۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

بانوی رمان ایران جدا از "جلال"ش جلالی داشت "سرگردان"! و آرزو بدل درگذشت!



1- سیمین که خود بنیان گذاری نویسندگی جدی ادبی زنان در ایران را هم زیب شهرت دانشورش کرده است در سن 90 سالگی در گذشت. او که بسبقۀ نویسنده بودن و نه بطمع نویسنده شدن همسر جلال آل احمد روشنفکر و نویسندۀ سیاسی و بشدت هیجانی و نا آرام هم شده بود؛ خیلی زود و در یک مرگ زود هنگام تا مرز مشکوک، همسر صدسر و هزار سودایش را ازدست داد. همین که در کشوری مسلمان و ایران و زن باشی و رمان نویس باشی خودش از هر ارزشی با ارزش تر است اگرچه خانم دانشور نویسنده ای چیره دست و خوش خیال هم بود. و من متأسفم که بدلیل دوری ذهنی بسیار طولانی ام از سووشون او و عدم اشراف ذهنی کافی ام به جزیرۀ سرگردانی او که تنها رمان از سه گانۀ "سرگردان"ی اش است که خوانده ام بضاعت و صلاحیت نقد بزرگداشت ادبی ایشان را ندارم.

2- اما یک نکتۀ مهم را صریح می دانم که سیمین خانم نه بفضای ذهنی هیجانی و هردم تغییر یابندۀ جلال خیلی نزدیک بود و علاقه داشت؛ و نه به نثر شلاقی و مستقیم به سیاست او ایمان. بویژه که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و برملا شدن سکۀ تقلبی حکومت آخوند ها خیلی زیاد رنج برد که جلال را دربست مصادره کردند بنام تحجر دینی خودشان و جلال خودش آدرس های مصادره اش را با خام اندیشی داده بود. و سیمین خیلی زود "سرگردان" شد در جامعۀ "سرگردان". اینکه سه گانۀ رمان نوشته های اصلی او بعد از انقلاب همه نام های یکسانی دارند از سرگردانی مضاعف جامعۀ ایرانی؛ می تواند نشانۀ خوبی هم باشد از اینکه سیمین دانشور چطور خودش را سینه خیز کشید تا مرز 90 سالگی با رنج مضاعف غیبت یار (جلال) و کشته شدن دوبارۀ جلال بدست روحانیون. او این سال های کهولت را فقط با یک آدرس زنده بود که با پایان یافتن سه رمان با مطلع سرگردانی اش بالاخره جامعه اش آرام بگیرد و سرگردانیش تمام شود.

3- اما دریغ و درد که سرگردانی مصنوعی و تحمیلی روحانیان - بویژه با زعامت خامنه ای - به جامعۀ ایران پایان گرفتنی نبود و نیست به این سادگی. و سیمین با آرزوی برنیاورده اش ناچار قالب تهی کرد و به برزخ جلال رفت. برایش بدرود آرزو می کنم و می گویم از قول ما بجلال هم بگوید که روشنفکر یک شورشی سیاسی نبود تعریفش؛ و او اشتباه کرده بود. بلکه تنها وظیفۀ روشنفکر آموزش حقیقت به مردم است. و چنین باد. با بدرودی دوباره و  نهایت احترامی که قلمم یاری کرد برای بانوی اول جامعۀ سرگردان! یا...هو

پی نوشت: عصبانیت کیهان از سیمین بانوی در گذشته هم جایگاه واقعی او را نمایان می کند. این خبر کیهان امشب است:



همسر جلال آل احمد درگذشت

سيمين دانشور، داستان نويس معاصر ايراني و همسر مرحوم جلال آل احمد در سن 92 سالگي به سبب كهولت سن و آنفلوآنزاي شديد ساعت 16 روز پنجشنبه درگذشت.
مرحوم جلال آل احمد، نويسنده نامدار و صاحب كتابهاي «غربزدگي» و «در خدمت و خيانت روشنفكران» بود و همسر وي از اين بابت همواره مورد احترام جامعه ايراني قرار داشت؛ گرچه سيمين دانشور نيز با نگارش رمان «سووشون» نام خود را در زمره نويسندگان توانمند ادبيات فارسي ثبت كرد. اين رمان به چندين زبان زنده دنيا ترجمه شد، اما در 15 سال گذشته دانشور ديگر اثري را در قد و قواره «سووشون» منتشر نكرد. البته كتاب «جزيره سرگرداني» او خشم محافل ادبي سكولار را برانگيخت و توسط رسانه هاي آنان بايكوت شد.
اگرچه «سيمين دانشور» شخصيتي كم حاشيه داشت، اما از دهه 1370 روشنفكران سكولار و نويسندگان مدعي اصلاح طلبي كوشيدند تا همواره تجليل از دانشور را به عقده گشايي عليه مرحوم آل احمد تبديل كنند؛ چنانكه نشريه «دفتر هنر» (چاپ آمريكا، وابسته به سلطنت طلبان) كه با مديريت «بيژن اسدي پور» و همكاري «علي دهباشي» (سردبير معاند فصلنامه بخارا) منتشر مي شود با چاپ ويژه نامه اي در ستايش دانشور، بدترين توهين ها را عليه مواضع «ضدغربي» مرحوم آل احمد منتشر كرد. حتي در دوره اي، روزنامه هاي زنجيره اي مانند جامعه، طوس، نشاط و... مي كوشيدند تا از زبان دانشور شخصيتي مجعول از مرحوم آل احمد را ارائه دهند.مراسم تشييع پيكر مرحومه دانشور روز يكشنبه در تهران برگزار خواهد شد.
 

۴ نظر:

MiM گفت...

روحش شاد...

ناشناس گفت...

matn zaeefi neveshti. in nazar man hast va ghasd bi ehterami nadaram vali neveshte khodet ro dobare bekhoon va ghezavat kon:
یک مرگ زود هنگام تا مرز مشکوک!...yani chi?
بضاعت و صلاحیت نقد بزرگداشت ادبی ایشان را ندارم... khob agar bezaat nadari nanevis!

va jomelat zaeef dige dar ye matn nesf safheii

ناشناس گفت...

باسلام .منهم خدمت همه هم میهنان تسلیت عرض میکنم.واما ناشناس محترم ؟ جنابعالی بطور قاطع میتوانی بگویی جلال چطور مرد ؟میگویند ساواک .اماخانم دانشور مطمعن نبود وحتی رد میکرد.امامیگفت اگر مجبور نبودیم اجباره به صحرا بزنیم مطمعنن جلال موقع بیماری زیر نظر پزشکان بهبود میافت .خدابیامرز فیلم بازی نکرد گفت جلال معده ناراحتی داشت والبت ودکا هم گاهی میزد . سیگار هم یکسره دستش بود و... ازاین حرفها .من سیمین را خیلی دوست دارم زنده و مرده ندارد واما جلال هم کم کسی نبود ولی من بیشتر موقعی شناختمش که نامه های این دونفر برای یکدیگر درایام تحصیل خانم درامریکا بهم نوشته اند .صحبت بیشتر نمیکنم ولی بدان صمدبهرنگی خودش مرد ولی جلال پیشنهاد میکند بندازیم گردن رژیم..ژورنالیسم؟... اما سیمین خانوم چیز دیگری بود .انسان به تمام معنا . احمد .ر . ف .

ناشناس گفت...

با سلام خدمت دلقک گرامی.یک شبانه روز خانه نبودم وبرگشتنی اول بلاگ شما را باز کردم .غم عالم گرفتم.امدم پای نظرها .اولین کامنت چنان عصبانی ام کرد.نزدیک بود بترکمادم اینقدر بی تربیت .خب هیچکدام ما منتقدنیستیم پس نباید درباره دانشور ودیگران حتا ذکر خیر هم بکنیم ؟به ترج قبای حضرات برمیخورد .باید مثل همه ملت همه چیزدان باشی ازفلسفه ایکس تا بیماری دو ایکس اظهار نظر کنی .چند خط نوشتم و رفتم که بتمرگم نشد که نشد .تابستان امسال نامه های جلال وسیمین را خوانده بودم .اصلن نظرت درباره جلال عوض میشود هی میگه تا تو بیایی الونک تکمیله و گورپدرسیاست .تاکید میکند خانوم ولم نمیکنند همه رو دست به سر کردم .خلاصه جناب تیمسار نامه را تهیه کن وبخوان .واما این مردم درد دیگری هم دارند کتاب نمی خرند اما قری میبرند وداغش را بدلت میگذارند .سه گانه سرگردانی من دوتاشان را خوانده ام غوغاست درسلیس و روان نویسی وراه را نشان ایندگان نویسنده داده تا بیخودی سر به دیوار گارسیا مارکز نزنند وخودمانی باشند .سبکش سهل وممتنع است . بگذریم امروز را بیادش بودم دم به ساعت .دیشب چیزی یادم رفت بگم اسپرین و زخم معده . ...... خب بازهم قاطی کردم .اگرباقلم مینوشتم بهتر وبیشتر فس ناله می کردم ومخت را میخوردم .لطفن اسمم را پاک کن . احمد ر ف