۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه

یک رأس ِعلیل و ذلیل بنام خامنه ای و این همه دردسر؛ بالاتر از خطر!

El Juicio de Paris

1- می خندم. می خندم. می خندم و می خندم.... تا اشک هایم به پهنای صورتم شیارهای چهرۀ پیرم را شخم می زنند و خنده ام بند نمی آید. تنها و در غربت نشسته ام. در ایران همه خوابند حتی سربازان سرپست و پرستاران کشیک اورژانس در این ساعت 5 صبح بوقت تهران. همه جا پر است از راه حل و کارشناس و دانشگاهی و حوزوی و خارج و داخل و روشنفکر و اندیشمند و فرهیحته و پرریخته و فرزانه و اصولگرا و اصلاح طلب و مجاهد و منافق و شریعتمداری و طائب و توکلی و مطهری و خاتمی و هاشمی و مرجع و مقلد و حزب اللهی و سلطنت طلب و ... در دنیای واقعی و در دنیای مجازی و ... که چکار بکنند؟ که راه حلی پیدا کنند برای ارز و پول و سیاست و جنگ و اقتصاد و فوتبال و خانۀ سینما و مدرسۀ ابتدایی و علوم انسانی و دینداری مردم و بی دینی خواص و بصیرت عوام و... آی می خندم آی می خندم آی می خندم.

2- همه و همه و همه وهمه دنبال یک راهی می گردند که می دانند وجود خارجی ندارد چرا که مقام معظم رهبری که تنها و تنها و تنها سنگ انداز دیوانۀ این چاه است. سنگی بنام "جنون عظمت" آماده کرده در تعداد بی شمار و همشکل و هم وزن و هم اندازه که نام دیگرش روکم کنی جهان است و تا اولی را در نیاورده دومی را و تا دومی را برنداشته سومی را روانۀ این چاه ویل لاعلاجی می کند و روز از نو روزی از نو. می خندم آی می خندم. کدام احمقی در آیندۀ تاریخ خواهد باور کرد که یک آخوند دیوانه بنام خامنه ای توانسته باشد به تنهایی و به تنهایی و به تنهایی کاری کند که بین 50 میلیون تا 75 میلیون نفر دیگر در طول 22 سال همۀ تلاش و زورشان را صرف در آوردن این سنگ "جنون عظمت" یک آخوند شپشوی دیروز و مقام معظم رهبری امروز کرده باشند و درنهایت هم موفق نشده باشند و کشورشان به جنگ یا ناکارآمدی - فرق عمده ای هم ندارند - ویران شده دیده باشند و خودشان را زندگی باخته. آی می خندم و آی می خندم...

3- داشتم دعا می کردم به احزاب کمونیست رژیم های توتالیتر اقمار شوروی سابق که حداقل یک صورت ظاهری داشتند که چندتا آدم گنده هایشان جمع می شدند در یک خراب شده ای بنام کنگره و پلیت بورو و هیئت اجرایی و مرکز رهبری و مجمع عمومی و ... و سنگ را با هم می انداختند توی چاه و سپس دنبال در آوردنش می رفتند و نمی توانستند. البته که نمی توانستند ولی حداقلش این بود که چند نفری با هم همفکری کرده بودند در اندازه سنگ و عمق چاه. واین کم امتیازی نیست در هنگامۀ "ناچار حالا باید سنگ را دربیاوریم".

4- اما در ایران امروز چه. بضرس قاطع قسم می حورم که نه تنها هیچ سکولار و لائیک و مرتد و مخالف و منافقی با رویۀ سیاسی مقام معظم رهبری توافق ندارد که حتی هیچ اصولگرا و مومن و حوزوی و دانشگاهی و مرد و زن و پاسدار و ارتشی و مرجع و مقلد و آخوند و کلاهی و ...هم با این اطوارهای خامنه ای موافق نیست. تنها فرق آنان با مخالفان این است که  مخالفان حرف خویش برملا می گویند در خارج و موافقان همان حرف مخالفان را در خفا می گویند در داخل. و بردگان بیچاره اما همان حرف ها  را در مجامع خصوصی خویش نشخوار می کنند. و در روی صحنه هم فقط به "تصمیم مقام معظم رهبری" استناد می کنند بدون اینکه کمترین دفاع منطقی و عقلانی داشته باشند و بخواهند این دیوانگی رهبر معظم را مهر شخصیت حقیقی و حقوفی خودشان را بزنند.

5- دنیا دیکتاتوری و دیکتاتور و یکه سالار و الیگارشی کم ندیده در گذشته های دور ونزدیک. اما از این نوعی که یک آدم علیل و ذلیل آنهم در قرن بیست و یکم به تنهایی اینطور همه را منتر و عنتر و دلقک بی وجود خودش کرده باشد هرگز. یک ورقی دنیای فارسی زبان را بزنید ببینید چطور همه و همه و همه فکر وذکرشان را به جزع فزع انداخته اند که چگونه بدیهی ترین امور کشور داری را از نو اختراع کنند و نمی توانند و نشدنی است. و جای بسی خنده و تفریح و انبساط خاطر است که یکی از این همه 75 میلیون - ز گهواره تا گور - بدنبال راه حل درمان این دیوانگی یقۀ او را نمی گیرد که " آخر مادر فلان فلان شده چه می خواهی از جان این ملت و این کشور"! آی می خندم و آی می خندم و ... تا گریه ام تمام شود و بتوانم کمی بخوابم. دکتر گفته! یا...هو

پی نوشت: امروز وقتی دیدم همۀ اراذل و اوباش خامنه ای جمع شده اند برای بستن تنگۀ هرمز - شریعتمداری که دیشب تا صبح داشته سرمقاله اش را ویراستاری می کرده - تا بلکه این نفت لعنتی یک دلار گران تر بشود و خامنه ای از بدجوری بور شدن همه جوره کمی رهایی بیابد؛ و نه تنها بازار واکنش نشان نداده بلکه هیچ سیاستمدار غربی هم نگفته خرت به چند من به این همه تهدید و جرخوردگی؛ هم دلتنگ ایرانم شدم که چرا چنین بی مقدار شدیم ما آخر! و همزمان بریش این همه احمق ریز و درشت جمهوری خامنه ای خندیدم. و از غصۀ ایران تحقیر شده و از شادی خامنه ای در بن بست سقوط قطعی لزومی بر نوشتن از بدیهیات روز ندیدم چون همه را در گفته های دیگران دیده و شنیده اید؛ یادم آمد که این پست زمستان پارسال دی را مجدداً بگذارم برای خندیدن با غصه و گریستن با شادی! پیرزی ما قطعی است بزودی. دعا کنید زودتر و با کمترین خسارت بازهم بیشتر اتفاق بیفتد. یا...هو

۳ نظر:

فرشید گفت...

به امید نابودی تمام کسانی که به ناحق شناسنامه ایرانی دارند و به امید پیروزی ده میلیون نفر باقی مانده در سرزمین ایران.

تبریزی گفت...

سلام بر دلقک سابق
میگویند که اگر کمی زاویه دوربین در یک سکانس ترسناک تغیر کند برای تماشا گر صحنه خنده دار میشود.تحدیدات نخ نمای چون گرفتن سوراخ هرمز باسردار... به مانند خود زنی است شاید یک بار عمل کند ویا اتو دست قوی متخاصم بدهد برای اوردن کشتی های از رده خارج جنگی ولی در همه حال عمل نمیکند بهتر است جهت سیرک را به سمت بازار بگیری چون حتما در اینده نزدیک وشروع ماه رمضان که ماه خوردن وپخت وپز است این گرانی کار دست آقا خواهد داد ومردم در این ماه عزیز گرسنگی را تاب نخواهند اورد.راستی میگویند تیم تراختور من در یک هتل اقامت دارد که سرو هر گونه اشربه ای رایگان میباشد این سرداران چگونه تیم داری میکنند میبینی نظرت در این مورد چیست/

Ali گفت...

فعلا که بنزین در کانادا به پایین ترین حد خودش ظرف 2 سال گذشته یعنی 1 دلار رسید. این یعنی 30 درصد ارزانتر از ماه گذشته. فردا میرم باک رو پر کنم!