصرفه شود برای رهایی از نفس مسموم این رهبر زندگی کش! با نفرین و تأسف! یا...هو 
این مطلب را در بالاترین به اشتراک بگذارید.