۱۳۹۱ شهریور ۱۷, جمعه

گزارشی مستند و میدانی از لندن در پاسخ به ذوق زدگی شریعتمداری از تصرف غرب توسط با حجابان!

undefined

The Birth of Venus


1- وکیلم زنگ زد. خبرهای خوبی داد. دیرشده بود. بی خیال راهپیمایی روزانه شدم. گفتم می روم قدم بزنم. از Harrow Road (یکی از محل های زندگی افریقایی تبارها با اکثریت اعراب در نزدیک مرکز لندن) شروع کردم. آمدم تا Edware Road (مهمترین منطقۀ زندگی و کار اعراب خاورمیانه در چسبیده به مرکز لندن). خانم های باحجاب خیلی بودند حتی می شد بگویی در اکثریت. ابتدا تصمیم گرفتم در یک مسیر 100 تا 150 متری بی حجاب ها را بشمارم. اما زیاد بودند و شلوغ بود ولش کردم. رسیدم به تقاطع Edware Road وخیابان Base water و Hyde park تا پیچیدم توی خیابان Oxford . معلوم بود که وارد مرکزیت اصلی لندن شده ام چون جمعیت موج می زد و هوای دلپذیر امروز لندن هم سخاوت طبیعت را با سخاوت مردمان از همه رنگ و از همه طعم جمع بسته بود: "چه شود! - خب معلوم است که منظورم از مردمان زنان هستند و الا مردان که دیدن ندارند! -

2- تصمیم گرفتم این بار خانم های با حجاب را شماره کنم. اما هر چه جلوتر رفتم و چشم انداختم؛ با حجابی برای شمردن نبود بغیر از یکی دو تا که یا زنبیل های سنگین حمل می کردند هنّ و هنّ و یا از حاشیۀ مردمانی سربهوا و آوازه خوان و خوش خرام و رها عبوری یواشکی و سربزیر داشتند. راهم را ادامه دادم به محلۀ Soho و از میدان Piccadilly گذشتم و رسیدم به میدان Trafalgar . نیمکتی پیدا کردم و نشستم به تماشای مردمان و گروه گروه دانش اموزان یا پیش آهنگان یا تورهای برنامه ریزی شده ای که در حال رفت و برگشت بسوی موزه ها ودیدنی های تاریخی و فرهنگی بودند. هنوز یادم مانده بود که با حجاب ها را بشمارم ولی بخدا نبودند؛ تقصیر من چیست! پاشدم و سرازیر شدم به قلب دیپلماسی و سیاست لندن. خیلی دور نبودم از همۀ ساختمان های دولتی و تصمیم گیری های مهم. تا رسیدم به برج ساعت بیگ بن و پارلمان و سرخر را کج کردم بسمت رودخانۀ Thames . گرسنه بودم. وارد یک رستوران ایتالیایی شدم که می دانستم پیتزاهای خوشمزه دارد - البته نه بخوشمزگی پیتزاهای معروف تهران - شلوغ بود خیلی. کِی شلوغ نیست رستوران های لندن. چون تنها بودم گارسون خیلی زود تشخیصم داد و هوارم کرد روی میز یک زوج جوان که اگر بمن بود جنس ناجورم را به جنس خوشبخت آن دو قاطی نمی کردم. پیتزا و سالاد و یک آبجو بزرگ حسابی راست و ریسم کرد. اما توی رستوران بزرگ هم حتی یک زن محجبه نبود.

3- خسته نبودم ولی بی خودی سوار قطار شدم بسمت منزل. و تازه توی راه بود که از کمای لذت لندن بی حجاب بیرون آمدم و یادم افتاد که من کار مهمی کرده ام. و آن پیدا کردن "پیچ تاریخ" مورد ادعا و مباهات آیت الله خامنه ای است: آن پیچی که گفتم پیچیدم از تقاطع "اجوررود و بیس واتر و هاید پارک" توی خیابان آکسفورد. آنجا همان پیچ تاریخی است که خامنه ای بدجوری دوست دارد و خبر می دهد غلبۀ اهالی Edwar Road (اعراب مسلمان محجبه) بر تصمیم گیران Oxford و آن بقیه تا رود Thames و رستوران ایتالیایی و آن آبجو بزرگ و تگری. اما آیا شما تا کنون دیده اید حاشیه بر متن غلبه کند. نه والله. دروغ چرا تا قبر آآآ!

4- مطلب بالا را با کمی شماره دار کردن از یادداشت امروز دفتر خاطرات یک دلقک منتقل کردم برایتان اینجا. علتش هم راست و حسینی این است که خسته هستم از وبلاگ نوشتن و دنبال بهانه می گردم. دیشب که دیدم طفلک حسین شریعتمداری چه ذوقی کرده بود از بازی فیسبوکی رعنا رحیم پور از خبرنگاران بی بی سی فارسی، دلم خیلی سوخت برای این گماشتۀ حضرت آقا که چه در مانده اند در یافتن مصادیق آن "پیچ تاریخی". و به چه استناداتی مستند می کنند حرام زادگی سیاسی خود را. در زبان خودشان "یتشبث بکل حشیش".

5- ماجرا هم بسادگی این بود که گویا رعنا یک عکس می گذارد روی صفحۀ فیسبوکش از واگنی در یکی از خطوط قطارهای مترو لندن و آنجا طنازی می کند و لجش را نشان می دهد که در همۀ واگن مزبور غیر از خودش هیچ زن دیگری بدون حجاب نبوده است. و البته لایک هم می گیرد و چند اظهار نظر همیشگی از باقی بلاد فرنگ که: "آی گفتی رعنا. هلند اینطور است و فرانسه بدتر و امریکا که دیگر نگو و نپرس". و برای همۀ این جوانان سؤال آن هیتلر نروژی (آندرس برینگ برویک) پیش آمده بشوخی که آیا مسلمانان با حجاب دارند اروپا را فتح می کنند. و شریعتمداری غش کرده بود و کف که: همینه همینه. و پیچ تاریخ آغا فرموده بزودی تخت شیطان بی حجابی را واژگون و اورنگ پوشیدۀ - نخوانید پوسیده - خداوندی را بر فراز خواهد کرد.

6- راستش این مطلب پستی فربه می خواهد و جدی تر از جدی که مسلماً اهل بخیه و دانش نوشته اند و خواهند نوشت. و من حوصلۀ تکرار بدیهیات را ندارم. لذا تصمیم گرفتم که این خاطره ام را بجای پاسخ به هم رعنا و هم برادر حسین بگذارم اینجا که هم فال باشد و هم تماشا. تا به رعنا گفته باشم که بهتر بود بعنوان خبرنگار یا می پرسیدی و یا دنبال می کردی و می دیدی که آن خانم های همه محجبه از سر چه کاری می آمدند و یا کجا می رفتند و از کدام منطقه و حاشیه و محل زندگی و چگونه زندگی کردن می آمدند و یا کجا می رفتند. و الا بودن ده ها هزار بردگان یا کارگران و حاشیه نشینان بخور و نمیر چه ارتباطی دارد با غلبۀ آنان به فرماندهان و کارفرمایان و عالی رتبگان. و به شریعتمداری بگویم که کور خوانده ای داش حسین با ارباب متحجران خامنه ای! همین زنان حوزۀ مسیحیت کم از زنان مسلمان باحجاب نبودند تا کمتر از یک قرن پیش و حتی متعصب تر. لذا اگر امروز اینان چنینند و ما چنان فقط بخاطر تلاش برای توسعه دادن مغزشان بوده و مبارزاتی که کرده اند. و البته توسعه یافتگی مغز چیزی فراتر از فقط داشتن تخصص علمی - حتی در عالی ترین سطح - است. با دانش می توان ربات پیشرفته ای شد اما مدیری که بتواند جامعه را هدایت کند فقط از انسان های توسعه یافته بر می آید.  این درست است که خمینی یک غلطی را مد کرد تا شرق مسلمان حالا حالا ها در گیر بدبختی خودش باشد و تعصبات جاهلیت و عقب ماندگی بنام "فرهنگ ما این است". اما او فقط عرض خود برد و زحمت ما داد. زیرا توسعه یافتن و پیشرفت جز از راه لیبرالیسم محال قطعی است. والسلام. یا...هو

۵ نظر:

ناشناس گفت...

خواندن وبلاگ تو فرصتی برای انسجام است وقتی که شاهد فروپاشی هستیم. بنویس پلیز

mohammad1360 گفت...

چه شود! - خب معلوم است که منظورم از مردمان زنان هستند و الا مردان که دیدن ندارند! - ای شیطون حالا بگو ببینم شماره تماسی ایمیلی هم دادی یا فقط مثل من بی عرضه به یه لبخند ساده بسنده کردی یادت باشه هر چی بگی علیه خودت تو دادگاه های لندن استفاده میشه والبته مدتها بود که نظر نمیگذاشتم و صرفا خواننده بودم یه سری هم به مصاحبه تلویزیونی احمدی نژاد بنداز اونجا که گفت کی گفته یکسال دیگه عمر دولتم تموم

ناشناس گفت...

سلام.

اینجا دو نوع حجاب داریم.

زنان سنتی و دختران جوانی که شلوار جین و تی‌ شرت دارند، به سبک همان که شما میگویید سخاوتمندانه، اما موهای خود را پوشانده اند.

در ترموا هم که سوار میشوند، کاری نمیکنند جز دلبری و ناز، اما با موهای پوشیده با روسری.

Dalghak.Irani گفت...

در مورد شماره تلفن و ایمیل!
من اینقدر خوش تیپ بوده ام که همیشه انتخاب شده ام و کمتر انتخاب کرده ام. منتها در این سن کمی لوس است این کارها و معمولاً مورد دلخواه من عق می زند با دیدنم و مورد نادلخواه من هم عقم می آورد دیدنش! - همه اش هم شوخی بود این پاسخ مثل سؤال -

اما در مورد دختران عربی که بغیر از موی سر بی حجاب و زن هستند با ژن های زنانه! درست می فرمائید و اینان کسر بزرگی از باحجاب هایی هستند که دست شان زیر ساطور پدران و مادران و شوهران و فامیل است و بمحض رهایی شکوفا شده و به صف مدرن ها(توسعه یافته ها) می پیوندند. یا...هو

ناشناس گفت...

مطالعه اش توصیه می شود. با تشکر از نوری علای عزیز! منتشر شده در سایت گویا و خودنویس.
کل نماهای صفحه

650,574