۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه

حالا دیگر همه می دانند دیکتاتور خامنه ای لخت است و با انگشت نشانش می دهند!

The Ecumenical Council


1- از وقایع بسیار مبارک روز نامۀ علی لاریجانی به خامنه ای را بسیار مهم می دانم. نه از این بابت که چنین اتفاقی در جمهوری اسلامی رویۀ جاری نبوده است بلکه برعکس معتقدم که جمهوری اسلامی یک جمهوری کاغذی بوده است از بدو تشکیل. زیرا که سنت نامه نگاری در بین روحانیان شیعه و مسلمان بقدمت خود دین اسلام است و هنوز هم وجه غالب ارتباطات و مرادودات بین آنان را نامه نگاری تشکیل می دهد. در جمهوری اسلامی هم از بدو تأسیس آن در سال 57 نامه نگاری بین ارکان و اجزاء حکومت وجه غالب و بی بدیلی را بخود اختصاص داده است. منتها همانطور که ریا و پنهان کاری و تقیه یکی از ستون های اصلی دین سنتی است؛ این نامه نگاری ها هم معمولاً در خفا و بدون علنی کردن آن در افکار عمومی صورت می گرفت و منظور از آن قبل از اینکه متوجه حل معضل و مشکلی باشد بیشتر جنبۀ ذخیره برای "روزمبادا" را داشته است و برای گروکشی در مناسبات قدرت و تهدید طرف مقابل به افشاگری و یا من گفته بودم.

2- نامۀ اخیر علی لاریجانی به خامنه ای جزو معدود نامه هایی است که همزمان با ارسال برای خامنه ای به رسانه ها هم درز داده شده و مهمتر از آن جزئیات موضوع و خواستۀ رییس مجلس از رهبر را هم افشاء کرده است. بنابراین این نامه و تبعات مترتب بر تصمیم گیری خامنه ای خواهد توانست جایگاه این نامه را بعنوان یک سند تاریخی تأثیر گذار تثبیت کند زیرا که آیت الله خامنه ای در بن بست بی لیاقتی های خودش چنان دچار سرگیجه و انفعال است که هر پاسخی به نامۀ لاریجانی بدهد مثال بومرنگی بخودش بر خواهد گشت و جایگاه او را باز هم ضعیف تر خواهد کرد. البته پیش بینی شخصی من این است که خامنه ای پاسخی مستقیم به نامۀ لاریجانی نخواهد داد و آن را علنی یا محرمانه به تیم مشاورۀ بیکاری که در مرداد گذشته تشکیل داد بریاست هاشمی شاهرودی ارجاع خواهد داد و از هر دو قوه مجریه و مقنه خواهد خواست که دنبالۀ هدفمندی یارانه ها را فریز کنند تا بررسی های هیئت حل اختلاف مشخص شود. و به این ترتیب به سنت مألوف زمان خواهد خرید تا بلکه معجزه ای بشود و با تهدید و تحبیب یکی از طرفین دعوا را به سکوت و صرفنظر کردن از اراده اش وادارد. البته که نهایتاً موفق نخواهد شد زیرا که ستارۀ اقبالش بدجوری در حال افول است و اگر نبود این افول اصولاً لاریجانی در شجاعتی نیست که بخواهد چنین چالشی را بوجود بیاورد.

3- علی لاریجانی البته فقط همین یک سرکشی نبود که انجام داده است. بلکه در مقابل شایعۀ نامۀ احمدی نژاد به هاشمی شاهرودی در رابطه با جلوگیری از استیضاح وزیر کار هم موضع مخالفی گرفت و گفت که موضوع ربطی به هیئت حل اختلاف ندارد و جزء اختیارات قانونی نمایندگان است. پرواضح است که اگر احمدی نژاد نامه را تکذیب نمی کرد - بنظرم می رسد که پس گرفته باشد - این هم یک قوز بالا قوز دیگری می شد که لاریجانی نامۀ مجددی برای خامنه ای بنویسد و پذیرش نامه از سوی کمیتۀ حل اختلاف را مورد سؤال قرار دهد. زیرا که در دستور خامنه ای برای تشکیل کمیتۀ حل اختلاف آنان را کمیته ای مشورتی و نه تصمیم گیر نامیده است. و مشاور هم به کس یا سازمانی گفته می شود که موضوع مشاوره اش را از کارفرمایش (خامنه ای) دریافت کند و نه از طرفین دعوا. بعبارت مشخص تر هر موضوع اختلافی باید ابتدا به خامنه ای ارجاع شود تا او در صورت نیاز آن را به کمیتۀ مشاوره ای خودش ارجاع بدهد برای بررسی و اعلام نظر بازهم بشخص خامنه ای و نه طرفین نزاع.

4- و حرف صحیح و واضح برای همگان ولی ناگفته ای را برای اولین بار مصباحی مقدم گفته است که آن هم بسیار پر اهمیت است. او اولین نفری است در جمهوری اسلامی که صراحتاً "در آستانه بودن" جمهوری اسلامی را اعلام کرده است و گفته است با اینکه جمهوری اسلامی توانایی تولید سلاح هسته ای را دارد اما بدلایل ایدئولوژیک و استراتژیک قصد تولید ان را ندارد. در حالیکه تا کنون این غرب بود که "در آستانه بودن" جمهوری اسلامی را ادعا می کرد ولی پاسخ روشنی از طرف ایرانی نمی شنید. اکنون و با این اعلام رسمی از سوی نمایندۀ مجلس؛ "هیلاری کلینتون" حق خواهد داشت که آن طنز زیرک و کنایی اش را مرتب تکرار کند خطاب به آیت الله خامنه ای که: "حضرت آیت الله لطفاً مبانی دینی و اسلامی فتوای حرام دانستن تولید سلاح هسته ای"تان را شرح قابل راستی آزمایی بدهید. و اگر بخواهیم امشب را با پروندۀ هسته ای ایران خاتمه بدهیم علاقه مندم این گمانۀ خودم را بگویم که نهایتاً "استانبول" محل مذاکرات خواهد بود.البته از بس که شریعتمداری را دوست دارم دلم می خواست استانبول را بنویسم "اسلامبول = فراوانی اسلام یا پر از اسلام". اما شرمنده ام که نام این شهر تاریخی همان استانبول است و هیلاری کلینتون آنجا را تعیین کرده است برای مذاکرات. این گمانه زنی را از آن جهت هم چاشنی کردم به پروندۀ ذلت پیشروندۀ خامنه ای که  بهانه ای پر و پیمان بدهم بدست خوانندگانی که خیلی دنبال محقق نشدن یک پیش بینی تحلیلی از من هستند تا برایم دماغ سوخته بنویسند! یا...هو
......................

پی نوشت: توصیه می کنم این نوشتۀ بسیار زیبا و مؤثر کیوان کثیریان را بخوانید راجع به نامه نگاری شمقدری به گونتر گراس. گفته ام و می گویم که این قلم های دقیق مطمئناً از امید به آینده ای نزدیک در وطن خبرمی دهد.

۱۱ نظر:

.بهروز گفت...

سلام دلقک، از وقتی‌ که احمدی نژاد کنار گذاشته شد ،او هر کاری از دستش برآید انجام می‌‌دهد تا حکومت را بیش از پیش متزلزل کند، یک جورایی مردم خیلی‌ مدیون او خواهند بود بعد‌ها ، چرا که فقط او توانست پوسته آخوند‌ها را بشکند . گند طرح هدفمند سازی یارانه‌ها هم با آن اجرای ناقص، سنگین‌ترین آپرکات احمدی نژاد به آخوندها بود،که دردش از این به بعد ظاهر خواهد شد و با این کار لاریجانی ، نمره منفی‌ آن به نام رهبر ثبت میگردد.احمدی نژاد آدم باهوشی‌ است الحق ..

آقای مدرنیته گفت...

درود
یک سوال برام پیش اومده ! که ممنون میشم اگر جوابش کوتاهه همینجا جوابمو بدید.
اینکه نشست 5+1 در چه کشوری باشه، چه نفعی میتونه برای طرفین داشته باشه ؟!

آقای مدرنیته گفت...

به گزارش پرس تی وی، محل مذاکرات استانبول انتخاب شد.
این است اقتدار جمهوری اسلامی !!!

Dalghak.Irani گفت...

بهروز سلام.
مشکل این است که من هفت ماهه بدنیاآمده ام و لاجرم از نه ماهه بدنیا آمده ها دو ماه جلوترم. موضوع نقش ناخواسته و مخرب احمدی نژاد را از سه سال پیش نوشته ام و تا شش ماه پیش هم که اینقدر هورا برایش کشیدم و نفس زدم که همه شاکی شده بودند که دلقک یک احمدی نژادی ناب است. اما احمدی نژاد کم آورد چون حوصله ندارد و می خواهد بگوید کن بشود فیکون البته بنفع دیکتاتوری خودش. منتها نفع خودش را باخته و کن فیکونش مانده انشاءالله بنفع ایران. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

آقای مدرنیته.
جمهوری اسلامی و جنجال های منفی خامنه ای از در عقب بسیار مورد توجه و توی بوق دنیاست. لذا هرکس میزبان این هیاهو و جنجال برای هیچ باشد اولاً کشورش می رود توی بوق و ثانیاً خودش می شود سیاستمدار میانجی و کنفرانس یا نشست با نام شهرها و کشورها می رود توی تاریخ. مثل مثلاً "نشست استانبول" و این آرزوی خیلی از سیاستمداران و کشورهاست. ضمناً خوشحالم که حرف هیلاری زمین نیفتاد و بازهم من برنده شدم در مقابل کسانی که دنبال بی اعتبار نشان دادن تحلیل های "برای اولین نفر" من هستند. البته اگر خبر پرس تی وی دقیق باشد! یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک نظرات در مورد این مقاله مسعود بهنود چیست ؟ قشنگ نوشته پدر سوخته !!!
http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2012/04/post-103.html

بهروز گفت...

سلام دلقک، من فکر می‌‌کنم که بزودی خامنه‌ای وظیفه سنگینی‌ را بر دوش مجمع تشخیص مصلحت نظام خواهد گذشت و آن هم چیزی نیست جز همان که هاشمی خود مبتکر آن بود این روزها، بنابر این هاشمی مشکل را حل می‌کند و خامنه‌ای هم میماند. یعنی‌ حکومت میماند.

تماشاچی گفت...

می دونی دلقک یه چیزایی هست که گاهی پشت کلمات و اسم ها گم میشه، وقتی دلت میخواد این وضع یه جوری تغییر کنه و تنها راه این تغییر رو تغییر خامنه ای میدونی و در عین حال پشت امثال هاشمی و قالیباف حاضری وایسی یعنی یه جای کار میلنگه من سنم خیلی کمتر از شماست و تجربه ی شما رو هم ندارم که بتونم درک کنم یکی مثل هاشمی و مهره های متعددش چه فایده ای به حال شرایطی می تونن داشته باشن که پایه هاشو خودشون محکم کردن و فراتر از افراد نوعی ساختار رو شکل دادن که به طور سیستماتیک حیاتش با دیکتاتوری و عدم آزادی و آگاهی مردم پیوند خورده و البته نه اونقدر بی تجربه هستم که احساساتی بشم و فکر کنم کسی مثل خاتمی که با وعده اصلاحات در چارچوب این نظام میاد جلو نهایتا خودشو یک تدارکاتچی میدونه که هیچ سنگ بنای درستی از دموکراسی ولو در غالب همون مردم سالاری دینی رو هم نتونست پایه گذاری کنه ضمن اینکه هاشمی به عنوان یکی از قدرت های اصلی در جمهوری اسلامی پشتش بود راستش من همه ی این شخصیت ها رو بازیگرانی می بینم که برای ایفای نقش در هر گونه شرایط یکی شون روی صحنه ی جمهوری اسلامی میان، کارگردان همیشه ثابته فقط نقش ها تقسیم شده یکی ملایم تر یکی سفت و سخت تر یکی میگه باید با آمریکا ارتباط برقرار کنیم اون یکی میگه نمیشه و بعد پشت صحنه با هم میشینن میگن و به ریش ما می خندن و البته یکی نیست بگه اساس جمهوری اسلامی باید با داشتن دشمنی چون آمریکا شکل میگرفت چون ایدئولوژی جمهوری اسلامی اینه چون بهانه حضور و شرکت مردم در انتخابات و تظاهرات و به عبارت دیگه مشروعیت نظام از این طریق حاصل میشه اگه آمریکا ابرقدرت جهان نبود یه کشور دیگه، ولی واقعا دشمن جمهوری اسلامی به لحاظ ایدئولوژیک آمریکاست؟ معلومه که نه. شما که صحنه گردان خوبی هستی حتما بهتر میشناسی این نمایش های کهنه و قدیمی رو. خامنه ای خود به خود رو به زواله نه به خاطر شخص خودش، بلکه به خاطر این که رهبر چنین ساختاریه، بهتره به جای اینکه اسم ها و شخصیت ها رو روی صحنه جابه جا کنی یه بارم که شده روراست به تماشاچیات اعتراف کنی نمایشنامه اینطور نوشته شده...

بهروز_س گفت...

سلام دلقک ، من فکر می‌‌کنم ما بهروز دیگری هم داشته باشیم در سیرک ، این بهروز آخری من نیستم ، یعنی‌ من هنوز هم اعتقاد دارم که هاشمی‌ و خامنه‌ای با هم نخواهند ماند و یکیشان باید برود .مرسی‌

Dalghak.Irani گفت...

مسعود بهنود نازنین است و بارها گفته ام. اما یکی دو سالی بهر علت می زد به شانۀ خاکی و شلخته و متناقض می نوشت سیاست را. اما از کمتر از شش ماه پیش مجدداً سرحال آمده و شده همان بهنود جوانتری که هم ادیب می نوشت و هم دقیق. البته این را نمی گویم که اینک هم نظر من شده است در تحلیل در پیش ایران. بلکه به این دلیل هم می گویم که نوشته های اخیرش کمتر خطای املایی و انشایی هم دارد بر خلاف نوشته های آن دورۀ فترتی که گفتم. با سلام به او. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

و اما تماشاچی محترم سلام.
درست می گویی و درست نمی گویی. درست می گویی راجع به گذشته و خطا می کنی راجع به آینده. هاشمی سیاستمدار خیلی خوبی بود و است و خاتمی روشنفکری نازنین. خاتمی نمی توانست و نمی تواند حریف سیاسی خامنه ای بشود و باشد و البته خودش هم دقیقاً تئوری مشخصی نداشت و ندارد برای شعارهایی که دوست دارد. اما هاشمی نتوانست حوزه و خامنه ای را متقاعد کند به دین عرفی برای بقای حکومت در دست روحانیان. او می توانست بازی راه بیاندازد در مقابله با حوزه به پشتیبانی دانشگاه. اما اشکال کار این بود که حاصل کار خارج شدن حکومت از دست روحانیان بود لاجرم و او این را نمی خواست و هزینه اش زیاد بود. اینک اما زمانه ای دیگر است متفاوت با همۀ عمر جمهوری اسلامی. و هاشمی تشخیص داده است این بار اگر بمقابله برنخیزد است که حکومت هم از دست روحانیان خارج خواهد شد و هم هزینه های تا مرز نابودی ایران را روی دست شیعه خواهد گذاشت. لذا در حالیکه حوزۀ دین هم مطلقاً به این نتیجه رسیده است که حق با هاشمی بود وارد صحنه شده است که جمهوری اسلامی را و ایران را با هم نجات بدهد از آینده ای بی ثمر برای هر دوتایشان. و البته این بسیار میمون و مبارک است چه برای من که اعتقاد دارم نام و شکل حکومت ارزش بنیادی ندارد و هم برای همۀ آنانی که آرمان دموکراسی و حقوق بشر خفه شان کرده در حالیکه خودشان بدترین دیکتاتورها هستند بعنوان مرحله ای از استحالۀ استبداد دینی بسمت حکومت دموکراتیک. این نظر من است و باید آینده قضاوت کند راجع به درستی اش. و مهمتر اینکه ما گزینۀ دیگری نداریم؛ هیچ گزینه ای. نه اینکه گزینۀ بهتری نداریم بلکه اصلاً گزینۀ بالفعلی نداریم مطلقاً غیر از امید به هاشمی که کارش را درست پیش ببرد. انشاء الله. یا...هو