۱۳۹۰ دی ۱۳, سه‌شنبه

آقایان هاشمی و خاتمی اگر سیاستمدار نیستید؛ لااقل متشخص باشید. لطفاً!

Théo van Rysselberghe


1- من قطعاً! از خود محمد نوریزاد هم بیشتر مطمئن بودم که از آن تعداد روحانی بلندمرتبه ای که درخواست کرده به خامنه ای نامه بنویسند هیچکدام دست به چنین ریسکی نخواهند زد. زیرا که چیزی که عیان است / چه حاجت به بیان است: روحانیان اعم از خرد و کلان و در طول تاریخ تشیع در ایران هیچگاه مثل این سی سالۀ عمر انقلاب جمهوری اسلامی بر صدر شاخص های سه گانۀ لذت (قدرت، ثروت، منزلت) ننشسته اند و قدر ندیده اند. یادمان باشد که معدودی از این آقایان نود سال سن حتی آخرهای دورۀ رضاشاه را هم دیده اند که اوج فلاکت و بدبختی مشاطه های دین بود تا چه رسد به اینکه تقریباً همۀ 50 سال ببالاهایشان حداقل چندبار از سوی راننده های اتوبوس های بین شهری تمسخر شده و نتوانسته اند سوار اتوبوس شوند در رژیم شاهنشاهی. لذا دلیلی ندارد که فقط برای کمی دور شدن از ضلع سوم آن سه گانۀ لذت (قدرت) پشت پا بزنند به آن دو پایۀ دیگر ثروت و منزلت و خودشان را از ناب ترین لذایذ مادی بهره مند شده بیمن جمهوری اسلامی محروم کنند.

2- اما - واین اما مهم است - اعتراف می کنم که من هم در مورد علی اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی اشتباه می کردم. زیرا که بر این تصور بودم که هر آدمی گذشته از آلاف الوفی که برای لذت دنیوی به آن ها دلبسته است یک وجه شخصیت شخصی هم دارد که در آنجا خط قرمزی کشیده است برای عبور ممنوع اراذل و اوباش. و اگر چنانچه رذلی درهر کسوتی و قدرتی هم بخواهد از آن خط "قرمز شخصیت انسانی" او بگذرد تحمل نکرده و دیوانه وار بزند زیر میز بازی و یقه بگیرد که: "مرتیکه آخر تو چه می گویی؟!" چون خودم هم که نه زور مبارزه دارم و نه سیاسی هستم و بودم و نه شجاعت و جسارت چنین مناسباتی را دارم حاضر نشدم حتی سعادت فرزندانم را بر خط قرمز شخصیتم ارجحیت بدهم و خودم را آوارۀ دیار غربت کردم در سن از کار افتادگی.

3- محسنی اژه ای امروز مراسمی را آراسته تا با وقاحت بی مثالی بتواند بگوید که سایت هاشمی رفسنجانی - با تأکید بخوانید هاشمی رفسنجانی - را بدلیل وجود نوشته های مجرمانه فیلتر کرده است. و دریغ از رفسنجانی که یک حرکتی حتی از نوع اعتراض بکند که "مردک می فهمی به چه کسی چنین نسبتی می دهی!" یا در سوی دیگر حسین شریعتمداری علناً و بدون مجامله و پرده پوشی و کنایه و ایهام و ابهام سید محمد خاتمی را خائن و وطن فروش معرفی می کند در ورق پارۀ آیت الله خامنه ای. و باز گویی که نه خانی آمده و نه خانی رفته است. سید محمد خاتمی حتی حس این را هم ندارد که برود پیش همان محسنی اژه ای مزدور و بگوید که شده در دفتر خاطرات مدعی العمومیش یادداشت کند که به او رسماً و علناً اتهام وطن فروشی زده است این سگ هار حضرت ماه.

4- خب عزیزان من آقایان هاشمی و خاتمی اگر واقعاً اینقدر دلبستۀ "حفظ کدام نظام اوجب واجبات امام راحل تان هستید" حداقل بیایید و رسما از هر گونه سمت رسمی و غیر رسمی سیاسی که دارید اعلان بازنشستگی و انصراف بدهید و بروید یک گوشه ای - مثل الان - ماست تان را تناول بفرمایید و حداقل خانواده ها و فرزندان تان را از زیر دست این اجامر و اوباش نجات بدهید. آخر محسن و فائزه و فرزندان خاتمی چه گناهی مرتکب شده اند که باید پدران شان را له شده در زبان و قلم و قدم یک مشت آدم رذل و پلشت تماشا کنند و دم بر نیاورند. می گویم خدا وکیلی آفرین به این خامنه ای که چه با ذکاوت انتخاب کرد سربه نیست کردن احمد خمینی را در بین اینهمه ریز و درشت نزدیک به خمینی. گویی از همان اول درست تشخیص داده بود که اگر احمد را بکشد این دیگران وزنی ندارند در خدشه انداختنی ناچیز حتی به یکه تازی "جنون عظمت"ش.

5- آنچه که مسلم است خامنه ای چه بمرگ طبیعی یا تصادفی یا جنگ ویرانگر قدرت را واخواهد نهاد بزودی. درست است که ظاهر امر نشانه های قدرقدرتی تنها او را نشان می دهد و همه ماست ها را یا کیسه کرده اند یا در حال ترک صحنه اند. اما سیاستمدار تنها را فقط یاران راستین فکری و اندیشه مند می توانند نجات دهند و نه رجز خوانی های "تنگۀ هرمز را می بندیم مثل آب خوردن" از حلقوم سیاری و نقدی. ارتشی ها که مطلقاً از صدر تا ذیل باوری به آخوند جماعت ندارند و سپاهی های رجز خوان تهی مغز هم بیشتر از آن فربهند از مال حرام که روز واقعه پشت آخوند خامنه ای بصف بایستند.

6- لذا شما آقایان با رفتار خفت باری که پیشه کرده اید برای مثلاً حفظ میراث امام راحل تان نه تنها شخصیت خود  و خانواده هایتان را به تاراج نهاده اید در یورش اوباشان؛ بلکه همان بهانه تان (برای مصالح نظام) را هم ساقط شده خواهید یافت در دیوانگی مهار نشدۀ خامنه ای. آخر چطور است که شماها با عده و عدۀ بسیار حتی از یک اخطار جمعی "اتمام حجت با خامنه ای" در مانده اید در این ایلغار بسمت نابودی اسلام وایران و دین و میهن و مردم. گیریم که خاتمی سابقه ای برای چنگ انداختن به روی هیچ سیاستمداری نداشته و ندارد و اشتباهی از بالای آبشار هُل داده شده پایین. رفسنجانی که همۀ افتخارش رفتن به اجباری جهت مبارزۀ سیاسی با شاه بوده است چه؟ خدا را شاهد می گیرم که من بعنوان ضد انقلاب و مخالف و از این جور القاب نیست که می خواهم شما را تحریک کنم در راستای اهداف براندازی. من فقط نمی فهمم انسانی را که خط قرمزی نداشته باشد. تا چه رسد به آقایانی که حتماً باید خط قرمز داشته باشند که تا این مرتبه از شهرت و اثر گذاری رشد کرده اند. آن هم در برابر جرثومه های فسادی مثل اژه ای و شریعتمداری! یا...هو

۸ نظر:

حسام گفت...

سلام!
خوب شد کمی امثال شما مزه توهین را بفهمید و اینکه نفس توهین در عمق خود نشان از بی منطقی دارد. چه از کیهان باشد چه چندین برابر بیشتر و بدتر از شما مدعیان دموکراسی. لطفا نگاهی به مقالات اپوزیسیون بیندازید. مملوست از توهین و توهم و مسخره کردن و برچسب زدن. بنابراین من همانقدر که مخالفم با انگ خائن و مزدور زدن توسط بعضی مسئولین جمهوری اسلامی به عنوان ابزار خفه کردن مخالف، همانقدر هم از ادبیات شماها نفرت دارم در توهین به مخالفین تان. البته چند وِیژگی را می توانم در امثال شما برشمارم که باعث می شود باوجود اندک اطلاعات بیشتری که دارید همیشه به کاهدان بزنید: 1- برجسته ترین صفت شماها احساس برخورداری از هوش بالا، دانایی و عقل مداری نسبت به مخالفان به زعم شما کج فهم و دیرفهم است. گویی دیگران از ده آمده اند و اصولا در وهله نخست نمی باید جرات به چالش کشیدن شما را پیدا کنند! االبته این یک احساس کاذب است و الامنشا مشکلات بعدی نمی شد.
2- دومین صفتی که بدان متصفید، زبان دشنام گو (در پست ترین شکل ممکن) است که دلیل آن همان اولی است. شما اگر با اوباما مخالف باشید رنگ پوستش را مسخره می کنید اگر با احمدی مخالف باشید شکلش را، اگر با هاشمی ریشش را(کلی گفتم). در حالیکه می دانید این نوع توهین ها در غربی که بنده و شما هستیم چقدر مذموم است.
3- سومین صفتی که به آن مفتخرید شیفتگی بیش از حد نسبت به غرب است. در حالیکه اگر آدم حساب کنید تعداد زیادی هستند روی این کره زمین که سیاستهای کثیف آمریکا و دوستانش آنها را به خاک سیه نشانده و با سیستم اینها با تمام وجود مخالفند. در چارچوب فکری شما اگر آمریکا به کشوری ظلم می کند چون قوی و پیشرفته است حق با آمریکاست. البته توجیهاتی باید پیدا کرد از قبیل اینکه فلان کشور دیکتاتوری است آمریکا آزادی. ولی اینها در مرحله بعدی قرار می گیرد. میتوان حکومت ایران را برای بعضی سیاستها شماتت کرد ولی همزمان در دعوای او با آمریکا حق را به ایران داد. نمیشود؟
فعلا بس است!

ناشناس گفت...

سلام دوست گرامی
من اغلب به سایت شما سرمی زنم و درمجموع حس خوبی با نوشته های شما برقرار می کنم. حسی که از حس شما حال می گیرد. درنوشته های شما یک جور غیرت مندی آمیخته به نوستالوژی می بینم. انگار نشسته اید برسر سوخته های خانه ای که با زحمت آن را ساخته بودید. این همذات پنداری را من همواره از نوشته های شما لمس می کنم. به همین دلیل به شما و قلم غیرت مند شما آفرین می گویم. گاه قلم شما عصبانی می شود و یکی دو کلمه ناجور به زبان می آورد که زیبندگی نوشته را مخدوش می کند. این کلمه های گریزپا را اگر مهار بفرمایید ما با خیال راحت همه آثار شما را نوش جان می کنیم و به جان شما و قلم شریف شما:دعا.

سمیرا گفت...

سلام دلقک، مگر نمی بینی که محشر دارد کم کم فرا می رسد " به نقل از قرآن شنیده ام که در این روز هر کس فقط به فکر خودش و اعمالش است و حتی مادر، فرزند را نمی شناسد " الان هم هر کس فقط ماست خودش را کیسه میکند و فحاشی همسایگان را توجهی نمی کند که مبادا وقت را از کف بدهد یا اینکه بخشی از ماست از کف او برود. امثال آقایانی که نام بردی خط قرمزی ندارند ، چون پیش نیاز هر خط قرمزی یک جو غیرت است که اساسا در فرمت آنها تعریف نشده ( یعنی ما که ندیدیم توی این ۳۳ سال ). تاریخ نشان داده که برخی حاضر بودند تمام مال خود را برای ساعتی امان گرفتن از دشمن بدهند ولی میسر نشده ،نمونه اخیرش قذافی بود . پس خیلی تلاش نکن که چیزی را بجنبانی که اساسا وجود ندارد . به نظرم سال ۲۰۱۲ سال خوبیست ، از قدیم گفتند که سالی که نکوست از بهارش پیداست .

ناشناس گفت...

آقا حسام
پسر خوب اولا که من خودم ازترس اینکه از جانب شما از پشت این مانیتور ناقابل فحش بخورم به اسم ناشناس کامنت میگذارم. دلقک نازنین حتما منو بجا میاره. اینو گفتم که اطلاع بدم که چقدر ادبیات جنابعالی دوستانه و مودبانه است که فضای یک بحث اینترنتی رو که قاعدتا باید راحت و به دور از ترس و وحشت باشه به این حال و روز میاندازه. برادر من حالا اگه عصبانی هستی یا دلت از یه جایی پره دیگه ما خواننده ها رو نترسون . بذار حداقل بیاییم اینجا راحت یه نوشته بخونیم. اینجا که خیابونای تهران نیست موقع تظاهرات برای ابراز عقیده ات کسی براش چماق بکشه.
برادر من تو یک بحث ساده در فضای مجازی رو تحمل نداری و اگه بهت اعتراض بشه مسلما اونو توهین تلقی میکنی و حقارت.چرا؟ چون دیگران باهات هم عقیده نیستن. زبان خودت هم اونقدرها نرم و نازک نیست که از دیگرون انتظار احترام داری.اگه بهت بگم برو یه خورده آداب معاشرت یاد بگیر لابد اینو توهین تلقی میکنی. اما به پیر به پیغمبر این توهین نیست. اینو واسه خودت میگم که حرفتو ملت وایسه گوشه بده نه اینکه دوپا داره دو پا هم قرض کنه و در بره.
من همه این روضه ها رو خوندم که با زبان ساده بگم که پسر جون اگر انتظار احترام و انتظار یک فضای متقابل دمکراتیک برای ابراز عقیدت داری اول باید خودت اون رو رعایت کنی. که بنظر من نمیکنی.

nik گفت...

حالا کدوم یکیشون ایشالا ذبح میشوند، خامنه‌ای یا احمدی‌نژاد؟

Dalghak.Irani گفت...

سلام حسام.
لندن پس از پشت سرگذاشتن یک شب طوفانی و یک نیم روز طوفان وبارش شدید باران که گویی می خواهد همۀ پلشتی های انسان مدرن را غسل بدهد اینک بدرخشندگی موقت آفتاب رسیده است. دقیقاً مثل ظهور چهرۀ درخشان حضرت عالی پس از آن گرد و غباری که داشت چشمان جفت مان را کور می کرد در تشحیص کی به کی است. و اما بعد:

اگر گروه بندی دوقطبی شما را در نامیدن ما بخودتان و شما به گروه مخالفتان (یعنی گروه من) قبول کنم و کنیم با فرمایش شما در مورد بی ادبی ادبیات توهین آمیز متقابل را قبول دارم. ولی من ابداً به ماجرا گروهی و اپوزیسیون - پوزیسیونی نگاه نمی کنم چون من مرد سیاسی نیستم. چون در بالاترین هم رفت و آمد دارم لذا بسیار دشنام و توهین دیده و خورده ام از سبز ها و حزب اللهی ها و مجاهدین و سلطنت طلب ها و ... اما در وبلاگ خودم بندرت با کامنت هایی که موهن هستند برخورد کرده ام و می کنم. زیرا آنجا جوانان و پیران برای تبلیغات سیاسی می آیند و یا مأمورند و مطالب را نخوانده و فقط از تیتر یا یک کلمه از خلاصۀ متن به دشنام و تحسین می بندند لذا اغلب هم می آیند و رأی مثبت یا منفی شان را با گذاشتن کامنت تصحیح می کنند و می نویسند مثبت اشتباهی یا منفی اشتباهی و از این قبیل. اما خواننده های وبلاگ اکثریت قریب به اتفاق ابتدا مطلب را می خوانند و با توجه به متن وسابقه و لاحقه ای که از وبلاگ و نویسنده اش در ذهن دارند اظهار نظر می کنند یا نمی کنند.

2- در مورد توهین های بشدت موهن و اغلب پوشیده در ادبیات مدرن برخی اندیشمندان سکولار به مذهبی ها هم با شما هم عقیده هستم و این بیشتر زاییدۀ این است که مدرن ها به ابزار روز ادبیات عامه فهم بیشتر مسلط هستند تا مذهبی هایی که فقط تعدادی دشنام لخت و بی چاک و دهان سنتی بلدند و توانایی آراستن توهین هایشان به صنایع ادبی را ندارند. و حتی موضوع کم اوردن و یقه گیری و چماق کشی هم از همین نقطه سرچشمه می گیرد. چرا که وقتی توهین من سوزاننده تر و زیر جلدی تر باشد و شما ابزار پاسخ نداشته باشید می خواهید کاررا یکسره کنید و منبع تولید توهین را که من باشم حذف فیزیکی بکنید.

3- القصه من دموکراسی خواه نیستم و از هیچ شخص حقیقی و حقوقی دیگری هم دفاع نمی کنم و فقط از اندیشه است که دفاع می کنم و خودم هم سخت معتقد به لیبرالیسم فردی هستم و انسان ها را گله های چوپانی نمی دانم که بشود گفت ما و شما. از نظر من فقط من و تو اصالت بنیادی دارد و بلافاصله که من و تو دونفر باهم جمع بشویم دیگر اصالت رأی مان قابل استناد نیست.

4- قول داده ام که ننویسم قصه طولانی است و فخر بفروشم لذا فقط در مورد غرب و امریکا هم یک جمله می گویم و تمام. همۀ بدی هایی که تو برمی شمری و من بیشتر از آن را هم قبول دارم مستحق امریکا و غرب می دانم. اما - و این اما خیلی خیلی مهم است - من اختلاط دین و سیاست در قالب حکومت فقه و شریعت را ام الفساد ترین عنصر سیاسی می دانم و می شناسم. و از آنجا جمهوری اسلامی را بدلیل سرگردانی ایدئولوژیک و ناسیستم بودنش بدترین پدیدۀ بوجود آمده در قرون معاصر می دانم و رهایی ایران از این بلیۀ واپس گرای ناشدنی را برهر امری مقدم می دانم. نه اینکه چون بکام من نیست بد است بلکه به این دلیل که بکام هیچکس نیست اعم از مؤمن ومرتد! و من خواهان تغییر و تعویض آن هستم. اگر شما بتوانی یک درصد مرا اطمینان بدهی که برپایی بهشت معنوی بر روی کرۀ زمین مقدور خواهد بود من هم راضی می شوم که خامنه ای و فقها آن 99 در صد بقیه را تخریب کنند به امید برپایی این بهشت محتمل یک درصدی. بخدا نشدنی است نه اینکه چون امریکای فاسد و غرب استعمار گر و چپاول گر نمی خواهد و نمی گذارد. بلکه به این دلیل بدیهی که مدینه فاضله اگر بوجود بیاید دنیا نابود می شود. عنصر خطا و گناه و رقابت و افتان و خیزان را که از آزادی طبیعی انسان حذف کنی و عدالت را جاری بکنی دیگر کسی از فردا صبح سرکار نمی رود چون انگیزه ای برای جلو زدن و عقب زدن ندارد. مثل همۀ حیوانات. پس من به هیچ کس بد نخواهم گفت تا بد "اکبر" دست از سر سرنوشت نگون بخت ایرانیان "گیرانداخته شده در بلاتکلیفی پیشاتاریخ" بر نداشته باشد. مرسی که قابل دانستی و برگشتی و با من حرف زدی. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

سلام گرم به سلام دوست گرامی (ناشناس)
چشم. اما برخی واژگان نه چندان مورد پسند شما به چهار دلیل است:
1- فقر من در نوشتن.
2- نثر من در نوشتن.
3- جلب مشتری برای خواندن.
4- احترام به حوانندگانی که دل پرشان جز به نواختنی از نوع ادبیات شفاهی آرام نمی گیرد از این پلشتی.
و البته چشم. سعی ام را می کنم. با این توضیح که واژه های مورد ایراد شما در نوشته های من از سر بغض و طنز (دوستت دارم چرا بعنوان یک انسان بیراهه می روی) است تا از سر نفرت و تحقیر (چه آدم پست و بدرد نخور و حقیر و بدبخت و نادانی)هستی. و خدا نیالاید قلم مرا که به انسانی دیگر از پنجرۀ نفرت خطابی بکنم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

و سمیرا سلام اُغور بخیر!

حتماً همینطور است که می گویی و محشر بسیار نزدیک است انشاءالله به صلح هم باشد و 2012 سال خوبی خواهد بود برای ایرانیان مطمئن! یاد سبزیت افتادم در آهستان اگر خودت باشی. و اگر هم فرد جدیدی هستی. چه خوب. سمیرا نام دختر خواهرم هم است و مرا به ایران می برد همیشه. یا...هو