۱۳۹۰ اسفند ۲۰, شنبه

فیلسوف یا کرخت و دیگر هیچ! و امام خمینی یک اصلاح طلب بود!

Dance of Flames

این سؤال های باران است در کامنتش. چندین جلد کتاب هم برای پاسخش تکافو نمی کند. هر چند که من در لابلای نوشته هایم بمناسبت به خیلی از این سؤالات اشاره کرده ام. اما با این وجود به دوسؤال اصلی آن درمورد کتاب نخواندن مردم در یک پاراگراف و به اصلاح طلب بودن خمینی در دو پاراگراف جواب می دهم:

تیراژ کتاب ۱ میلیونی در کشور ۳۷ میلیونی. به نظر شما امروز چرا اینطور تیراژ کتاب پایین است ؟
چرا در زمان شاه ال احمد، شریعتی‌، دانشور، بهرنگی و افراد مهم دیگری پرورش میافتند ؟
یعنی‌ نسلی را با خود همراه میکردند . امروز هیچ شخص مهمی‌ نیست که ۴۰ -۵۰ ساله دیگر اسمی از أ‌و باشد در ادبیات، چرا اینطور است ؟
در ضمن لطف کنید اگر حوصله داشتید، بفرمائید ، آقای خمینی چطور است که به نظر شما اصلاح طلب بود ؟
و راست سنتی‌ اگر با آقای موسوی ( اقتصاد دولتی، چپ محور ) و با لیبرلیسم آقای هاشمی‌ موافق نبود پس چه راهی‌ مورد نظرش بود ؟
و همینطور فرق راست سنتی‌ با اصول گرایان چیست ؟

پاسخ من:
1- جوامع انسانی از معدودی فیلسوف و بقیه ای توده تشکیل می شوند. کار مشترک توده و فیلسوف پرسیدن "چطور می شود اینطور می شود" است و پاسخ فیلسوف و نه توده؛ در این زمینه که "چکار باید کرد که اینطور نشود و آنطور بشود". توده  منتظر است که فیلسوف پاسخ "چکار باید کرد تا آنطور بشود"ش را بدهد و توده برود و مطالعه کند. هنگامی که فیلسوف همۀ جواب هایش را می دهد و توده با مطالعه و کاربست آن ها به نتیجۀ مورد معرفی فیلسوف نمی رسد که کم شدن از آلامش و بهبود زخم هایش است خودش در همان سؤال اصلی  و مشترکش با فیلسوف (چطور می شود اینطور می شود) متوقف می شود حیران و سرگردان. و چون راه حلی برای دردهایش پیدا نمی کند خسته شده و از ادامۀ مطالعه برای پیدا کردن پاسخ صرفنظر می کند. اما چون درد با عدم درمان ساکت نمی شود لذا توده رو به فراموشی دردهایش از راه کرخت کردن موضعی یا بیهوش کردن عمومی می آورد و عوض جستجوی درمان برای دردهایش از عادت کردن و بدیهی سازی دردهایش استفاده می کند. بدیهی است که اگر کسی نخواهد یا امید نداشته باشد که درمان دردهایش را پیدا کند به منابعی هم که احاله می شود وقعی نمی گذارد. این از کتاب نخواندن و علاقه بمطالعه نداشتن. البته باز هم تأکید بکنم که بشر هرکاری را ازروی هزینه فایده انجام می دهد مگر در موارد استثنایی مثل انقلاب و مناسک دسته جمعی دینی که جوگیرمی شود. لذا اگر کتابخوانی و مطالعه برایش فایده نداشته باشد نمی خواند. و این شاه جمله که: "زندگی فارغ از فقر و غنا و هر چیز اعتباری دیگر کمی دلخوشی نیاز دارد. بدون آن یک ذره دلخوشی بنیادین و پذیرفته شده و جاری در جامعه دستش بهیچکاری نمی رود از جمله مطالعه"!

2- امام خمینی نه شیاد بود و نه خونریز و نه فریبکار و نه قدرت طلب و نه هیچ صفت منفی دیگری داشت. تنها صفت منفی متصور برای امام خمینی - با احتیاط - کینه توزی نهادینه در نوجوانی و جوانیش بود که از تحقیر روحانیان توسط رضا شاه باقی مانده بود و تا پسرش محمد رضا شاه هم تداوم داشت. امام خمینی یک عارف مسلمان مرجع مذهب شیعه بود که فنا فی الله بود و ذوب شده در مذهب شیعۀ دین اسلام. او تا قبل از نیمۀ اول فروردین 58 اصلاً مرد سیاسی هم نبود بلکه او فقط یک مصلح اجتماعی بسیار ساده اندیش سیاسی بود که گمان می کرد که با حذف شاه و هزار فامیل اجتماع رها می شود و چون مردم مسلمان هستند رهایی اجتماع به حکومت مسلمین منجر می شود و همۀ مشکلاتی را که دیکتاتوری پهلوی و بزور به مردم تحمیل کرده است حل می شود. در نتیجه او با هر نوع خونریزی و ترور و مبارزۀ مسلحانه مخالف بود و انقلاب ایران را بدون خونریزی رهبری کرد و پیروز گرداند. تا بازآمدن خمینی به قم رفته به جماران؛ امام خمینی هنوز هم به همین باور ساده اندیش مؤمن بود. از اینجا به بعد است که خمینی سیاسی کرده شد در اثر "کنش واکنش"های جامعه انقلابی که چهار عامل "عملکرد روشنفکران با سبقۀ گوناگون چپ به سردمداری مجاهدین و فدائیان خلق". دوم "برنامه ریزی جاه طلبانه و قدرت خواهانۀ حزب جمهوری اسلامی برهبری مربع بهشتی و باهنر و خامنه ای و رفسنجانی برای رادیکالزه کردن بخش توده های بشدت عقب مانده و رادیکال مسلمان به بازوی مسلحی مجاهدین انقلاب اسلامی". سوم "ضعف و بی سیاستی و عدم تدبیر صحیح مهندس بازرگان و شرکایش در دولت که نتوانستند با قاطعیت و کمی رادیکالیزه شدن - مصنوعی و مقطعی - دُور را از دست مربع روحانیان پیش گفته خارج کنند." چهارم "عجله و شتاب غرب و امریکا جهت بهره برداری زودهنگام از دگرگونی هایی که بسرعت در حال پیشروی به ضرر آن ها بود و جلوگیری از این دگرگونی ها" اصلی ترین سرفصل های این تغییر فاز بود. و فقط در اینجا بود که خمینی وادار شد سیاسی شود و جانب پیروز کردن یکی از این چهار گزینه را بگیرد. و طبیعی بود که امام خمینی نه می خواست و نه می توانست غیر از گروه یاران خودش در حزب جمهوری اسلامی را بگیرد. و گرفت. و بقیۀ تاریخ بعد از این جمهوری اسلامی را باید سیاسی نگاه کرد و سیاسی نوشت. ازجمله خمینی را و مواضعی که در ادرۀ کشور گرفت. خیلی کم محتمل است که اگر مطهری ترور نمی شد می توانست به خمینی کمک کند در تصمیماتی که منجر به از دست رفتن ایدۀ اولیه اش بطور کامل شد.

3- و مهمترین دلیل اصلاح طلب بودن خمینی در این بود که او بشدت معتقد به قانون بود و حتی قبل از اینکه به پیروزی برسد قانون اساسی حکومتش را نوشته بود. هرچند که بازهم بدلیل لیبرال اندیشی موسع مهندس بازرگان نتوانست همان قانون بدون ولایت فقیه را به همه پرسی بگذارد ولی توانست انقلاب ایران را قبل از یکسالگی قانون اساسی دار کند و از انقلاب به حکومت برساند. این مورد فقط از یک اصلاح طلب برمی آید و نه از یک رهبر انقلاب سیاسی و در تاریخ انقلاب های مدرن بی سابقه است. البته که بهزار ویک دلیل و از جمله جنگ خمینی نتوانست جامعه را برمدار قانون خودش هم اداره کند ولی این دلیلی نمی شود که ما از انصاف خارج شویم و به دو عنصر شاخص در دیدگاه خمینی که یکی مردم باوری و دیگری قانون گرایی بود نمرۀ مثبت ندهیم. او در همۀ سال های بعد از انقلابی و سیاسی شدن بعد از انقلابش هم حسرت "قانونگرایی اش" را وانگذاشت و در بدترین شرایط جنگی انتخابات برگزار کرد و در هر پرسشی از قانون بر پایبندی خودش و همه به قانون اصرار و تأکید کرد. من مدافع سیاست های اعمال شده در بعد از شش ماهگی انقلاب نیستم من دارم از خمینی حرف می زنم که 90 در صد ما زیر رهبری اش صحه گذاشتیم و انقلابش را همراهی کردیم. با این تأکید مجدد که در بلایی که برسرمان آمده سهم همه را فال فال کنیم و بپردازیم و نه اینکه همه خودمان را "این منم طاووس علیین شده" معرفی کنیم و خمینی را با صفاتی که در ابتدا برشمردم مقصر تمام و کمال این سرنوشت معرفی کنیم! یا...هو

بعد از تحریر:
مناسب دیدم که این را هم در اینجا بیاورم: آن داستان "رهایی از راه آگاهی" اگر مشرف به رهایی دفعی و یکباره و شورش و انقلاب است حرف چرتی است. زیرا مردم فقط هنگام واگذاری تعقل و جو گیر شدن بمناسبت حادثه ای نا شناخته است که بجان می زنند و شورش می کنند و الا مرد عاقل هیچگاه انقلاب نمی کند. موضوع این نیست که مردم نمی دانند دردشان چیست و منشاء دردشان کجاست. که می دانند. موضوع این است که مردم چگونه می توانند از منشاء دردشان و در نتیجه دردشان رها شوند. تا روزی که نسخه این باشد که با تعقل تصمیم بمردن بگیرید و به خیابان سرازیر شوید بدیهی است که کسی گوش نخواهد کرد. و مثل من منتظر قالیباف خواهد ماند. رهایی از راه دانایی هم همین است که مردم در حال مبارزه اند: زندگی می کنند و اگر رژیم اجازه بدهد روزنه های زندگی را گشاد و گشادتر می کنند بتدریج. و اگر اجازه ندهد مثل کرۀ شمالی می مانند به امید روز تصادف: که یا جنگ است و یا فروپاشی"!

۷ نظر:

ناشناس گفت...

امام خمینی !! یک اصلاح طلب بود . عج........ب . شانس آوردیم که اصلاح طلب بود ،اگر نبود دیگر چه بلایی سر ملت می آورد ؟! احتمالا ده سال دیگر به جنگ با عراق ادامه میداد ، به جای ۱۰،۰۰۰ هزار اعدام ،۱۰۰،۰۰۰ را اعدام میکرد ، منتظری را هم اعدام میکرد علاوه بر تجاوز دختران نابالغ در زندان قبل از اعدامشان ،پدرو مادرشان را هم اعدام میکرد! بابا دلقک تو دیگه کی هستی ؟! شما با فردوست اینا نسبتی نداری تیمسار !؟

ناشناس گفت...

این آقای خمینی اصلاح طلب یا بقول شما امامخمینی ! چه را میخواست اصلاح کند و چه را اصلاح کرد بالاخره، و چه چیز را اصلاح نکرد و برای چه . اصولا چیزی که خودش از اول بنیان گذار آن بوده چه لزومی به باز اصلاح آن بود .مانند این است که به یک خدا باور بگوییم خدا ابتدا انسان را به شکل میمون آفرید(احتمالا برای خنده!) و چون اصلاح طلب بوده آن میمون بخت برگشته را تبدیل به انسان کرده ! خمینی اصولا دریافت و آگاهی از دنیا امروز نداشت ، زندگیش و فکر و ذکرش محدود و مختص به فقه و آداب و سنت اسلام بود. او خواب به قدرت رسیدن را هم نمی دید و از بد حادثه و شیوع طاعون اسلامی به مسند قدرت پرتاب شد .چرا به این آدم خشن و خونریز وزن و اعتبار جعلی اعطا می کنید !؟

Dalghak.Irani گفت...

چون از ایتدا با موضع گیری منفی وارد شده اید جفت حضرات خوب نخوانده اید مطلب را. اولاً من فقط راجع به قبل از انقلاب و تاوقتی خمینی آمد و سپس رفت قم تا موقع بازگشت بجماران راجع به خمینی نظر داده ام. برای ناشناس اول.
و منظورم از اصلاح طلب هم در مقابله با براندازی رژیم شاه بود و نه اصلاح جمهوری اسلامی. به این معنای مشخص که خمینی خواهان دگرگونی سازمان دیوانی شاه نبود و فقط می خواست مهره های رده اول را عوض کند. یا...هو

ناشناس گفت...

عادت کرده ایم فقط متلک بگوییم.باباجان بگویید کجای حرفش غلط بود.؟باکوبیدن ومتلک گفتن ونقش کمونیستها ومجاهدین لعنتی (بامرصادبازیشان...وان اعدامها)رانادیده گرفتن هیچ چیزدرست نمیشود.من سوم راهنمایی بودم وتا الان هرچی دلقک گرامی گفته باید با اب طلا کتیبه کنید وروزی صدبارازروش مشق بنویسید.جناب ببخشید سلام یادم رفت .بنویس جان مادرهمه مان بنویس .معرکه ای .خدافظت.ا.ف.

Dalghak.Irani گفت...

یادم رفت بگویم که من با فردوست نسبت ندارم! و خودم چنان زیان های سختی دیده ام از جمهوری اسلامی که حاضرم بیشتر از همه و پررنگ ترین دشنام ها را بدهم به از سر تا پایش. اما مشکل اینجاست که با عصبیت های شخصی و تحریف تاریخ در تک عاملی کردن مواقف و مصائب تاریخی رضایت احساسی لحظه ای هم حاصل شود راه حل و بینش درست به مشکل و شناخت و راه حل آن پیدا نمی شود. با در نظر گرفتن اینکه ما برای مردمی هم - ظاهراً - سینه به تنور می چسبانیم که خمینی را دوست داشتند و بسیاری شان هنوز هم بی احترامی به او را برنمی تابند. مهمتر اینکه با شخصیت خودمان چه کنیم وقتی می گوییم آخوند خمینی خونریز و سفاک و بی همه چیز آمد ما های مدرن و چیز فهم و علامۀ دهر را فریب داد و بندنبال خود راه انداخت. مگر اینکه مدعی باشیم همۀ ما جزو آن 3 یا 4 درصدی بودیم که از مهد تا لهد با خمینی مخالف جدی بودیم و کمترین همراهی با انقلاب 57 نداشتیم. یا...هو

پیمان گفت...

سلام بر دلقک سیرک ، اول از همه بگویم که من نتیجه گرا هستم یعنی‌ اگر نتیجه‌ای از وجود چیزی نبینم یا به من حالی‌ نشود ، من آن چیز را قبول ندارم به وجودش ، حتی خدا . من فقط به نتیجه آمدن حضرت امام نگاه می‌‌کنم و نه دیگر هیچ ، بقیه این مهملاتی (بلا نسبت تو)که گفته می‌‌شود در تشریح فرایند که فلان چیز خوب بود ولی‌ در طی‌ مسیر به نتیجه مطلوب نرسید، را قبول ندارم دربست . میدانی‌ چرا ؟ چون تمام گرفتاری ما از همین " تفسیر " است در تمام تاریخمان پس از ظهور شیعه که با این اسلحه هر آنچه را خواستند تفسیر کردند به نفع خودشان و کردند توی پاچه این ملت. چرا یک نگاه ساده نمی‌‌کنی‌ به وجود ایشان از سال ۴۳ تا ۶۷ که هیچ دستاوردی نداشت جز نکبت و بدبختی؟ مگر نمی‌‌شد که کمی‌ منطقی‌ تر رفتار می‌‌کرد و نتایج گرانبهأیی حاصل می‌‌شد در باب زندگی‌ بهتر برای مردمی که نه آن ۹۵-۹۶ درصدی که تو میگویی ولی‌ حداقل ۶۰-۷۰ درصد با او همراه بودند در سال ۵۷؟ ایشان حدود ۱۰ سال را که بر مسند قدرت بود تمام عیار، اگر اصلاح طلب بود به معنی سیاسی آن ، باید نتایج آشکار و مردم پسند آن آشکار باشد بر همه اگر هم آدم سیاسی نبود که چرا مسئولیت سیاسی سه‌ نسل آدم را پذیرفت ؟اگر هم نتیجه کار را به اطرافیان ربط بدهی‌، شاه هم مثل حضرت امام تبرئه می‌‌شود.نه شاه که هر کس را می‌‌توان با این "تفسیر " تبرئه کرد که فلانی‌ خوب بود ولی‌ اطرافیانش نگذاشتند، اینها مصلحت اندیشی‌ کرده اند و در اطرافیان ذوب شده اند که اگر ذوب نمی‌‌شدند سرنوشتی چون امیر کبیر داشتند و هر کسی‌ را توان رفتن در این راه نیست . قصه تمام پاینده باشی‌

پیمان گفت...

آقا نظر ندادی بفهمیم که داریم نظر میدیم یا میبافیم !!!