۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

آقای رهبر خواهش می کنم ما دیگر خسته شده ایم از این جنگ بی پایان هیچ در هیچ!

Corpse of Christ


1- هاشمی رفسنجانی در خاطراتش - نقل به مضمون - می گوید: "قطعنامۀ 598 که صادر شد منصفانه تر و بهتر از قبلی ها بود ولی باب طبع کامل ما هم نبود لذا در بدو امر آن را نپذیرفتیم اما به دستگاه دیپلماسی گفتم که آن را رد هم نکنند تا روی آن کار کنیم و به شرایط خودمان نزدیک کرده و آنگاه بپذیریم و همینطور هم عمل کردیم و شد. البته حرف هاشمی حرف غلطی نیست اما اگر می خواست همۀ واقعیت را بگوید باید می گفت زمان طوری پیش رفت که شرایط ما به قطعنامه نزدیک شد لاجرم. به این معنی دقیق این شرایط ایران بود که بدلیل افت شدید قیمت نفت وتحریم و عدم امکان تهیۀ امکانات حداقلی جنگ و ته کشیدن داوطلبان گوشت قربانی بسیجی و تقویت همزمان صدام با پشتیبانی غرب و اعراب و بویژه ورود مصر به جبهۀ عملیاتی بنفع عراق و ... اوضاع را به آنجا رساند که هیچ راهی و هیچ راهی بغیر از قبول قطعنامه نداشتیم.

2- جوامع بسته مثل جمهوری اسلامی مثل آدم های بسته بسان دلقک ایرانی کارشان هماره دور خود چرخیدن است و تکرار خودشان. اگر آن جنگ 8 سالۀ سخت را که خمینی نمی تواند بضرس قاطع تنها مسبب آن معرفی شود به آن شکل و بعد از 6 سال اضافه جنگیدن بیهوده و با هزینه از خون پاک ترین فرزندان مان بپایان بردیم. این جنگ 10 سالۀ نرم را که بضرس قاطع می توان شخص خامنه ای را مسبب و ادامه دهندۀ 8 سال اضافه با هزینه ای بمراتب سنگین تر در عقب نگه داشتن وطن و نابودی سرمایۀ اجتماعی تا نابودی نسل ها همراه شد بتوانیم بپایان ببریم انشاءالله. دو برش مشابه تکراری از تاریخ نفرین شدۀ ایران خواهد شد. و دیر نخواهد بود که در خاطرات مشابهی از خامنه ای بخوانیم که: "مدت ها بود که مذاکره و سازش با غرب را بررسی می کردیم. به دستگاه دیپلماسی دستور داده بودم که غرب را در شرایط سرگردان نگه دارند تا شرایط را بنفع خودمان که تغییر دادیم پیشنهاد سازش را بپذیریم. و همان دروغ کمرنگ هاشمی را به دروغی اشکار تر تکرار کند که این شرایط ایران نبود که به سازش وادارمان کرد بلکه این شرایط غرب بود که مجبور شد شرایط ما را بپذیرد.

3- اما گذشته از اینکه پذیرش آتش بس در آن جنگ سخت 8 ساله و این جنگ نرم 10 ساله از ضعف ما بوده است یا از ضعف دشمن و حریف؛ یک چیز روشن است. و آن چیز روشن این است که پذیرش آتش بس در جنگ اولاً رهبری جسور می خواهد مثل خمینی و ثانیاً پذیرشی تمام می خواهد از نوع "متارکه در همۀ جبهه ها" و ثالثاً پذیرشی علنی می خواهد در مراء و منظر عام ملت. بنابراین هرگونه تلاشی برای سالوس و ریاکاری در پنهان نگه داشتن "قبول مطلق آتش بس" - بهر دلیل - جز اینکه برای ایران نفعی نخواهد داشت بلکه زیان های بیشتری هم به وطن گرفتار تحمیل خواهد کرد. و آیا در اینجا هم می توان روی صدق شعار "خامنه ای خمینی دیگرست" ِ حزب اللهی های ایمانی سالیان شروع رهبری خامنه ای شرط بست و آن را گزاره ای صادق دید. بعبارت دیگر آیا خامنه ای همان جسارت و مشورت پذیری و دور اندیشی "حفظ نظام اوجب واجبات است" خمینی را دارد و خواهد داشت؟ من البته شکی عمیق دارم ولی خدا کند که حق با مؤمنان طرفدار خامنه ای باشد و رهبر معظم باسمه ای همان جسارت زهر نوشی رهبر کبیر و حقیقی را بمنصۀ ظهور بگذارد.

4- آن تسلیم صادقانه و دیرهنگام خمینی در پایان جنگ سخت؛ اگر تسلیم نبود لزومی به تعبیر نوشیدن جام زهر از سوی خمینی را توجیه نمی کرد زیرا که در هنگام آتش بس جنگی از موضع قدرت و یا حتی شرایط برابر اتفاق ناگواری نیفتاده که لازم به خودکشی سمبولیک (نوشیدن جام زهر) باشد برای فرمانده (خمینی). و چنین است موقعیت اکنون ایران در آستانۀ ورود به پروسۀ پذیرش آتش بس (تسلیم) در پایان جنگ نرم بیهوده با غرب. ما در همین صد سال گذشته دو بار و با دو مرد بزرگ در مقابل دشمن تسلیم شده ایم. یکبار رضاشاه کبیر بود که در مقابل قوای متفقین تسلیم شد تا ایران ویران نشود و جان و شاهی خودش را هم بحراج گذاشت و چه تسلیم درخشانی. و یکبار خمینی کبیر که ایران را بیهوده ویران کرد و لی در آخرین لحظه ناچار تسلیم شد و مسئولیت تسلیم را پذیرفت و سلطنت خودش را هم نجات داد. اینک در آستانۀ سومین تسلیم تاریخی خود قرار گرفته ایم در دستان خامنه ای که متأسفانه نه تنها کبیر نیست که حقیر هم است. آیا او کدام راه را انتخاب خواهد کرد: تسلیم و نجات ایران و یک نکتۀ روشن تاریک در 23 سال فرماندهی سراسر بی تدبیر و خرابکار خودش یا .... - چون نمی خواهم به عدم تسلیم و با نتیجۀ نابودی ایران باقیمانده فکر کنم پس ادامه را نمی نویسم -

5- تاریخ نویسان کور ذهن ما اما؛ تسلیم درخشان رضاشاه کبیر را - قبل از ویرانی بدیهی ایران اگر در مقابل متفقین مقاومت بی حاصل می کرد- شکست در مقابل متفقین ثبت کردند و خدمت رضا شاه را به خیانت مشهور کردند. در مورد تسلیم خمینی بعد از ویرانی وطن اما خیانت را به خدمت ترجمه کردند و شکست را به پیروزی در جنگ 8 ساله! عیبی ندارد زیرا که تاریخ را می توان دوباره نوشت و خواهیم نوشت انشاءالله. امروز روز دیگریست و حوادث روزگار بما آموخته که کینه را با کینه و خون را با خون نمی توان شست و ما طلب های مان از بی تدبیری 23 سالۀ خامنه ای را ردیف نخواهیم کرد در برابرش که "پس اینهمه فرصت ها و هزینه های از دست رفته چه"؟ اگر خامنه ای هم مثل دو رهبر در گذشته مان "تسلیم نجات بخش" را انتخاب کند در سوم خرداد بغداد. او حالا در موقعیت رضاشاه است در شهریور 20 و در موقعیت خمینی در تیر 67. آیا خامنه ای خمینی دیگرست. همه دعا کنیم که باشد بی پرسشی از گذشته و با آغوشی رو به آینده. آقای رهبر خواهش می کنیم ما دیگر خسته شده ایم از این جنگ بی پایان هیچ در هیچ! یا...هو

۳ نظر:

خ.آ گفت...

استاد سلام.
تحليل غرب و اعراب و اسرائيل و تركيه در مقابله با ايران به شدت تكان دهنده بود ديشب خواب به چشمم نمي آمد و مرتب اين جمله ايران من گوشت نذري سر چهاراه بلاي جمهوري خامنه اي در گوشم زنگ ميزد.
چگونه ميتوان در برابر دنياي مجهز شده براي ويراني ايران كمر راست كرد... ميگريم براي وطنم ...خاكم... عزيزم..ايرانم.ميگريم براي فرزندان ايران

غریب آشنا گفت...

همه خسته ایم دلقک، همه...خودش هم خسته است ...خامنه‌ای را می‌‌گویم، او هم بریده است ، او هم خسته است ، از اینکه سودای پیاده کردن آنچه در سر دارد،بدون توجه به درست یا غلط بودنش ، کار سختیست، ولی او بایستی شهامت از نیمه راه بدبختی باز گشتن را داشته باشد. ما ملّت طوری تربیت شده ایم که از پذیرش اشتباهاتمان بیم داریم، حالا هر چه کلفت تر باشیم این ترس و بیم بیشتر است. از وقتی‌ یادم است توی این ۳۳ سال همه اش دنبال چیزهای ایده ال و واهی سوق دادند مارا، آخرش هم،نه به آنها رسیدیم و نه به چیزهای طبیعی و عادی که همه مردم دنیا داشتند و دارند، میخواستیم همه ملل بدبخت را نجات دهیم، خودمان از همه بدبخت تر شدیم،میخواستیم صفات خوب را در جامعه گسترش دهیم، حالا می‌‌بینیم که بهترین نسلمان همان بچه‌های زمان شاه بودند که در اوایل انقلاب در سنین جوانی‌ بودند،میخواستیم مال مملکتمان را خارجی‌‌ها به تاراج نبرند، حالا تمام ثروت کشورمان را خیرات میکنند بین یک سری مفت خور کاسه لیس عرب و امریکایی جنوبی و غیره که خود بهتر میدانی‌،میخواستیم نام ایران در همه جای دنیا سربلند باشد، حالا از ما بدتر و مظنون تر و خطرناک تر کسی‌ نیست و ......خامنه‌ای باید شهامت این را داشته باشد که قبول کند از اوّل این چیدمان اشتباه بوده ، قرار نبوده اینچنین باشیم ،سال ۵۷ من ۲۶ ساله بودم همه چیز را به یاد دارم، اصلا قرار به این حرف‌ها نبود ، صحبت از سربلندی ایران بود ، نمی‌‌دانم کدام شیر پاک خورده‌ای ما را به این بیراهه برد، حالا هم دیر نشده ، از هر جای ضرر که برگردد منفعت است ، خامنه‌ای را می‌‌گویم.از خدا می‌‌خواهم که پرده‌های حایل بین عقل و منطق و رفتار او را بردارد تا او هم بتواند درست تصمیم بگیرد، تصمیمی که به قیمت نابودی ما تمام نشود ، والّا آخرت او هم از دستش خواهد رفت، چرا که ۲ نسل را بیهوده به کام بدبختی برده.

آرش گفت...

لازم است این قسمت از نوشته غریب آشنا را دوباره بخوانیم و اگر دوست داشتیم سیر به حال خودمان گریه کنیم:

"از وقتی‌ یادم است توی این ۳۳ سال همه اش دنبال چیزهای ایده ال و واهی سوق دادند مارا، آخرش هم نه به آنها رسیدیم و نه به چیزهای طبیعی و عادی که همه مردم دنیا داشتند و دارند..."