۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

فدریکو فلینی را می شناسید؟ شبیه من است! دلقک کبیر.

Still Life with Geraniums


متن زیر بخشی از نوشتۀ خانم "نزهت بادی" فرزانه است که در مورد فدریکو فلینی فیلمساز بسیار هنرمند و شهیر و کهنسال ایتالیایی نوشته است. و من آن را از خبرآنلاین کش رفته ام. با سپاس از نویسنده و ناشر. تیتری را هم که زده ام برای این مطلب یک تیتر مسخره و معکوس و دلقکانه است. و ترجمۀ آن این است که چقدر احساس غرور به آدم دست می دهد وقتی می بیند کاریکاتوری سایه هم شده از یک غول است. چقدر دلم تنگ شده برای "ساتیریکون"! یا...هو



....ما برای یافتن سرچشمه‌های نبوغ، خلاقیت و تخیل بی‌پایان او باید به دوران کودکی و نوجوانی‌اش برویم که تعلق وی را به دنیای کارتون، کاریکاتور، داستان مصور، نمایش‌های واریته، کمدیا دلارته، افسانه‌های جن و پری و مخصوصا سیرک نشان می‌دهد. در هفتیا هشتسالگی‌اش بوده که از مدرسه می‌گریزد و چند روز را با شیفتگی تمام سیرک سیاری را دنبال می‌کند. این تجربه آنچنان بر او اثر می‌گذارد که کل فلسفه و نگاه او به هستی را تغییر می‌دهد و از آن پس زندگی برایش به یک سیرک بزرگ تبدیل می‌شود.
از‌‌ همان نخستین باری که فلینی با دلقکی آواره و دوره گرد روبرو می‌شود، در وجود وی نوعی آزادگی و وارستگی می‌یابد که به او این امکان را می‌دهد تا با خوش‌بینی و رهایی‌اش از مصائب وحشتناک دنیا جان به در ببرد و در برابر شکست، تحقیر و جنبه‌های تراژیک زندگی دوام بیاورد، طوری که انگار حمایت خدا را در پشت سر خویش دارد.
فلینی بار‌ها اعلام کرده است که دلقکی به نام پرینیو برای اولین بار دروازه این حرفه را که بی‌تردید باید وارد آن می‌شد، به رویش گشوده و از‌‌ همان برخورد اول آرزو کرده که به یک دلقک بزرگ تبدیل شود که در‌‌نهایت هم موفق می‌شود و می‌بینیم که غالبا از او به عنوان دلقک کبیر یاد می‌کنند.
فلینی معتقد است که در دنیای مصرف‌زده، انبوه‌ساز و مشابه که فرایند همسان‌سازی به شکلی فراگیر بر آن سایه انداخته، تنها جنون می‌تواند باعث حفظ فردیت انسان شود. به همین دلیل دیوانگان، ولگرد‌ها، دلقک‌ها و دوره‌گرد‌ها را حافظ ارزش‌های ازلی ابدی انسانی می‌داند و بر نیاز جامعه به هرج و مرج طلبی، سرخوشی و عدم وابستگی حاکم بر زندگی کولی‌وار و خانه به دوشی آن‌ها در مقابل زندگی روزمره و متداول تاکید می‌کند.
فقط چنین افراد تک‌افتاده و مطرود می‌توانند با رفتارهای نامتعارفشان، این جریان منظم، یکنواخت و همسان جاری در دنیا را به هم بریزند و با کمک جنون و دیوانگی، مفهوم پوچی و بیهودگی را از زندگی بگیرند. درواقع از نظر فلینی دنیا مضحکه‌ای بیش نیست که فقط با پوزخندی دلقک وار می‌توان از آن گذشت و آن را تحمل کرد.
بنابراین فلینی از این جهت به سینما علاقه دارد که به قول خودش ترکیبی از سیرک، کارناول، لوناپارک، میدان اسب‌سواری و جای شعبده باز‌ها و معرکه‌گیر‌ها و مطرب‌هاست. درواقع آن را نوعی سفر بر روی کشتی دیوانگان می‌داند.
به همین دلیل نه تنها در همه آثارش می‌توان نشانه‌هایی از حضور جشن، کارناول، سیرک، کولی‌ها، بندباز‌ها، کوتوله‌ها و ولگردها دید، بلکه می‌توان ساختار سیرک‌واری را نیز در نحوه روایت قصه‌هایش پیدا کرد. چه آن‌هایی که مثل «روشنایی‌های واریته»، «جاده» و «دلقک‌ها» مستقیم به چنین موضوعاتی می‌پردازد و چه آن‌هایی که مانند «زندگی شیرین» و «هشت و نیم» درباره موضوعات دیگری است... 
 ..............................
خب من هم برای ایران یک روز دلقک ها و ولگردها و دیوانه ها می خواهم. مجاز برای غیرمتعارف بودن. و شادی های تولید شده از این دور هم بودن را با همدیگر آشنا و غریبه تقسیم کردن. با انسان (بچه ها)!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

صد البته که دلقک در منقبت و حسن کم از دلقک که ندارد هیچ بلکه سر است.
دلقک ما را دست ذوالفونویست که هیچ دلقک آن نداشته و یحتمل نخواهد داشت..دستی در بند(بازی)-دستی بر قلم.
ناکجاآبادی