۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

دستور کار روز خامنه ای: "مهار هاشمی رفسنجانی": خارج با توهّم فساد؛ داخل با انگ دلال مظلمه!




1- در حالیکه محمود احمدی نژاد یکی دیگر از شاهکارهای مدیریتی اش را بازهم در یک روز تعطیل به منصۀ ظهور رسانده است و آفتابه برداشته بر مصلحت خامنه ای در دوری از تنش و حفظ ثبات دولت در ماه های باقی مانده؛ اراذل و اوباش اما دستور کاری غیر از کوبیدن هاشمی رفسنجانی نداشته اند به بهانۀ سالگرد فاجعۀ 9 دی. مجلس بردگان بجای اینکه از فرصتی که احمدی نژاد ایجاد کرده با عزل توهین آمیز وزیر بهداشت استفاده کنند و در یک بیانیۀ رسمی بطور تلویح و کمرنگ هم شده خامنه ای را مخاطب قرار بدهند که: "پس چه شد آن اهنّ و تلپ "اختلاف نکنید" و "وزرا را استیضاح نکنید" و "هرگونه اقدام تنش زا خیانت محسوب می شود" و ... رفته است به تعطیلات تا نشان بدهند که ما زور بی خودی می زنیم برای استحصال حداقل 20 نفر آدم حسابی از خیل 300 نفرۀ بردگان رهبری. و دیگران که دیگر وضعشان معلوم است وقتی نمایندگان! مردم چنین منفعل و دریوزه و بی خاصیت باشند.

2- در سوی دیگر اما همانطور که قبلاً هم متذکر شده بودم که هدف خامنه ای فقط و فقط زدن هاشمی است در حال حاضر؛ همۀ توپخانه بسمت هاشمی رفسنجانی گرا بسته شده است و هر کسی از زاویه ای تخریب هاشمی را در صدر اولویت های خویش قرار داده اند. لذا سعی می کنم با عبور از ماجرای رسایی و نطق سراسر تهدید و توهین سردار نقدی نسبت به هاشمی که تقریباً کهنه شده اند به چهار مورد مهمترین ورژن های حمله به هاشمی اشاره ای کوتاه بکنم.

الف- یک مورد اول و بسیار مهم که سلبی است و معلوم است که در حلقۀ شماره یک خامنه ای تصمیم شده و ابلاغ گردیده است؛ این است که وقایع بعد از انتخابات 88 معروف به فتنه را طوری بازآرایی و بازتعریف کنند که همۀ عناصر سیاسی داخلی آن از درجۀ اهمیت شماره یک بیفتند. تا از این راه در ابتدای امر القاء شود که همۀ آنان تحت فرمان هاشمی رفسنجانی بوده اند تا در مراحل بعدی بجایی رسانده شود که کلمۀ "فتنه" مترادف شود با نام هاشمی رفسنجانی. لذا اینکه می بینیم در این روزها یکباره همه خواب نما شده اند که حتی کروبی و موسوی هم سران فتنه نبوده اند و فقط بازی خورده اند خیلی شگفت آور نیست. به این دلیل بدیهی هم که اینک دیگر آن دو عزیز در حصر و بی تأثیرند و نمی توانند بازی سیاسی مؤثری بکنند و خطر بالفعل هاشمی رفسنجانی است که هر چه بتوان باید او را از حیز انتفاع ساقط کرد.

ب- اولین مورد ایجابی را اما اسدالله بادامچیان کلید زد با گفته این گزاره که "خاتمی از طریق هاشمی رفسنجانی نامه یا پیغامی به خامنه ای فرستاده و خواستار بازگشت به نظام شده است". این گزاره می تواند نیمی حقیقت باشد با افزودۀ نیمۀ دروغ به آن از سوی بادامچیان. نیم حقیقت اما همان نامه نگاری سید محمد خاتمی به خامنه ای است که هم سابقه داشته و هم می تواند درست باشد این بار هم. زیرا با شناختی که از خاتمی داریم هیچ عمل و رفتاری - حتی التماس به خامنه ای - دور از ذهن و باور نیست از سوی او. اما اینکه او نامه یا پیغامش را از طریق هاشمی بدست رهبر رسانده باشد دروغی است که بادامچیان ساخته و منظور از آن - خواسته یا ناخواسته - کاستن از نقش هاشمی بعنوان یکی از دو قطب رقم زنندۀ آیندۀ ایران به نقش "دلال مظلمه"ی اختلافات اصلاح طلبان با خامنه ایست. این مورد بویژه از این جهت هم مهم است که هاشمی بارها و بارها تأکید کرده است که بعد از وقایع 88 مراوده و بده بستانی دو بدو و رو در رو با خامنه ای نداشته و مورد هیچ مشورت و رایزنی قرار نگرفته است. قبول دلالی هاشمی برای رابطۀ اصلاح طلبان با خاتمی این بار بدیهی را هم حمل می کند که هاشمی با خامنه ای رابطه ای ارگانیک دارد و هر آنچه ادعا می کند دروغ است.

پ- مورد دوم ایجابی را علم الهدی امام جمعۀ مشهد به صحنه آورده است آنجایی که گفته است اوایل فتنه و در جمع خبرگان خامنه ای ادعا کرده که موضوع ریشه های برانداز و خارجی تظاهرات جنبش سبز در 25 خرداد را با هاشمی در میان گذاشته است" و علم الهدی مدعی شده است که هاشمی با تکان دادن سرش ادعای رهبر را تصدیق کرده است. این مورد هم مثل مورد بادامچیان از دونیمۀ راست و دروغ تشکیل یافته است. بخش راست آن ادعای خامنه ای در جمع خبرگان است ولی بخش دوم آن که تأیید هاشمی است دروغ است. به این معنا که هاشمی فقط ادعای رهبر در گفتن چنین جمله ای بخودش را تأیید کرده است و نه پذیرفتن محتوای این ادعا مبنی بر دستور خارجی برای براندازی جمهوری اسلامی از طریق جنبش سبز را. اما طرز چینش کلمات علم الهدی طوری بوده است که به اراذل و اوباش اجازه می دهد تصدیق هاشمی را به محتوای حرف رهبر تبلیغ بکنند و نه فقط شکل آن.

ت- اما پررنگ ترین و وقیح ترین مورد ایجابی را محسن رضایی - من بالاخره نتوانستم این معما را حل کنم که آقا محسن با این استعداد و سطح نازل تحلیل چگونه فرمانده 8 سال جنگ بوده است - در گفتگو با رادیو گفتگو بیان کرده است (اینجا). او در ضمن همۀ لاطائلاتی که راجع به 9 دی اظهار کرده یادش نرفته است که جابجا اشارات مستقیم و غیر مستقیم به هاشمی رفسنجانی بکند و او را مقصر اصلی حل نشدن بحران بعد از انتخابات قلمداد کند. حرف های او گزاره های زیادی دارد برای مستند کردن ادعای من و ناچار برای جلوگیری از تطویل فقط بخش کوچکی از ترهات او را می آورم:


به نظر من خواص در جریان فتنه کم آوردند آنها در یک انفعالی افتاده بودند چون اکثرا مرد بحران نبودند خیلی از آدم هایی که مطرح بودند در میدان شرایط سخت دهه اول انقلاب نبودند بعضی ها هم که بودند نتوانستند جمع بندی درستی داشته باشند برخی هم ناراحت بودند حقیقت را می دیدند اما به خاطر ناراحتی که از نظام داشتند کوتاه آمدند فکر کردند که در اثر این حوادث نظام پیش آنها می رود و به آنها التماس می کند و از آنها خواهش می کند و برای همین حضور جدی پیدا نکردند و گرنه اگر یک نفر مثل احمدآقا پیدا می شد کسی که کنار امام چندتا فتنه را خاموش کرد، دست این دو نفر را می گرفت و می برد خدمت رهبر انقلاب همان یک ماهه قضیه تمام می شد
رضایی تصریح کرد: چنین کسانی بودند ولی این کار را نکردند حالا یا معتقد نبودند یا ناراحت بودند یا فکر می کردند که باید رفت و التماسشان کرد تا جلو بیایند. البته خودشان می گویند که ما می خواستیم ولی نگذاشتند من خودم تا الان این موضوع را قبول نکردم چون من خودم جزو کسانی بودم که تلاش کردم یکی دو نفر از این چهره ها را وادار بکنم که چنین کاری بکنند ولی موفق نشدم.
منظور رضایی از آن "برخی و چنین کسانی" هاشمی رفسنجانی است. جالب این است که رضایی ضمن تأکید بر "نظام بعنوان شخص حقیقی خامنه ای" که هاشمی منتظر بود برود و از او خواهش و التماس بکند می گوید که هاشمی قبل از این ماجراها هم از خامنه ای ناراحت بود؛ و رضایی حتی از کلمۀ "حسادت" در مورد ریشۀ این ناراحتی استفاده می کند. یا...هو

بعد از تحریر: منظور حداد عادل از این حرف که بعد از انتخابات "معلوم شد هرکس قبل از انتخابات با احمدی نژاد مخالفت می کرد مخالف رهبری است" هم مطلقاً هاشمی رفسنجانی را مد نظر دارد.
لطفاً یکی از دوستان کاربر این مطلب را در بالاترین به اشتراک بگذارد و به موضوع داغ خانوادۀ هاشمی هم اضافه کند. مرسی. خودم را بیرون کرده اند آنتی هاشمیسم ها!

۱۳۹۱ دی ۸, جمعه

دَلی گلدی؛ احمدی نژاد آمد!


The Barque of Dante

هیچگاه پاپی اش نشدم تا وقتی که توی ده بودم که از کجا می آید و پدر و مادرش و خانه اش کجاست و چرا همۀ روستاها باید یک "دَلی" داشته باشند حتی اگرکل جمعیت شان کمتر از ده خانوار باشد؛ که وقتی می آید هیچکس تکلیفش را نداند که باید بترسد یا بخندد یا بکشد کنار از سرراهش که رد شود یا خودش را بپیچاند بگوشۀ چادر گلدار مادر یا خواهرش و با چشمان ذوق زده اش منتظر حرکت خنده داری بماند یا مامانش بگوید نترس عزیزم "دَلی" که ترس ندارد. او را هم خدا آفریده و باید با او مهربان باشیم بیشتر چون که او مثل شما کوچولوها عقل ندارد تا از خودش حفاظت کند و بخانواده اش آسیب نرساند.


یادم مانده که اسمش علی بود چون گاهی که بچه ها داد می زدند دَلی گَلدی بزرگترها دعوای شان می کردند که "علی" آقا خیلی هم عاقل تر از شماست و بعد بجای بچه ها که دَلی را مسخره می کردیم ومی خندیدیم آنها علی رامسخره  می کردند و می خندیدند. و همه راضی بودیم بغیر از زمانی که توی یک کوچه پس کوچه ای غافلگیر می شدی و تنهایی با علی یا دَلی روبرو می شدی؛ و چون نمی دانستی که واکنش دیوانه چه خواهد بود از بعلاوۀ صد مهربانی تا منهای صد خشونت می ترسیدی و آرزو می کردی که کاشکی خدا همه را عاقل می آفرید که حساب کتاب سرشان بشود و نخواهند آدم را یا بهشتی کنند یا جهنمی یکسویه و می گذاشتند توی همین برزخی که آدم خودش هم می داند که خواهد پوسید در یکنواختی اش بماند و اینقدر در جمع نخندد به دَلی که در تنهایی گریه کند از دست علی.

داستان مفصلی دارد این "دَلی گلدی" و الان که تابستان تمام شده فصلش نیست برای تعریف کردن و باشد یک زمستان دیگر که شما هم کرسی داشتید وهمه استاد شده بودید در تفاسیر دلقکی همه اش را می نویسم و توی کتاب کاغذی چاپ می کنم و می فروشم بشما. داشتم به ترسی که توی چهارستون بدنم دویده از احمدی نژادی که توی کوچه تنها مانده و زل زده بمن بدون هیچ احساسی، اندیشه می کردم براه فراری از دستش و از دست متلک های شما نیز که مثل همۀ روشنفکران فقط بلدید بگویید همانطور که من گفته بودم... 

که این افکار از مغزم گذشت که رییس جمهور توی برزخ گیر افتاده و نه آن نیشخند های پستۀ خندانش در محضر امامان جمعه که معلوم می کرد کینۀ هاشمی بنیان شخصیتش است و تغییر نخواهد کرد، وچه درآماری که از مجلس زبون رسیده بود که 190-170 =20نفر نماینده برایش مانده است فقط و نفتی که نمی فروشد و طلا و سکه ای که مرزایستادن ندارد و دلاری که بتبعیت از وزیر خارجۀ مادرش طغیان کرده بعد از 12 سال نوسان بین 900 تا 1000 تومان وطلا فروش ها که بهر بهانۀ حق و ناحقی هم اعتصاب کرده باشند خوب وقتی اعتصاب کرده اند و تحریمی که هر روز بیشتر می شود و باید منتظر چین هم باشیم در روزهای آینده و قانون هدفمند کردن یارانه ها که با همۀ تقلب ها وجرزنی هایی که کرد دارد می شود قاتل جانش بعوض قاتق کسری بودجه اش و نمی تواند براحتی از اجرایش بگریزد.


و وزرا و اصحابش که بوی الرحمن اش را شنیده اند و همه برگشته اند روی مکتب اسلام و از ایران مشایی تبری جسته اند یکی مثل فیلمساز محبوبش شمقدری نامرد که همۀ اتهامات اباحه گری های سینمایی اش را آوار کرده بر روی شانه های هنرمطلق (خدایی) اصغرفرهادی و کثیف تر از او رییسش حسینی که همۀ جرایم پالوده خوری با خواننده های لس آنجلسی اش را بخون پاک فرهادی به تطهیر نشسته و خبرهایی که درراه است ازاعلام برائت عنقریب همۀ آنانی که خودشان را فدایی احمدی نژاد خوانده بودند و امروز گمان می کنند کا احمدی دارد با مشایی به آخر خط می رسد و نهایتاً بیشتر از امربری خامنه ای نصیبی نخواهد برد. و چرا نوکر شاه نباشند بجای عَلَم که خودش نوکر شاه بود.

ولی من البته همۀ این هارا می بینم و توی خرابه ای که احمدی نژاد گیرم انداخته آرزو می کنم که کاشکی "دَلی" مثل همیشۀ سرچشمه و در بودن مادرم یک چشمه از آن اسب سواری های با شاخۀ شکستۀ توت میدان ده مان را بیاید تاهمه بخندیم و باز هم بزرگان دعوایمان کنند که "دَلی"چیه بگوئید "علی" و بعد خودشان علی را مسخره کنند بجای دَلی و بخندند.  و حالا نخند کی بخند!

رفته بودم سر گنجینۀ هنرنقاشی دنیا و نیت کرده بودم که هر تصویری را اول نشان بدهد Art of the day، برمبنای راهنمای او برایتان مطلب بنویسم و وقتی با آن قایق کوچک و دانته و کمدی الهی و بهشت و برزخ و دوزخش روبرو شدم بعد ازچهل سال که یادم رفته بود حتی طبقاتش،  خیلی وحشت کردم ولی بروی خودم نیاوردم و از گنجینۀ روستایی بودنم استفاده کردم و این پست را نوشتم. انشاءالله راضی بشوید ودعا کنید که دیگر هیچ کس با یک دیوانه؛ مهربان یا خشن- فرقی نمی کند- توی یک کادر گیر نیفتد و گیر افتاده ای سی ودوساله مثل ایران خانم زیبای ماهم هرچه زودتر نجات پیدا کند. آمین. یا...هو

این قصۀ  مستند کودکی خودم را در سپتامبر 2010 منتشر کرده بودم. بمناسبت اخراج مرضیه خانم! از کابینه بازنشرش هم فال است و هم تماشا! بلکه هم فرصت کردم و پستی سیاسی هم نوشتم بر این آفتابه برداشتن پسر به مصلحت اندیشی پدر!

۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

یک عکس و اینهمه وحشت: چه می کند این هاشمی رفسنجانی!




1- آنچه که قطعی و مسلم است آزادی مهدی هاشمی بدستور شخص آیت الله خامنه ای انجام شده است. به سه دلیل کاملاً موجه و در راستای منافع خودش:

الف- بعد از انتشار فایل های صوتی نیک آهنگ کوثر و موضع گیری های منتسب به مهدی هاشمی در این فایل ها نسبت به خامنه ای او متوجه این قضیه شد که بحث بر سر این فایل ها نه تنها برای او عایدی نخواهد داشت بلکه محتمل قوی است که هر نوع برخورد با مهدی هاشمی در این شرایط سبب تبلیغات علیه او شده و او را به انتقام کشی شخصی متهم خواهند کرد. ضمن اینکه در دُور ماندن بحث که با زندانی ماندن مهدی هاشمی قطعی بود مخالفان اختلافات او و هاشمی رفسنجانی را بضرر او (خامنه ای) عمق و شدت بیشتری خواهند بخشید.

ب- خامنه ای نیاز داشت که با آزاد کردن مهدی و رویارو شدن او با پدر و خانواده اش پس از انتشار فایل ها ارزیابی دقیقتر و نزدیک تری از میزان وفاداری هاشمی به رهبری خودش را مورد ارزیابی و سنجش جدیدی قرار دهد. به این معنا که اگر برخورد هاشمی رفسنجانی با مهدی هاشمی سرد و با هزم و احتیاط توأم بود نشانه ای خوب و اگر با گرمی و علنی همراه بود نشانه ای بد و مقابله جویانه با خودش ارزیابی و خامنه ای را به قطعیت تاکتیک های برخورد با رفسنجانی یاری رسان می شد. چنانکه دیدیم که توپخانۀ تبلیغاتی و رسانه ای خامنه ای خیلی سعی کرد که با انذار هاشمی به رفتار پدران روحانی که فرزندان خویش را کشتند در ابتدای انقلاب؛ هاشمی را متوجه این آزمون رهبرشان خامنه ای بکنند.

پ- واقعیت دیگر این بود و است که یک مهدی هاشمی محاکمه شده و محکوم یا آزاد شده یک برگ سوخته است که نمی توان توسط آن هیچ بازی مؤثری را سامان داد. در حالیکه یک مهدی فراری تا قبل از این و یک مهدی در انتظار محاکمه ای سخت و رسوا از این پس یک برگ برندۀ مهمی بود و است در دستان خامنه ای؛ که هر وقت صلاح ببیند و در هر موقعیتی که تشخیص بدهد می تواند از آن استفاده کند. در حالیکه اگر مهدی هاشمی بسرعت محاکمه و محکوم می شد حداکثر می شد خواهرش فائزه که از زندان نامه های تند و طنز و تبلیغاتی مؤثر می نوشت.

2- تا اینجای کار ستاد و صف هماهنگ بودند و هر آنچه فرمانده خامنه ای در ستاد خویش تدبیر کرده بود مورد فهم و پذیرش و اجرای صف اراذل و اوباش هوادارش هم بود. اما - و این اما چه امای شیرینی است - در کمتر از کسری از ثانیه همۀ آن سه تمهید موجه آزادی مهدی چنان رنگ باخت و بسان آواری از بدبختی بر سر اردوگاه خامنه ای فرود آمد که قطعاً هیچکدام شان پیش بینی نکرده بودند. مهدی هاشمی شبانه که آزاد شد قبل از اینکه حتی گزارش لحظه بلحظۀ برادر بزرگش به رسانه ها برسد که ماشین مهدی بین راه پنچر شده است و مهدی هنوز به خانه نرسیده است این عکس مهدی بود که با لبخند و در بین پدر و مادرش سر از خبر اول رسانه های مجازی و برخی روزنامه های مکتوب - بدلیل خیلی دیروقت بودن مجبور شدند صفحۀ اول خودشان را از نوع ببندند مثل اعتماد - در آورد. هاشمی رفسنجانی نه تنها پسرش را نکشته بود و نه تنها او را با کشیده ای آبدار حتی ننواخته بود و نه تنها کمترین اخم و قهر و پرسشی مطرح نکرده بود بلکه او را چون جان شیرین در آغوش فشرده و با مادرش چونان ساقدوشان یک داماد تازه جوان او را در میان گرفته بود.

3- خیلی برای شما قابل درک نیست اگر بجای آخوند رسایی و حسین شریعتمداری و علامه مصباح یزدی نباشید و بفهمید که چه زور وحشتناکی داشت تحمل دیدن این عکس مدرن برای روحانیت - که خودش بیشتر از یک کتاب نوشته پیغام ترسناک  برای اردوی هتاکان داشت - لذا پروژۀ تشدید کوبیدن هاشمی کمی جلوتر هم افتاد و اگر دیدیم که رسایی وقیح و رانت خوار چنان وقیحانه هاشمی و خانواده اش را از تریبون مجلس نواخت و دیروز حسین شریعتمداری بعد از مدت ها گاهی به نعل و گاهی به میخ در مورد هاشمی تمام قد ایستاد و در سرمقالۀ کیهان هاشمی را تهدید به تواب سازی کرد مثل م به آدین مرحوم نباید زیاد شگفت زده شویم. زیرا همۀ آرزوها و بافته هایشان را یک عکس فوری نقش بر آب کرده بود. و خطر هاشمی از نوع خطر خاتمی و اصلاح طلبان مذهبی و این قبیل خرده پاهای "خودشان بزرگ و تبلیغاتی شان می کنند که سرکوب شان را مهم جلوه بدهند و ملت را بترسانند" نیست. چون هاشمی هم سیاست می داند و هم اعتبار دارد و هم خیلی سنگین تر از وزنی است که  بچه  هاو پیرمرد های از نوع رسایی و شریعتمداری بتوانند از جایش تکان بدهند.

4- هاشمی اما موقعیت را مغتنم دانست که امروز به بهانۀ پاسخ به اهانت های رسایی در مجلس یک بار دیگر با افتخار پشت همۀ خانواده اش بایستد و با معرفی مشروح ترهمسر و دختران و پسرانش بر عملکرد آنان صحه بگذارد و از انکار کنندگان طلب سند و مدرک بکند. بویژه دفاع او از فائزه و علی الخصوص مهدی یک برگ زرین است در کارنامۀ پدری سیاسی که مطمئن و با اعتماد بنفس نه تنها یاوه های صدمن یک غاز مخالفان را قبول ندارد بلکه از عملکرد تک تک فرزندانش در موقعیت هایی که بوده اند بعنوان خدمات بیاد ماندنی و توسعه بخش و همدل ساز دفاع می کند. من مطمئنم که چنین شخصیت محکم و شفاف و مدرنی قابل اعتماد است و باید از هاشمی بعنوان تنها و تنها گزینۀ ممکن فعلی برای نجات ایران استقبال کرد. و بسیار خوشحالم که این فقط من نیستم که چنین می گویم بلکه بغیر از عده ای بسیار معدود و متوهم ولی  خوشبختانه ریز و بی اهمیت، همۀ ایران دوستان به این نتیجه اجماع کرده اند که باید یا به هاشمی خوش آمد گفت و اگر بغض پیشینی اجاز؛ۀ خوش آمد گویی نمی دهد باید سکوت کرد و نظاره گر بود. یا...هو

بعد از تحریر: اگر راجع به نوع بازی لاریجانی ها در دو قوه می پرسید باید بگویم که کلاً جناح راست سنتی که برادران لاریجانی را هم در بر می گیرد سعی تمام می کنند که در میانۀ چوب دعوا بایستند تا غافلگیر نشوند و هر کدام از دو غول برنده شدند بتوانند با یک جهش مختصر ادعا بکنند که ما از اول با تو بودیم. لذا اعلام جرم دادستان علیه رسایی و نرمش قوۀ مقننه در مقابل خواندن پاسخ رفسنجانی ولی ناقص اجرا کردن آن در این تاکتیک "راست سنتی می خواهد با برنده باشد" نهفته است. اما نکتۀ مهم و امیدوار کننده این است که دیگر کمتر کسی در ردۀ اول جمهوری اسلامی است که خامنه ای را برندۀ پیش هنگام این نبرد بداند.

۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه

مطهری عزیز؛ تا خامنه ای هست مجلس تعطیل است. پس یا رها کن و یا استعفاء بده!

A Home on the Mississippi


1- قبلاً در مطلبی با شروع "بغض نترکیدۀ علی مطهری..." نوشته بودم که حداقل 20% از  77 نماینده ای که طرح سؤال دوم از احمدی نژاد را امضاء کرده بودند و با دخالت غیرقانونی و علنی خامنه ای متوقف شد نخواهند توانست این خفت آشکار را تحمل کنند و دنبال مفری خواهند گشت برای اعادۀ حیثیت از دست رفته شان. و بدیهی بود که نفر اول این پانزده نفر طراح اولیۀ سؤال علی مطهری نمایندۀ تهران بود و باشد و است. این موضوع از این جهت هم اهمیت فوق العاده ای  داشت و دارد که اولاً  دخالت این بار خامنه ای در اختیارات نمایندگان علنی ترین و صریح ترین دخالت رهبر در همۀ ادوار مجالس بوده است و ثانیاً تازه فقط کمتر از شش ماه از عمر قانونی مجلس نهم گذشته و نمایندگان باید بیش از سه سال و نیم از دورۀ نمایندگی شان را سرافکنده و منفعل مطلق طی کنند.

2- لذاست که همۀ آن 15 نفر بنحوی در تلاشند که بلکه بتوانند جبران مافات کرده و تشخص از دست رفته شان را بازستانند. بویژه به این دلیل مهم هم که در مقابل بستن مطلق دست مجلس در مقابله با دولت و احمدی نژاد، رییس جمهور نه تنها کوتاه نیامده و آتش بس مصلحت خامنه ای را رعایت نکرده و نمی کند بلکه هر روز بیش از روز پیش قدرت اخذ شده از حمایت خامنه ای را برخ حریفان می کشد و هل من مبارز می طلبد. که آخرین مورد آن به حرف های تلویزیونی چند روز پیشش برمی گردد که خواهان اختیارات ویژه و انحصاری در راندن ماشین اقتصاد کشور شد و به توده ها قول داد که اگر مجلس مزاحمت ایجاد نکند می خواهد نفری بیش از دویست هزارتومان به آنان یارانه بپردازد ماهیانه.

3- تا جائیکه مجلس منفعل ناچار شد امروز جلسۀ غیرعلنی برگزار کند و همفکری کنند که چه خاکی بسرشان بریزند از دست این پدر و پسر. یکی از پی آمدهای تصمیم امروز این بود که چند نفر اقتصاد خوانده های مجلس نامه ای نوشتند به ضرغامی و از او وقت خواستند برای پاسخگویی به ادعاهای احمدی نژاد و مصباحی مقدم را که یکی از آن 15 نفر است معرفی کردند برای این برنامۀ احتمالی.

4- اما مطهری هم که مثل مار آبی - و نه افعی خطزناک - بخودش می پیچد از درد تحقیر از سوی خامنه ای؛ مرتب سرش را بدر و دیوار مجلس می کوبد تا بلکه یک دریچه ای باز کند و بعضش را فرونشاند از شرمساری زن و فرزند و رأی دهندگان تهرانی. که آخرین دو موردش یکی مربوط است به پروندۀ ستار بهشتی که گزارش همکارانش را قانع کننده نمی داند؛ و دیگری مربوط است به پروندۀ کهنه و قدیمی قاضی مرتضوی و گفته است: "اگر وزیر کار مرتضوی را برکنار نکند استیضاحش خواهند کرد."

5- آمدم به مطهری بعنوان مخالف سرسخت در حوزۀ اجتماعی ولی محبوب من  توصیه بکنم که برادر من یا رها کن این خود خوری را و بشو مثل آن 285 نفر دیگر و بزندگی گیاهی ات برگرد؛ و یا اگر نمی توانی استعفاء بده و با سرفرازی برگرد به خانواده ات و جامعه ات و شخصیت خودت را از زیر دست این پدر و پسر نجات بده. زیرا خودت بهتر می دانی که تا خامنه ای هست و آبرویش گروگان "نزدیکی فکری به احمدی نژاد" نخواهد گذاشت به پسرش از گل نازک تر بگویی تا چه رسد به استیضاح وزیر کابینه اش. حداقل از شوهرخواهرت علی لاریجانی یاد بگیر که وقتی احساس کرد زمین سفت است و ادرارش بخودش ترشح خواهد کرد همۀ برنامه ها و سخنرانی ها و سفرهای خارج و داخلش را قورت داد در رؤیای نامزدی برای ریاست جمهوری. از من دوست مخالف فقط گفتن بود و صلاح مملکت خویش خسروان دانند. ولی این خط و این نشان که نه مرتضوی برکنار خواهد شد و نه وزیر کار استیضاح. خود دانی. یا...هو

۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

مرتضی حیدری ورژن داخلی و خطرناک تر خبرنگاران کاسب که در حال له کردن امیدهای ملت داخل ایران هستند!



1- واقعیت امر این است که بسیار نا امیدم. نه از این جهت که امیدم به فروپاشی از درون هیئت حاکمۀ جمهوری خامنه ای کاستی گرفته باشد که نگرفته است و بزودی جنگ قدرت بر سر انتخابات پیش رو و وخامت اقتصاد و فشارهای خارجی جامعۀ بین المللی، نزاع دودمان سوز داخل سران بالفعل جمهوری اسلامی را شعله ورتر خواهد کرد؛ بلکه از این جهت نا امیدم که یکی از عمده ترین پایگاه های مهم و گردانندۀ اصلاحات اجتماعی و سیاسی (مطبوعات و روزنامه نگاران) دچار فروپاشی حیرت انگیزی شده اند. هنوز از شوک کاری که نیک آهنگ کوثر کرد در نیامده ام و داشتم بخودم نوید می دادم که قطعاً در همین نزدیکی جامعۀ روزنامه نگاران و روشنفکران و فرهیختگان ایرانی خارج از کشور دعوای مستقلی را شروع خواهند کرد علیه نیک آهنگ در دادگاه های امریکا و کانادا تا با تنبیه شدید او دامن "کلمه و سخن" را از باندبازی و باج خواهی و کاسبکاری متهوع پاکسازی کنند که؛ نه تنها از رؤیایم خبری نشد؛ بلکه اینک مجبورم که برای بار دوم از ورژنی متفاوت از خیانت به حرفۀ خبرنگاری در مورد مرتضی حیدری بنویسم. با این تفاوت که هنوز هم کج اندیشان هیجان زده و محالفان بسیار رادیکال و برانداز جمهوری اسلامی موضع گیری شدید من در مقابل عمل بسیار بسیار شنیع نیک آهنگ را به امر سیاسی دفاع از اشخاص (در اینجا هاشمی ها) کاستی دادند و می دهند ولی چه باک. در کار مرتضی حیدری اما و خوشبختانه دیگر کسی نیست اعم از بینا و کور که گفتار  و رفتار او در نشستن روبروی احمدی نژاد در تلویزیون را توجیه و تطهیر کند.

2- از ترکیب "نشستن روبروی احمدی نژاد" برای حیدری استفاده کردم و نه واژه های آشنایی مثل مصاحبه و ... تا در همین ابتدا مشخص کرده باشم که نقدم و فریادم و واخیانتایم! بر سر مرتضی حیدری از جنس هرآنچه دیگران دیده اند و گفته اند و نوشته اند و بدرست نکوهش کرده اند نیست. بعبارت دیگر من کار مرتضی حیدری را فقط به این دلیل که احمدی نژاد را بچالش نمی کشد و سؤال های هماهنگ شده می پرسد و از این قبیل نمی دانم. زیرا که حداکثر این است که مرتضی حیدری می تواند مدعی شود که وقتی مجلس قادر به انجام سؤال از رییس جمهور تحت حفاظت غیر متعارف رهبر قدر قدرت نیست من خبرنگار یک لاقبای بدون ادعای جسارت و جرأت و دوستدار زندگی و دارای زن و فرزند و شایستۀ ثروت و رفاه چگونه می توانم و چرا باید خودم را و رفاهم را و آسایشم را فدای کار نشدنی بکنم و حالا که همه (ملت) از اصل افتاده ایم خودم را از اسب هم بزمین بکوبم.

3- من هم با این استدلال احتمال قریب به یقین مرتضی حیدری مخالفت بنیادی ندارم و آن را واقعیتی هرچند بسیار تلخ قبول دارم. حرف من به حیدری این است که فقط نشستن صرف شما روبروی احمدی نژاد - فارغ از عملی که انجام می دهید یا نمی دهید - خیانت صرف و چنان بزرگی است که فقط با معرفی امضای شما در پای همۀ بدکاری ها و دروغ ها و مردم فریبی های احمدی نژاد  قابل توضیح و برابرسازی است. بعبارت دیگر مرتضی حیدری با پذیرش نشستن در یک قاب با احمدی نژاد همۀ انتقادات وارد به کارنامۀ او را شریک نصف نصف می شود. چرا؟

4- گفتگو با مردم سنت حسنه و مدرنی است که بعد از پیدایش دولت مدرن در غرب متداول شد و کم کم در قالب یک پارادایم دایم - بویژه پس از اختراع رادیو و تلویزیون - خودش را تثبیت کرد. تا جائیکه امروزه علاوه بر دولت های دموکراتیک غربی همۀ آن دیگر دولت ها هم اعم از استبدادی یا توتالیتر از این شیوه بهره برداری می کنند و هر از چندگاهی تحت عنوان "گفتگو با مردم" با ملت های تحت حکومت شان بصورت مونولوگ سخن می گویند. و اتفاقاً برنامه های از این دست احمدی نژاد هم نام "گفتگوی احمدی نژاد با ملت ایران" صورت بندی شده و تبلیغ می شود و نه عناوینی چون مصاحبه و پرسش و پاسخ و .... اما - و این اما مهم است - رسم معمول و جا افتادۀ این قبیل گفتگوها - مصطلح غلط مونولوگ در اینجا - "گفتگو با دوربین" است و نه گفتگو با مخاطب در صحنه. بعبارت دیگر گویندۀ صاحب قدرت پشت میکروفون رادیو یا روبروی دوربین تلویزیون می نشیند وحرف های شفاهی یا کتبی اش را با شنونده و بیننده مطرح می کند و انتقال پیامش را بپایان می برد.

5- "گفتگو با دوربین" و بدون حضور مخاطب بالفعل در صحنۀ سخنرانی اما قاتل رهبران پوپولیست و مردم فریب است. زیرا آنان بیشترین فریب کاری توده ها را نه از راه محتوای حرف ها و وعده هایشان بلکه از راه شکل گفتگویشان است که به مردم محروم منتقل می کنند. این شکل گفتگو ترکیبی است از حرکات دست و سر، میمیک های چهره و چشم ها، تغییر لحن های ناگهانی، استفاده از کنایه و تمسخر و بی اعتنایی و در خواست تأیید زود بزود از مخاطب حاضر در صحنه با پرسش و پاسخ های "مگر اینطور نیست هان! چرا اینطور است آهان!" که رهبر پوپولیست تنها گوینده صحنه است و مخاطب حاضر (در اینجا مرتضی حیدری) چاره ای جز تکان دادن سر و یا پوزخند و لبخند و نیشخند ندارد. چون در بدو امر هم به او تکلیف مصاحبه داده نشده است و او فقط آسیستان دیکتاتور در تسهیل گفتگویش با مردم است به مصداق این ضرب المثل معروف فارسی که می گوید "مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد".

6- بعبارت دیگر اگر مرتضی حیدری در نقش مخاطب حاضر در صحنه روبروی احمدی نژاد ننشیند او نه قادر است این ادا و اطوارهای نمایش فریب را انجام بدهد و نه می تواند سؤال و جواب "مگر اینطور نیست چرا اینطور است" های خودش را قالب بکند و نه توانایی استفاده از تمسخر و خنده و کنایه به رقیب و رفیق را اجرا بکند. در چنین حالتی او یا باید از دست آوردهای ملموس و قابل دفاع و نظام مند خودش و دولتش بگوید یا حرف های با مردمش بخشکی و بدون تاثیری پیام های عید نوروزی اش فروکاسته می شود. این موضوع البته قابل ردیابی و توضیح کاملی در رزومۀ همۀ رهبران پوپولیست دنیا در دیروز و امروز است ولی قصد من فقط نمایاندن جنایت تا حد شراکت در تخریب ایران از سوی خبرنگاری دیگر در داخل کشور بود. لذا به مرتضی حیدری می گویم که هر چه بدست آورده ای  ارزش تخریب کشورت را که می دانم دوست داری - در مورد نیک آهنگ هم مطمئنم از این جهت - نبود و نیست و لاجرم باید این داغ ننگ را تو هم حمل کنی تا روز موعود و طلب بخشایش کنی از ملتی که احمدی نژاد با امضای پررنگ تو فریب شان را تداوم داد. یا...هو

۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه

شرافت دکتر حسین قاضیان؛ خورشید تابان روزنامه نگاری ایران!

حسین قاضیان

1- در حالیکه پروندۀ ننگین نیک آهنگ کوثر را بستم و رفتم که بروم مرخصی و پیش خودم گمان کردم که بعد از "من احساساتی" حتماً همۀ عقلا و فضلا و روزنامه نگاران استخوان درشت و حقوقدانان ریز و درشت و رسانه های مدعی مثل مور و ملخ خواهند ریخت به دنیای رسانه و کار غیر اخلاقی و غیر حرفه ای و خائنانه و باج خواهانۀ نیک آهنگ کوثر را ریز ریز کرده و توضیح خواهند داد و برائت خواهند جست؛ اما شوربختانه نه تنها خبری از هیچ روزنامه نگار و حقوقدان مدعی و دانه درشتی نشد؛ بلکه امروز اولین بروز رسانه ای جدید نیک آهنگ را در گویانیوز هم دیدیم با کاریکاتور تازه اش از آیت الله خامنه ای.

2- در چنین وضعیت اسفبار و مشمئز کننده ای بازهم گلی بجمال رسانۀ فارسی زبان امریکا - وی او ای و بی بی سی چون بطور شفاف از سوی دولت های امریکا و بریتانیا ساپورت مالی می شوند رسانه های ایرانی بمعنای متعارف نیستند و فقط فارسی زبان هستند - و مجری خوب آن سیامک دهقان پور که در برنامۀ افق به این موضوع بسیار بسیار بسیار حیاتی و مهم از جنبۀ روزنامه نگاری پرداخت و با دعوت از خود متهم (نیک آهنگ) و دکتر حسین قاضیان جامعه شناس و روزنامه نگار و حقوقدانی ایرانی تبار بنام جناب آقای مصلی نژاد بزوایایی از این ننگ تاریخی روزنامه نگاری نور تاباند و معلوم شد که هر آنچه نیک آهنگ ادعا کرده است - درست و نادرست آن هم معلوم نیست - نه از جنبۀ روزنامه نگاری و نه از جنبۀ حقوقی نه تنها توضیح دهنده و توجیه کنندۀ رفتار نیک آهنگ نیست بلکه حتی جرم بوده و قابل تعقیب است.

3- البته حرف هایی که این دو کارشناس دو حوزۀ مرتبط زدند حرفی نبود که قبلاً هم هر آدم یک لاقبا ولی با اندکی با عقل و منطق هم مثل حقیر نزده باشیم. بلکه اهمیت حرف آقایان بدلیل ارجاعات حقوقی و متنی بود اولاً و اعتباری که در حوزه های کاری خودشان دارند ثانیاً. قاضیان بیشترین توجه و حیرتش نگرانی از اعتبار روزنامه نگاران بود از منظر جامعه شناسی و اصرار درستش به اینکه حتی اگر نیک آهنگ بخاطر حفاظت از منبعش مقاومت کرده و زندان می رفت کار بسیار بسیار پیش و پا افتاده و معمولی کرده بود در عرف روزنامه نگاری جهان و ماهی و هفته ای نیست که روزنامه نگاران باشرف و واقعاً روزنامه نگاری پیدا شوند که برای لو ندادن منابع خود تنبیه و زندان و محرومیت های دیگر را بجان خریده اند و می خرند. بعبارت دیگر این آخر خطی بود که قاضیان نشان داد و الا معلوم است که اصولاً همۀ مدعیات نیک آهنگ در مورد تحت فشار بودن و درخواست وکلای مهدی هاشمی باد هواست و مجوزی برای چنین انتقام کشی را نمی دهد.

4- اما حقوقدان مصلی نژاد آب پاک حقوقی را ریخت روی دست های ناپاک نیک آهنگ و چندین و چند قانون و سازمان و رویۀ قضایی را در قوانین کانادا و امریکا و بریتانیا سند آورد که ادعای نیک آهنگ را باطل می دانست. و نه تنها مجوز واگذاری نوار به شخص دوم و سوم را اجازه نمی داد که دادن آن به شخص دیگری را جرم هم بحساب می آورد. نیک آهنگ اما که خوشبختانه کاملاً سرحال و با اعتماد بنفس ظاهر شد و نگرانی ما ناشی از تحت فشار روحی و وجدانی بودن اخیراً ادعا کرده اش را برطرف ساخت؛ با همان وقاحتی که کار سیاسی و برنامه ریزی شده اش را وظیفۀ خبرنگاری ادعا می کند به تکرار هجویات تکراری اش پرداخت و حتی قاضیان را متهم به بی اخلاقی هم کرد. البته نیک آهنگ تصمیم گرفته است با روش تهاجمی که مقداری از شخصیت بلند پرواز خودش بوده و از ایران آورده و نیم دیگرش را از روحیۀ وطن دومش فرهنگ برتری طلب امریکایی گرفته این بازی را ادامه دهد و همانطور که تاکنون توانسته جامعۀ حقوقی و روزنامه نگاری خارج را مرعوب کرده و ساکت نگهدارد بقیۀ فضول های محله را هم از رو ببرد. من البته با اینکه عملش را بسیار بسیار بسیار کثیف و ناجوانمردانه می شناسم ولی روشش را درست می دانم در این دنیای واقعاً وقیح پرور!

5- از قصۀ اصلی این پست دور افتادم که تعظیمی به بلندای آفتاب بود به دکتر حسین قاضیان که در غیاب همه و همه و همۀ نام آوران عرصۀ سیاست و اخلاق و حقوق و روزنامه نگاری خارج از ایران شرافت قدمش را به پای معرکۀ "ریشه سوز" پروندۀ نیک آهنگ گذاشت و چه سوزی داشت قلمش و حرفش و قلبش و منطقش و فریادش که آقای نیک آهنگ چرا اعتماد به روزنامه نگاران را سوزاندی. پس ما با کدام اعتماد بسمت ترغیب و تشجیع مردمان بسمت بهبود خواهی برویم. قبلاً هم البته بکرات هم ارادت کاملم را به این جامعه شناس برجسته و دانشمند و منضبط ذهنی و بی ادعا گفته ام و نوشته ام و شما را به تحلیل های دقیق او ارجاع داده ام. اما درخشش او در نور انداختن به این کردار متعفن نیک آهنگ باعث این است که ملتمسانه از ایشان بخواهم که اجازه بدهند نامشان را در صدر تالار افتخارات  سیرک دلقک ایرانی ثبت کنم تا ایران یادش نرود که اگر زیاد ناخلف زاییده؛ فرزندان خلف هم کم بدنیا نیاورده است که  نام یکی از زیباترین آنان دکتر حسین قاضیان است. حسین قاضیان چه دردمندانه جواب داد آخرین سؤال دهقانپور را که پرسید: حالا بنظر شما با روندی که طی شده این نوارها و حرف ها چه تأثیری بر آیندۀ نزدیک ایران خواهد گذاشت. قاضیان در حالی که از درد بخود می پیچید گفت: "هیچ چیز غیر از اینکه اگر امیدی بود براه میانه ای برای نجات ایران در اثر فشارهای سیاسی هاشمی رفسنجانی به خامنه ای؛ این کار آن امید را خنثی و نابود کرد" اینک اگر هنوز هم ایرانی هستی بگو دلقک مزدور هاشمی هاست و نه بفکر وطن در تنگنا! یا...هو

۱۳۹۱ آذر ۲۸, سه‌شنبه

سید حسن خمینی: سه هدف با یک تیر تنها گزینۀ بی منت اصلاح طلبان!



 با اینکه هنوز از سقوط خامنه ای نا امید نیستم اما فضای سیاسی ایران ناگزیر بسمت انتخابات آیندۀ ریاست جمهوری رفته است و می رود. لذا من هم با تمسک به ناگزیر را گریزی نیست نگاهی می اندازم به احتمال های پیش رو و نظر خودم رامی گویم:

1- قبلاً گفته ام و بازهم تأکید می کنم که با وجود خامنه ای در پست رهبری مناسب ترین گزینه محمد باقر قالی باف است که هم سیاستمدار با هوش و خوبی است و هم مدیر اجرایی عملگرا و مناسبی. زیرا او توانایی ایجاد حداقل تعادل و ثبات در فضای بشدت متزلزل و بی ثبات فعلی را دارد و نشان داده است که می تواند نوعی بالانس بین سنت گرایان اقلیت پرقدرت و اصلاح طلبان اکثریت ولی بدون پشتوانه در ارکان غیرانتخابی ایجاد کند و هر چند با هزینۀ زیاد ولی مؤثر در بهبود نسبی سرنوشت کشور بشود. منظورم از هزینۀ زیاد هم این است که قالی باف مجبور است مثل اقداماتش در شهرداری تهران به ازای هر یک ریالی که برای توسعۀ کشور هزینه می کند حداقل یک ریال هم باج به متحجران و رانت خواران و زیاده خواهان روحانی و غیر روحانی بدهد.

2- اما ترجیح من در مورد قالی باف بعنوان تنها گزینه منوط و مشروط به این است که نوۀ خمینی حسن حاضر به کاندیداتوری ریاست جمهوری نشود. زیرا اگر او راضی بورود به سیاست عملی فعال بشود بسیار گزینۀ مناسب تری از قالی باف خواهد بود. واقعیت امر این است که بن بست کشور زاییدۀ استراتژی غلط آیت الله خامنه ای است که در مواقع زیادی هم بویژه در مورد ضدیتش با غرب و امریکا استناد به موضع گیری های آیت الله خمینی در 25 سال پیش می کند. لذا هرکس رییس جمهور ایران بشود موفقیتش درخدمت به ایران و مردم در گرو توانایی اش در مقابلۀ مستقیم یا غیر مستقیم با این استراتژی مرگبار است. در چنین حالتی اگر قالی باف شایستگی این را دارد که بطور غیر مستقیم بتواند تیزی های خانمان برانداز و باعث عقب ماندگی سیاست های کلی خامنه ای را دور بزند؛ حسن خمینی این قدرت و پشتوانه را دارد که سیاست های خامنه ای را با صراحت و بطور مستقیم تری به چالش و اصلاح بکشد.

3- بنابراین اصلاح طلبانی که امروز بدنبال التماس کردن و کسب موافقت خامنه ای برای بازگشت به صحنه  سیاست فعال هستند کافی است بدون هیچ گونه هزینه ای و التماس درخواستی نوۀ امام خمینی را راضی کنند که وارد سیاست بشود و برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کند. در چنین حالتی اصلاح طلبان بدون تحقیر و هر گونه منت و کوتاه آمدنی خود بخود وارد صحنه می شوند و می توانند با کمک کادرهای ورزیدۀ تکنوکرات شان به سید حسن و حمایت از چالش های او برای عقب راندن خامنه ای کشور را در مسیر تغییر مثبت قرار بدهند. البته سیدحسن خمینی تجربۀ سیاسی و اجرایی چندانی ندارد اما دور از سیاست و فهم سیاسی نبوده و از جنبۀ اجرایی هم می تواند با نصب تکنوکرات هایی مثل قالی باف یا بیژن زنگنه و از این قبیل در معاون اولی خود و استفاده از کادرهای قوی اصلاح طلبان کمتر سیاسی جبران کمبود تجربۀ خودش را بکند. بعبارت دیگر ایران با وجود خرابکاری بنام خامنه ای رییس جمهوری بشدت سیاسی نیازمند است که جنگ های اول را با خامنه ای انحام بدهد تا همکاران غیر سیاسی اش در دولت بتوانند برنامه های توسعه ای کشور را دنبال بکنند.

4- خب یک ایراد هم این است به نوۀ خمینی که خوی یکدندگی و مبارزه طلبی کافی ندارد و از پدر بزرگش ارثی نبرده است. این گزاره درست است اما اولاً ما خبر نداریم که آیا این یک صفت ذاتی در شخصیت ایشان است یا یک تاکتیک "جلوگیری از سوختن قبل از روشن شدن" است. لذا نفس پذیرش ورود به صحنۀ سیاست کلان از سوی حسن خمینی بمعنای ظرفیت و آمادگی او برای چالش های سیاسی هم خواهد بود. زیرا ورود او به کاخ پاستور خامنه ای را با دشواری های عدیده ای روبرو خواهد کرد. در نظر داشته باشیم که اولاً خامنه ای دیگر ان اتوریتۀ توده ای و مهمتر پشتیبانی حوزه ای را ندارد و ثانیاً سید حسن هم بدلیل تبارش و هم بعلت روحانی بودنش حمایت های زیادی را از حوزۀ دین دریافت خواهد کرد.

5- علاوه بر همۀ این ها سید حسن خمینی می تواند با ایفای نقش مثبت در برهه ای بسیار حساس در سرنوشت ایران سه دست آورد خانوادگی هم بدست بیاورد:

الف- با برجسته سازی بخش تفکر مردم محور پدر بزرگش از سویی و تصحیح مسیرهای انحرافی ستیز با دنیا و تحجر مذهبی منتسب به امام خمینی به ماندگاری مثبت نقش خمینی ها در تاریخ ایران یاری برساند.

ب- انتقام مرگ جوان پدرش بدست عوامل حکومت خامنه ای را از اراذل و اوباش اطلاعاتی و امنیتی بگیرد و چگونگی مرگ پدرش را شفاف کندو مرحمی بشود بر اندوه مادر و برادرانش.

پ- با تصحیح اشتباهات پدر بزرگش و بازخوانی بروز آرای منتسب به او که هنوز منشاء خشونت و حذف و طردهاست و باز آرایی بخش مدرن تر چهرۀ او خدمتی به گذار ایران امروز بسمت عقلانیت کرده و خودش را جزیی از تاریخ مثبت جمهوری اسلامی ثبت نام کند.

5- بازهم تأکید می کنم که حتی هاشمی رفسنجانی هم در بودن خامنه ای بعنوان رهبر قدرت و توان سید حسن خمینی را نمی تواند داشته باشد و فقط این مرد جوان است که اگر اراده و خواست جدی داشته باشد و حاضر به اقدام عملی هم؛ خامنه ای راحت نخواهد توانست او را بزند. چون بمحض ورود او به کاخ ریاست جمهوری خیلی از کادرهای اصلاح طلب و دارای تعقل - اعم از اصلاح طلب و اصولگرا و مستقل - وارد پست های تصمیم گیری و اجرایی خواهند شد و با توجه به تجربه های اندوخته شان در سال های اخیر هم خمینی جوان را حمایت کارآمدی خواهند کرد. و چند باره متذکر می شوم که خامنه ای در ضعیف ترین موقعیت طول رهبری خودش است و اگر الان ضربه نخورد و بتواند خودش را بازسازی کند دیگر خود خمینی هم حریف او نخواهد شد. یا...هو
یک کاربر پرزور بالاترین اگر موافق باشد این پست را به اشتراک بگذارد که داغ بشود. اهمیت قضیه قبل از مربوط بودن به اشخاص بیشتر بخاطر گرفتن آرامش از خامنه ایست. شکاف ها را فوت می کنیم تا بلکه کبوتری از زیبایی به پرواز بتواند در بیاید در فضای کشور. کمی به امور ممکن بیندیشیم تا ایده آل های ذهنی ناممکن!

ادعای حداد عادل دروغ محض و برای تخریب قالی باف است!

The Town Hall at Auvers


1- حداد عادل بازهم خبرساز شده است و با اینکه خامنه ای سفارش کرده که تا فروردین بحث انتخابات نکنند سخنرانی مشعشعی کرده است و ضمن بافتن اراجیف همواره اش ضمناً گفته است که از بین من و ولایتی و قالی باف یکی مان کاندیدای ریاست جمهوری یازدهم خواهیم شد. از آنجائیکه من نیز بارها علاقه ام به قالی باف را برملا کرده ام و اورا در شرایط فعلی و بودن خامنه ای و نبودن آزادی کاندیداتوری برای نیروهای لیبرال بر هر اصلاح طلبی هم مقدم و شایسته می دانم لذا آمدم بگویم که یا ادعای حداد به معیار 99 در صد دروغ محض و ساختگی است و یا اگر آن یک درصد درست بود و قالی باف چنین خفتی را قبول کرده بود که با حداد توی یک گونی برود شما بهتر است مرا هو کنید و آبرویم را ببرید.

2- در مورد ولایتی قضاوتی خنثی دارم و اصولاً او را یک فعال سیاسی بالفعل که بخواهد نامزد ریاست جمهوری بشود نمی شناسم و اگر هم بشود موفقیتی کسب نمی کند و بحث بر سر آمدن یا نیامدنش هم وجهی ندارد. اما قالی باف قطعاً یکی از کاندیداها خواهد بود حتی اگر خامنه ای تمایل نداشته باشد و بخواهد و بتواند مثل 4 سال پیش منعش کند. و اگر قالی باف گذشته از نحوۀ تفکرش که 180 درجه با تفکر متحجر و عقب ماندۀ شاه سلطان حسینی حداد متفاوت است اینقدر بی سیاست بوده باشد که حتی بطور تلویحی با حداد توافق کند من اولین نفری خواهم بود که از گفته هایم عقب نشینی کنم و اعتراف کنم که شناختم از افراد همه جز توهم خودم نبوده است.

3- این همه اتفاق ریز و درشت در این کشور حادث شده است در هشت سال گذشته ولی هنوز قالی باف سوتی نداده است به هیچ طرفی که مستند بگویندهوادار چه نوع تفکری از بسته بندی های رایج در کشور است. او که مهمترین و بزرگترین و پایاترین دشمن و رقیب سیاسی احمدی نژاد هم بوده و است حتی اجازه نداد که اخلال احمدی نژاد و دولت و وزارت کشورش بتوانند او را در ادارۀ شهر بزرگی مثل تهران زمین گیر کنند و حذفش کنند. آنوقت چنین سیاستمدار دها و زیرکی می آید در بدترین و ضعیف ترین و منفورترین وضعیت حداد عادل خودش را با او در یک جبهه و در یک صف قرار می دهد. ماجرا حداکثر می تواند این باشد که حداد برای مطرح کردن خودش ممکن است به قالی باف هم حرفی زده باشد و او هم با استناد به حرف خامنه ای بحث را پیش هنگام جواب داده باشد و موضوع مثل همۀ کارهای جمهوری اسلامی به خنده و شوخی تبدیل شده باشد و قالی باف هم تعارف کرده باشد به حداد که شما بزرگترید هرچه شما بگویید.

4- حداد عادل اما که می داند چه موج منفی دارد نامش و یادش و آن بی لیاقتی و بی کاریزمایی مطلقش و نزدیکی نوکر مآبانه اش به خامنه ای و ... به حرف شوخی و از روی تعارف قالی باف خیانت کرده و برای اینکه می داند با وجود قالی باف هیچکدام از کاندیداهای اراذل و اوباش پایداری - از جمله خودش - شانسی برای خودنمایی نخواهند داشت؛ آمده و موضوع گفته یا ناگفته در جمعی غیر جدی را توی بوق رسانه ها کرده است تا قالی باف را تخریب و از صحنه خارج کند. البته این موضوع چیز مهمی نبود که باعث شود مرا اضطراری بپای کیبورد بکشد. ولی کشید چون خیلی زور دارد و شکست بزرگی است اگر من در مورد شناخت قالی باف اشتباه کرده باشم. و اگر او حتی با حداد عادل وارد بحث "کدام یک از ما  دو نفر شده باشد یا بشود" من شکست خورده ام و قالی باف هم بگورستان اصولگرایی خواهد پیوست. یا...هو

۱۳۹۱ آذر ۲۶, یکشنبه

فائزۀ هاشمی برگ زرینی بر تارک جنبش همیشه پویای زنان ایرانی! نامه ای از اوین.

فائزۀ هاشمی

فائزه هاشمی اول مهر ماه سال جاری ساعت ۱۲ شب به طور ناگهانی در منزل مسکونی اش بازداشت و نیمه شب به بند زنان زندان اوین منتقل شده بود.
حکم شش ماه حبس و پنج سال محرومیت از عضویت در احزاب و گروه ها و فعالیت های رسانه ای وی که به اتهام اهانت به جمهوری اسلامی صادر شده بود، در فروردین ماه سال جاری از سوی دادگاه تجدید نظر مورد تایید قرار گرفته است.
نماینده دوم تهران در مجلس پنجم، در مصاحبه ای که منجر به محکومیت او شد، گفته بود: از «ملتی سرکوب شده، پر از خشم و احساس مظلومیت» می گوید؛ «مردمی که خود را هر چه بیشتر با دروغ‌ها، سوء مدیریت‌ها، عوامفریبی‌ها، زورگویی‌ها، اوباشگری، ظلم‌ها، نابودی منابع و ثروت ملی، از دست رفتن فرصت‌های بین‌المللی، تخریب بیشتر کشور از طرف جریان حاکم روبرو می‌بیند.»
دختر دربند رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام پیش از این در نامه ای ضمن تاکید بر عدم استفاده از مرخصی گفته بود که اگر دادستان مرحمت دارد، با مرخصی زندانیانی موافقت کنند که ماه‌ها و بلکه سال هاست با دلایل واهی در زندان به سر می‌برند. نه من که با محکومیت شش ماهه فقط دو ماه است در زندان هستم و خود را اساسا مستحق استفاده از مرخصی در مقابل این زنان ستم دیده نمی‌بینم.

متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

اینجا زندان است، با فشار‌ها، محدودیت‌ها، سختی‌ها و دشواری‌هایش. جدایی مادران از کودکان، جدایی همسران از یکدیگر، جدایی خواهران و برادران، خانواده‌های متلاشی. نوعروسانی که طعم زندگی مشترک را نچشیده روانه زندان شده‌اند. نوزادانی که از بدو تولد و یا کمی بعد از آن از نعمت مادر و پدر و یا هر دوی آن‌ها محرومند. دختران جوانی که از پشت میز و صندلی دانشگاه به زندان آورده شده‌اند. مادران سالمندی که به دلیل داشتن فرزندانی با گرایش سیاسی خاص و یا دیدار با آن‌ها اکنون اینجا هستند. زنانی که مرگ عزیزانشان را با بغض فروخورده در اینجا تحمل می‌کنند و اجازه ندارند که در آخرین دقایق زندگی چشمان منتظر آن‌ها را روشن کنند.
به این‌ها اضافه کنید مجازات خانواده‌ها به خاطر زندانیان و مجازات زندانیان به خاطر خانواده‌ها، قطع ملاقات‌ها، قطع تلفن‌های ضروری و تحمیل شرایط سخت‌تر و فشار بیشتر با هدف سخت‌تر کردن و غیر قابل تحمل‌تر کردن زندان به بهانه‌های مختلف و تصمیم‌های عجیب و غریب و دور از عقل مدیران با هدف ایجاد تنش و کنترل بیشتر.
ولی با وجود این محرومیت‌ها زندانیان سیاسی زن اوین سختی‌ها را به جان خریده و در راه آرمان‌هایشان آن‌ها را تبدیل به فرصت می‌کنند و با تمرین دمکراسی در محیط کوچک خود آزادی را نوید می‌دهند.

اینجا آزادی حاکم است: کارهایی که بیرون از زندان در شرایط فعلی تقریبا شدنی نیست در اینجا جزء امور معمولی و عادی است. برگزاری جلسات درباره موضوعات روز و در حیطه‌های متفاوت، جلسات برای برنامه ریزی آینده، برگزاری جلسات برای اداره بند و تصمیم گیری در مقابله با فشار‌ها و محدودیت های حاکم در زندان، دادن بیانیه‌های اعتراضی، حرکت های اعتراضی و جمعی، سرودخوانی و شعار برای بیان اعتراض.

اینجا دموکراسی حاکم است: تصمیم‌ها در اینجا جمعی است، هر کسی یک رای دارد، همه به طور مساوی و با انگیزه‌های قوی در تصمیم گیری‌ها مشارکت می‌کنند و رهبر و قیم وجود ندارد و هر کسی آزادانه نظر خود را بیان می‌کند.

اینجا گفت و گو حاکم است: گفتگوی ادیان در بحث های سیاسی همه گونه مذهب و جریان های فکری و سیاسی حضور دارند. مسلمان، مسیحی، بهایی، لائیک، جنبش سبز، مجاهدین، چپ و… اینجا همه به عقاید هم احترام می‌گذارند در ضمن اینکه به اعتقادات خود نیز پای بند هستند فرصت صحبت به یکدیگر می‌دهند و بحث می‌کنند.

اینجا دانشگاه است: دانشگاهی که در هیچ زمان و مکانی در بیرون از زندان شکل نمی‌گیرد چیزهایی می‌بینی و می‌شنوی و یاد می‌گیری که در هیچ کلاس و جمع و جلسه و همایشی قابل مشاهده و لمس و درک نیست. تجاربی می‌اندوزی که مشابه آن را در صحبت های زندانی‌های آزاد شده و یا در کتاب های تاریخ و خاطرات دیگران نمی‌بینی و در ذره ذره وجودت جای نمی‌گیرد.

اینجا محل خود سازی است: از بوق سحر تا پاسی از شب چنان زمانت پر است که برای بسیاری از کار‌ها وقت کم می‌آوری. کتابخوانی‌های فردی و گروهی، کلاس های آموزش زبان، ترجمه، نویسندگی، سرودن شعر و شعر خوانی، کلاس های فرهنگی و ورزشی، کارهای دستی که هر کدام یاد آور شرایط سخت زندان است و پر از خاطره‌های زیبا، همه از هم می‌آموزند، هر کس دانسته‌هایش را نثار دیگران می‌کند، اینجا احساس پوچی و بیهودگی رخت بر می‌بندد.

اینجا مدرسه عشق است: دوستی‌های عمیق اینجا شکل می‌گیرد، حس مشارکت و کمک به دیگران، ایثار و فداکاری، همدردی و همکاری، مهربانی و عطوفت، شفافیت و زلال بودن، احساسات رقیق و نازک دل، از بین رفتن منیت‌ها، عشق و محبت. هر چه داری جانا و مالا بی‌دریغ در اختیار دیگران می‌گذاری. همه یکی می‌شوند، مرخصی رفتن و آزاد شدن با اشک و غصه جدایی و فراق از یاران همراه است. از شادی هم شادیم و از غصه هم دردمند. هر چه فشار‌ها و محدودیت‌ها و سختی‌ها بیشتر می‌شود همبستگی و اتحاد و عشق و محبت نیز بیشتر.

اینجا گنجینه انسان های ارزشمند است: حضور زنان متفکر و اندیشمند و تحصیلکرده، دارای مطالعه و آگاه، با هدف و با مرام، با اراده و مصمم، ثابت قدم و استوار، شجاع و رشید، مدیر و مدبر، مبنکر و خلاق در اینجا غنیمتی است برای زندانیان و فرصت از دست رفته‌ای است برای اداره و سازندگی کشورمان ایران که از این ظرفیت‌ها و استعداد‌ها محروم است.
تا زمانی که به زندان نیامدی نگران هستی که به کجا می‌روی؟ آیا عمرت تلف خواهد شد و ممکن است رعایت چیزهایی را بکنی تا پایت به زندان باز نشود. ولی وقتی آمدی و علی رغم بودن در قفس این همه تاثیر گرفتی نه تنها رنج زندان را به راحتی تحمل می‌کنی بلکه بعد از آزادی مصمم‌تر و محکم تر به راهت ادامه خواهی داد. چرا که زندان دیگر ترسی ندارد و حتی گاهی برای تجدید خاطرات و دیدن یاران روزهای سخت دلتنگ هستی.
شاید بد نباشد همه کسانی که آرمانی دارند و هدفی و برای آن مبارزه می‌کنند برای مدت کوتاهی هم که شده به زندان بیایند، البته شاید آمدنتان را بتوانید برنامه ریزی کنید ولی خروجتان از اینجا را خدا می‌داند.
فائزه هاشمی
زندان اوین – بند زنان
۱۵ / ۹ /
می خواهم برای تعمیرات زمستانی سیرک را مدتی تعطیل کنم. دنبال یک زیبایی می گشتم برای تابلوی تعمیرات که از زبان خشن و تند خودم نباشد. فائزه را پیدا کردم در کلمه و زیباتر و امید آفرین تر از این نه گمانم ممکن باشد در این برهۀ حساس. بعنوان دختر هاشمی نخوانید اگر تحمل آخوند ندارید. فائزه عضو برجسته ای از تالار افتخارات سیرک هم است از گذشته ای که جنمش را شناختم. پس فائزه را و نامه اش را بعنوان نسل جدید زنان ایرانی مطالعه کنید تا دلقک را تعمیر کردم برگردم. انشاء الله یا...هو

بعد از تحریر: دریغم آمد که نگویم فائزه در نامه اش از کلماتی استفاده کرده است که استقلال رأی در خانوادۀ پدرش را پررنگ می کند مثل مجاهد، بهایی یا لائیک. لذا این نامه نه تنها برای امروز و فردای ایران بسیار مفید خواهد بود ضمناً هم پدرش و هم برادر زندانی اش را نیز از زیر فشار روانی نامردی ها رها خواهد کرد تا هر کسی مسئول اعمال خودش باشد. البته من استنباط شخصی ام را گفتم و از اینکه فائزه هم چنین هدفی داشته یانه خبر ندارم و در اصل موضوع هم تفاوتی ایجاد نمی کند و بسیار نامۀ مبارکی است.

اعدام زورگیر تهرانی یک مائدۀ آسمانی: خامنه ای شانس هم می آورد سر بزنگاه!

The Apotheosis of Homer


1- ویدیوی زورگیری در ملاء عام منتشر شده در اینترنت هرچند کمی گستاخ تر از همۀ موارد مشابه روزمرۀ سال های اخیر است اما مطلقاً چیز تازه ای نیست و روزانه صدها و هزارها مورد زورگیری های بعنف اتفاق می افتد که یا دزدانش عاقلند و با همدستی پلیس منطقه و در لباس یونیفورم اینکار را می کنند؛ یا ترسوترند و در کوچه های خلوت و خیابان های سکوت طعمه های خود را شکار می کنند، یا از بخت خوششان دوربینی و جرأتی برای ضبط زورگیری های وحشیانه شان در صحنه حضور ندارد. این چهار زورگیر جوان اما یا زیادی غره بودند بخودشان و یا اطمینان از بی قانونی و فروپاشی جامعه داشتند و مشغولیت پلیس در وبلاگ های اجتماعی و سیاسی و قبرستان؛ و یا خانۀ پرش از دنیای دیجیتال و احتمال لو رفتن از راه عکس و فیلم را بی خبر یا بی اعتناء بودند. و الا در جامعۀ فروپاشیده فقط همان جمله ای که دیروز از براتیگن نوشته ام سردروبلاگ چیز دیگری اصالت بنیادین دارد: "آخرین حیرت زمانی است که دیگر پی می بری چیزی تو را به حیرت وانمی دارد."

2- امروز اما باشگاه خبرنگاران جوان فیلم مشابهی را منتشر کرده که هرچقدر فیلم اول حرفه ای و با اصول گرفته شده است فیلم پلیس بیشتر شبیه فیلم های تلفن همراه بدکیفیت نوجوانان ترسیده اما با احساس مسئولیت است که در هنگام فرار از صحنۀ تظاهرات سیاسی گرفته شده باشد. درحالیکه پلیس امکانات صوتی تصویری بسیار حرفه ای در اختیار دارد و می توانست استفاده کند. لذا راستی آزمایی ادعای پلیس در مورد دستگیری چهار جوان زورگیر و با استناد به همین فیلم منتشره بسیار سخت و نامحتمل است. به این خاطر هم که سردار زورگیر - منظورم رییس پلیس یک کشور به نازنینی ایران است - رادان در همین امروز گفته است که شهروندان بجای گذاشتن فیلم هایشان در شبکه های اجتماعی آن را در اختیار پلیس بگذارند که مجرمان هشیار شده و فرار نکنند و دستگیری شان مشکل شود. این حرف رادان هم می تواند اماره ای باشد که ادعای دستگیری بیشتر برای گرفتن التهاب ترس از جامعه است.

3- مطلب را تا همین جا نوشته بودم و می خواستم ادامه بدهم که برای راستی آزمایی این ادعا باید منتظر چند روز آینده باشیم که آیا شاهد یکی از آن محاکمه های "سه سوت" منجر به اعدام یکی دو نفر خواهیم بود یا خیر. زیرا معتقد بودم و هستم که نظام این روزها بدجوری نیازمند یک خونریزی و اعدام بی حرف و حدیث است از نظر افکار عمومی. چون که خون ستار بهشتی عزیز بدفرمی دلمه شده روی سینۀ جنایتکار عوامل خامنه ای و هرکاری می کنند نمی توانند ماستمالی اش کنند مثل ده ها مورد پیش از این. فکرم تا اینجا پیش رفته بود برای دنباله که یکباره  متوجه شدم دادستان تهران پیش دستی کرده و ضمن تأیید دستگیری و بازجویی حکم اعدام حداقل یک نفر از این ها را هم صادر کرده است قبل از محاکمه و قاضی. و حالا دیگر فیلم این زورگیری یکی از صدها مورد روزانه بجای قاتل جان رژیم شده قاتق نان جنایتکاران. تا با اعدام جوان قربانی سیستم حکومتی در ملاء عام هم خودشان یک قرابه ای خون جدید بنوشند و هم پز سرعت و عدالت خودشان را به هزاران ایرانی هلهله گر در پای چوبۀ دار بفروشند و هم بتوانند هدر شدن خون ستار نازنین را سرپوش "زمان بگذرد و فراموشی بیشتر گسترده بشود" بگذارند.

4- وقتی جنایتکاران سیاستمدار می شوند همیشه یک خون تصادفی هم شده برای ریختن پیدا می کنند تا دست های تا آرنج فرورفته در خون بهترین فرزندان وطن را پنهان دارند. اینک نیز افشاگری آن یگانه ای که فیلم زورگیری را گرفته و پخش کرده است؛ شده مستمسک مدعی العمومی که پوزخند می زند به عدالت و داد و قاضی و متهم و مجرم؛ و حکم مرگ رسانه ای صادر می کند. اف بر شما جانیان! یا...هو

۱۳۹۱ آذر ۲۵, شنبه

بغض نترکیدۀ مطهری و نشان دقیق زیبا کلام از نقش مخرب خامنه ای. به بهانۀ حرف های جنتی!

undefined

The Triumph of Death


1- احمد جنتی برای اولین و آخرین بار در عمر طولانی خود به چند پرسش تریبون اختصاصی خودش نشریۀ آدینه ارگان نمازجمعه پاسخ داده و از جمله اظهار لهیه ای هم فرموده نسبت به ممنوعیت قطعی شرکت در نامزدی انتخابات اصلاح طلبان و هر آنکه که او  (جنتی) میلش نباشد. سخنان او بلافاصله با دو واکنش سیاسی و حقوقی روبرو شده است:

الف- علی مطهری که کماکان بغضی نترکیده و فروخورده دارد از دخالت های بیجای خامنه ای در بی آبرو کردن نظام - بویژه در جلوگیری از طرح سؤال از رییس جمهور که باعث سرافکندگی طراحان آن در افکار عمومی و بین خانواده هایشان شد - دو پرسش حقوقی مطرح کرده است و از جنتی خواسته است مبنای حقوقی و قانونی مزخرفاتی را که بلغور می کند بیان کند. (اینجا) خلاصۀ حرف خلاصۀ مطهری هم این است: آقای جنتی ضد حرمت شکنی امروز سال 88 کجا بودی. و چرا کسی را که دادگاه مجرم نشناخته باید از نامزدی محروم کرد.

ب- صادق زیبا کلام اما در گفتگو با آریا از منظر سیاسی حرف های جنتی را بررسی کرده است و کاراکتر دقیق او و همۀ اراذل اوباش وابسته به خامنه ای را خلاصه گویی کرده است اما یک پارانتز هم باز کرده که سنتی های جناح راست موافق نظر جنتی نیستند(اینجا). من اما آمدم ورژن خارجی و صریح حرف زیبا کلام را تکمیل کنم حالا که او و هیچ کس دیگر در داخل کشور اجازه و جرأت نام بردن از فتنه گر کبیر خامنه ای ندارند را بگویم. و آن اینکه:"آقای دکتر زیبا کلام؛ بگو جنتی بشنو خامنه ای! خامنه ای ورژن ماندگار جنتی است." و غصه بخورم که عجب گیری کرده یک ملت بزرگ هم برقم و هم بسابقه دست مردی چلاق با ذهنی بیمار و پس مانده در تاریخ.

2- شخصاً اما از احمد جنتی تشکر می کنم که یک مزخرفی گفته مجدد و باعث بویناک ماندن تعفن جمهوری خامنه ای در صحنه شده است؛ تا دو تا آدم هم به بهانۀ حرف او دو کلمه بگویند و دُور اختلاف بنیادین رژیم از دُور نیفتد. زیرا که خامنه ای چنان فضا را منجمد می خواهد و می کند که اگر گماشته های خواص خودش مزخرفی نگویند؛ گورستان حاکم بر ایران جسارت و شهامتی برای کمترین حرف بی واسطه پیدا نمی کنند. این مطلب تمام است و ارزش این بگو مگو هم فقط برای این بوی تعفن تازه است به بهانۀ حرف های جنتی. اما برای اینکه دست خالی هم نروید از این نوشته دو تا جوک هم برایتان تعریف می کنم:

3- در حدود یک سال و نیم پیش هر خبری از خامنه ای کار می شد در رسانه های رسمی یک عکس نزار و گریان و بیچاره هم ضمیمۀ خبر می شد بی ارتباط با متن منتشره. من در یک پستی این ترفند مظلوم نمایی را کشف و نوشتم. از چند روز بعد از افشاگری من همۀ رسانه ها همۀ آن عکس های بدبخت و نالان را جمع کردند و از آن به بعد هر خبر و مطلبی که از خامنه ای کار می کنند با یک عکس خندان و بشاش همراه است بازهم بدون ارتباطی با متن نوشته و خبر و مطلب. حالا آمدم بگویم که خبرآنلاین مطلبی کار کرده با عنوان "
undefined

نمودار ۲۰ سال سخنان رهبری درباره وحدت حوزه و دانشگاه تا اگر خواستید بریش این وحدت (بخوان وحشت از دانشگاه) بخندید مستمسک داشته باشید. (اینجا)


4- جوک دوم هم مربوط است به نیک آهنگ و مقالۀ تازه ای که در کوبیدن هاشمی و خانواده اش منتشر کرده است. این خودنویس دیگران اما در نوشته اش چند سؤال پرسیده از هاشمی رفسنجانی. این سؤالات که در برابر جنایت های خامنه ای مرغ پخته را هم بخنده وامی دارد اگر هر آنچه است که مخالفان هاشمی در چنته دارند؛ بهتر است هر روز چند بار و از چند زاویۀ مختلف بنویسند و منتشر کنند تا یک تبلیغات حسابی هم بشود برای اکبر هاشمی و خانواده اش. طرفه اینکه نیک آهنگ این سؤالات واقعاً مسخره را نیز نتوانسته با جسارت ثابت شده بنویسد و جابجا از محتمل و احتمال و می گویند و ... استفاده کرده است. این هم برای خندۀ امروز بد نیستimage (اینجا). یا...هو

۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه

پایان متأسف! برای نیک آهنگ؛ شروع فاجعه برای مهدی. چه پروژۀ کثیفی!

undefined

Slave Market with the Disappearing Bust of Voltaire


1- نیک آهنگ کوثر با انتشار آخرین اظهار نظرش نسبت به نوار کذایی در سایت خودش پایان پروژه اش را اینطور تیتر کرده است: "متأسفم که به این شکل تمام شد...". ولی آیا واقعاً تمام شده است و مهمتر از آن چه تمام شده است. تمام شدن معمولاً برای طرح و پروژه و کاری برنامه ریزی شده بکار می رود و نه برای اتفاقی که بدلایل غیرقابل پیش بینی می افتد. لذا از تیتر نیک آهنگ برمی آید که ایشان سناریویی را در ذهن داشته است که می توانست پایان های مختلفی داشته باشد که بقول خودش این بدترین و متأسف کننده ترین پایانی بود که برای آن پروژه رقم خورد و او از چنین پایانی متأسف است. ضمن اینکه پایان مورد ادعای نیک آهنگ یک اعلان یکطرفه است و طرف مقابل آسیب دیده (مهدی هاشمی و پدر و خانواده اش) تازه وارد یک فاجعۀ سیاسی ناخواسته و بدون علت شده اند؛ بنظر می رسد که یادداشت جدید نیک آهنگ هم بیشتر بخاطر آخرین جملۀ او که می گوید:
بر خلاف محسن هاشمی و پدرش، تاکید می‌کنم فایل‌های ارائه شده به دادگاه، واقعی‌اند، اما کماکان بر حرف خود هستم و نگران انتشار بقیه‌ام.
منتشر شده باشد. زیرا بقیۀ مطلب آقای کوثر همان مطالب تکراری است که قبلاً هم بارها مدعی شده است و البته پایه و اساسی ندارد. اما این جملۀ نیک آهنگ از این نظر اهمیت دارد که دادستان تهران هم روز پیشش اصالت و سندیت نوار را تأیید و به پدر و برادر مهدی اخطار کرده بود که تشکیک در سندیت نوار؛ مواضع سیاسی منتسب به مهدی در نوار را به آنان نیز تسری می دهد. حالا نیک آهنگ بعنوان تهیه کنندۀ سند با قاطعیت بیشتری به اصالت سند تأکید کرده است.

2- لذا من هم این آخرین مطلب است که در این مرحله و راجع به این نوار می نویسم و سهم خودم را در پرداختن به موضوع بپایان می برم. با این تأکید چندباره که پرداختن من به موضوع ربطی به دفاع از هاشمی ها ندارد و این اتفاق در مورد هر انسان دیگری که "در قدرت" نبود حادث می شد همین تند و تیزی را بلکه هم با قوت بیشتر بکار می بردم.

3- اینک اما با مراجعه به ذهنیات سه سالۀ خودم اولاً و نیم نگاهی به اطوارها و رفتارها و کردارهای زیست سیاسی و حرفه ای و شخصی نیک آهنگ و هر آنچه در این چند روز روی دایره آمده می توانم سناریویی را که باعث این بی آبرویی شده است را حدس قوی بزنم و بنویسم. با این یادآوری که حدس قوی هم هنوز حدس است و به یقین کامل نرسیده است.

4- آنچه که با چیدن همۀ پازل های پیدا و پنهان این ماجرا رخ می نماید چنین است که نیک اهنگ کوثر یک پروژۀ رسیدن به یک پول کلان راحت را طراحی و به اجرا در آورده است که قدم بقدم در حین اجرا ساخته شده تا به پایان آن از دید طراح اولیه (آقای کوثر) رسیده است. مراحل سناریویی که سر صحنه نوشته شده است بشرح زیر بوده است.

الف- مهدی هاشمی از ایران خارج و به لندن می آید. مهدی هاشمی برعکس غولی که از او ساخته اند جوان سی و چند ساله ای بوده است که در خارج و لندن احساس تنهایی و غربت شدیدی می کند. مهدی که امین ترین فرد در خارج از کشور بخودش را نیک اهنگ کوثر - روزی با هم کار می کرده اند و جی جی باجی بوده اند - می شناسد به او نزدیک و تنهایی اش را تسکین می دهد.

ب- جرقۀ ابتدا شیطنت و سپس شیطانی وارد فضای ذهن زیاده خواه و لوکس نیک اهنگ می شود. او که شنیده است پدر مهدی از قبل از انقلاب همۀ روحانیان مبارز با شاه را ساپورت مالی می کرده است و خودش دیده است که مهدی هاشمی هم آدم راحت و دست و دلبازی بوده است در سازمان بهینه سازی مصرف سوخت؛ و با ته زمینۀ قوی دزدی های کلان منسوب به خانوادۀ هاشمی رفسنجانی در بعد از انقلاب در می گویند ها ی رسانه ای و احمدی نژادی؛ مطمئن می شود که می تواند مهدی تنها و گیرافتاده در لندن را سرکیسه کند.

پ- نیک آهنگ با این ذهنیت هر روز بیش از روز پیش از تنهایی مهدی استفاده کرده و خودش را خیرخواه و دوست صمیمی او می نمایاند. اما بهر دلیل نمی تواند به مقصود اصلی خود که داشتن یک حساب بانکی بی حساب است برسد. او از نیمه های راه بفکر تهدید مهدی می افتد و شروع می کند مکالمات فی مابین را ضبط کردن. اما این روش هم نمی تواند هدف را برآورد کند.

ت- او با مهدی هاشمی قطع رابطه می کند و با اطلاعاتی که دارد و شانس اقامت بوذری در کانادا با بوذری وارد معامله می شود و اورا تحریک می کند که اگر از مهدی شکایت کند یا شکایتش را پی بگیرد او پشتش است و با ابزار رسانه ایش در خودنویس و مدارکی که در اختیار دارد کمک می کند که دعوا را ببرد. قرار و مدار گذاشته می شود و بوذری وارد بازی نیک آهنگ می شود.

ث- حالا دیگر نیک آهنگ برای خودش قطبی شده و کارها بر وفق مراد او پیش می رود. لذا سر از پا نمی شناسد و لحظه ای از گشتن دور دنیا غافل نیست. هنوز از پرواز لندن پیاده نشده سوار طیارۀ پاریس می شود و در پاریس چایی نخورده از دانمارک سر در می اورد و اصلاً کانادا را ول می کند و ساکن امریکا می شود. خب حکم محکومیت 13 میلیون دلاری مهدی هاشمی در پیش است و حتی با نصف این پول می شود چهار تا از خانه های خاوری را خرید در کانادا.

ج- نیک آهنگ مثل برندۀ خوشبختی که بلیط لاتاریش را نقد نکرده شروع به خرج کردن می کند؛ در لحظه ای بسیار تاریک و غمبار بلیط برنده اش را گم می کند و مهدی هاشمی برخلاف تأکیدات نیک آهنگ کوثر وارد تهران و زندان اوین می شود. آن شب باید شب بسیار بسیار تلخ و دردناکی بوده باشد برای نیک آهنگ - حتماً دردناک تر از این چهار روزی که گفته اندازۀ چهار سال طولانی شده - 

چ- اینجا دیگر موضوع معرفت و مردی و مردانگی نیست. اینجا موضوع هزینه های جاخالی و نسیه ای است که مجرم! منبع تأمین کننده اش از دسترس خارج شده است. خب الان نیک آهنگ چه چیزی در دست دارد برای نقد کردن و حداقل یر به یر در آمدن از این رؤیای سه ساله؟ هیچ چیز بغیر از نوارهایی که دزدانه و خائنانه از سادگی مهدی هاشمی ضبط کرده است. این نوارها اما یک مشتری بیشتر ندارد در جهان... قلمم نمی چرخد نام سیاسی داخل کشور آن سه نقطه ای چنین کثافت و به این رذالت را بنویسم.

ح- درست است که نیک آهنگ به صادق زیبا کلام جواب داده که نمی خواهد برگردد ایران. اما صادق زیبا کلام هم حرف بی ربطی نزده که گفته: "اگر نیک آهنگ قصد بازگشت به میهن را دارد از قبل این پروژه؛ به او توصیه می کنم که بازگشته های پیش از او هم موفق نبودند. اما نیک آهنگ نوارهایش را نقد کرده است و اگر خانوادۀ هاشمی پاپیچش نشوند برای اخراج از غرب؛ می تواند ادامه بدهد ولی دیگر نه با آن رؤیای مرد 6 میلیون دلاری! یا...هو

۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه

اخطار سیاسی شدید دادستان تهران به اکبر هاشمی رفسنجانی: یا تسلیم شو یا نابودت می کنیم!




1- در حالیکه اپوزیسیون و منتقدان فعال سیاسی و رسانه هایشان در اقدامی منفعل و مضر از هرگونه خبر و بحث و تحلیل و تفسیری راجع به نوار "شکار اکبر" نیک آهنگ کوثر پرهیز کرده و سکوت قبرستانی و ناموجه خود را ادامه داده اند؛ در داخل کشور نیز این تازه ترین دستپخت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با استقبال گسترده و شوق آفرینی مواجه نشده است در بین هیچ طیفی از اصولگرایان. منفورترین طیف اصولگرایان که طیف نزدیک به خامنه ای در جبهۀ پایداری و روزنامۀ کیهان و رجاء نیوز و فارس نیوز متبلور هستند با اینکه از همان روز اول خبر را نقل کردند اما در شاخ و برگ دادن و گسترش دادن آن جانب احتیاط را گرفتند و منتظر تصمیم گیری سیاسی خامنه ای مانده اند که آیا بهتر است بر این آتش فراهم شده از کدام طرف فوت کنند برای خاموشی یا برای برافروزی.

2- اما امروز دادستان تهران جعفری دولت آبادی کمی دهانۀ احتیاط را شل کرده و در تنها جمله ای که گفته - تأکید کرده که چیزی بر این جمله نخواهد افزود - تیر زهرناکی را بسمت اکبر هاشمی رفسنجانی رها کرده است. از سخن دولت آبادی سه جملۀ با کمی تفاوت درمحتوا نقل شده است که به شرح زیر است:
خبرگزاری مهر و غالب دیگر خبرگزاری ها و سایت ها: "از نظر ما کسی که تکذیب کند، کسی است که به او منتسب است."

خبرگزاری فارس: " هر کسی این موضوع را تکذیب کند به خودش منتسب می‌شود."

سایت بازتاب امروز: "از نظر ما کسی که باید تکذیب کند، کسی است که به او منتسب است."
قطعی بنظر می رسد که از این سه روایت خبر اول جملۀ دولت آبادی است و خبرگزاری فارس در جهت درست و شفافیت تهاجمی جمله و سایت بازتاب در جهت تلطیف و حقوقی کردن جمله یکی دو کلمه را جرح و تعدیل و تصحیح کرده اند. فارس حواسته بگوید که منظور دولت آبادی خانوادۀ هاشمی است که در صدد تشکیک هستند و بازتاب خواسته وانمود کند که دادستان موضوع تکذیب را منحصراً حق مهدی هاشمی دانسته است. و پر واضح است که منظور فارس نیوز تفسیر درستی از جملۀ دادستان است و تلاش بازتاب لایتچسبک می نماید.

3- دولت آبادی در مقابل سؤال خبرنگار که آیا از این نوار منتشره خبر دارد یانه؛ توسل بشیوه های پاسخ های نیمه حقوقی و بلاتکلیفی که معمولاً اظهار می کنند نمی شود. مثلاً نمی گوید که: "بلی در جریان این نوار هستیم و داریم رویش کار بررسی انجام می دهیم و فعلاً زود است که اظهار نظر حقوقی بکنیم." یا بگوید: "این نوار را در دنیای مجازی دیده ایم و هنوز زود است که بتوانم نسبت به آن چیزی بگویم." دولت آبادی در برابر سؤال خبرنگار اصل نوار و سندیت آن را پیشینی فرض می گیرد و سپس نسبت به یک سند بسیار مهم و اصیل تذکر و اخطار شدید سیاسی می دهد: "از نظر ما کسی که تکذیب کند، کسی است که به او منتسب است."

4- در بالا هم راجع به طبیعی و آرام برخورد کردن شریعتمداری و رجا و فارس با این نوار گفتم. حالا این را هم اضافه کنم که هرچقدر خارج و اپوزیسیون از بیرون آمدن این نوار شوکه هستند و نمی توانند موضع گیری کنند در داخل حکومت بیرون آمدن نوار را عادی و در انتظار نشان می دهند. موضع امروز دولت آبادی هم این گمانه را تقویت می کند که گویا سفارش دهنده یا انتشار دهنده و یا هر دو اینها خود جمهوری اسلامی تحت فرمان خامنه ای و بیتش بوده اند. لذا ابداً برایشان تازگی و بهای خبر داغ متأسف یا خوشحال کننده را ندارد. بنابراین باید با احتیاط به این سمت برویم که نوار نیک آهنگ کوثر آنطوری که من نام گذاشتم "شکار مهدی" هم نیست و موضوع اصلی نوار "شکار اکبر" بوده است.

5- البته جنس بازجویانۀ نوار از سوی نیک آهنگ و سعی در القاء گرفتن مواضع تندتر از سوی پدر مهدی به او کمتر تردید می گذارد که هدف درکجا بوده است. اما مشکل آنجاست که مهدی ضمن تأیید حرف کوثر در مورد مواضع میانه و بقول نیک آهنگ "فتیله پائین" پدرش نشانه و علامتی نمی دهد که اولاً بتواند با پدرش چنین بحثی را بکند و ثانیاً قادر باشد روی تصمیم های سیاسی پدرش تأثیر بگذارد. دولت آبادی اما با همۀ بی احتیاطیش احتیاط از دست نمی دهد و در جملۀ ""از نظر ما کسی که تکذیب کند، کسی است که به او منتسب است." راه هایی را تعبیه می کند که ضمن ابلاغ پیام سیاسی اش به هاشمی رفسنجانی بتوان تعبیرهای دیگری هم از آن کرد و ساخت برای روزهای در پیش.

6- این نوارها که بنظر می رسد شدیدترین و سیاسی ترینش همین بوده است که منتشر شده - و محتمل قوی است که دنباله ای هم منتشر نخواهد داشت - برای دو منظور تهیه شده و استفاده خواهد شد:

الف- اکبر هاشمی رفسنجانی را بازهم بیشتر محدود کنند تا جائیکه همین ملاقات های هر از چندگاهی با معدودی را هم به حداقل پاکیزه برسانند و بویژه از تحرکات تعیین کنندۀ آن در انتخابات ریاست جمهوری سال بعد جلو بگیرند. در این حالت و تمکین هاشمی این نوار کمترین اثر منفی را هم بر پروندۀ پسرش نخواهد گذاشت و ضمن جمع شدن موضوع از افکار عمومی بازی به پشت پرده بازگرداننده و محدود خواهد شد.

ب- در صورتیکه هاشمی تمکین نکند این نوار با شدیدترین وجه ممکن در پروندۀ مهدی عمل خواهد کرد تا از طریق تحت فشار عاطفی قرار دادن خانوادۀ رفسنجانی بخاطر پسرشان به بخشی از نتیجۀ اول (کوتاه آمدن هاشمی) دست پیدا کنند، و ضمناً مهدی را هم چنان نقره داغ کنند که بتوانند پاسخ انتظار حزب اللهی های طرفدارشان را بدهند. زیرا طی سه سال گذشته از مهدی هاشمی غول آرسن لوپنی ساخته اند که هزار دست دارد و هر دستش در فسادی مادی و معنوی فعال.

پ- ولی آنچه که مسلم است مثل همین روزهای رفته؛ رژیم بهیچ عنوان اجازه نخواهد داد که موضوع مخالفت اکبر رفسنجانی با علی خامنه ای - منظور از تهیۀ این نوار و اخطار امروز دولت آبادی به هاشمی بزرگ - گسترش تبلیغاتی در افکار عمومی بویژه تودۀ مردم در داخل پیدا کند زیرا افکار عمومی نسبت بزمان تهیۀ این نوار بسیار زیاد تغییر کرده و هرگونه تبلیغی از این دست بشدت بنفع هاشمی و بضرر خامنه ای عمل خواهد کرد. لذا اینان تلاش خواهند کرد که از مواهب این نوار در بازی قدرت در بالا و ترساندن رقبا و تشجیع رفقا در پایین سود ببرند. یا...هو

۱۳۹۱ آذر ۲۱, سه‌شنبه

هیچ و هیچ فاجعه ای با تخریب زیبایی یک دختر برابری نمی کند: از آمنه بپرس. مرثیه ای بر شهادت سیران یگانه.

Davoud Ghahrdar-1-7.jpg
سیران یگانه

1- سیران یگانه دانش آموز 10 سالۀ شین آبادی بدون شین (شیون) شهید شد تا شاهد زجر خودش و خانواده اش در طول همۀ سال های باقی مانده از عمرش از سویی و وقاحت مثال زدنی حاکمان جمهوری اسلامی از جانب دیگر و "مرگ خدای مهربانی و زیبایی" در سرزمینش ایران نباشد. می دانم در این چند روزی که از حادثه گذشته پدر و مادر جوان سیران چه رنجی را تحمل کرده اند. نه این دروغ کثیفی است که گفتم مگر رنج فرزند سوخته بر اثر بی لیاقتی حاکمان یک سرزمین جز برای خود قربانی و بیشتر از او برای پدر و مادر نازنین و فرزند سوخته قابل دانستن و فهمیدن است. پس غلطم را پس می گیرم و به پدر و مادر سیران می گویم که اندازۀ رنجتان را جز خودتان حتی خدای طلبکار و پلشت حاکمان سرزمین اهورایی نمی داند و من فقط عاجزانه اظهار همدردی و تأسف می کنم.

2- فجایع طبیعی و مصنوعی بسیاری در دنیا تفاق می افتد. فجایع طبیعی که بخشی از چرخۀ حیات است و ناگزیر را گریزی نیست جز آویختن بدامن علم و دانش و فن آوری انسان فرهیخته و پیدا کردن راه هایی برای به حداقل رساندن خسارت های آن؛ مثل زلزله و سیل و سونامی و آتش سوزی های کلان و .... 

3- حوادث مصنوعی اما حکایت دیگری دارد. این نوع حوادث که اغلب ناشی از بی لیاقتی حاکمان و سهل انگاری مردمان است همه بدرجاتی کم و بیش قابل پیش گیری است و جلوگیری از خسارت های مادی و معنوی. اما در بین همۀ این رویدادها چه طبیعی و چه مصنوعی فاجعه بارترین آن آتش سوزی منجر به سوختن آدم هاست. چه از جنبۀ درد و رنج زیاد بعد از سوختگی و چه از لحاظ تبعات و آثار ناشی از سوختگی بعد از زنده ماندن انسان قربانی آتش. زیرا که هرنوع ترمیمی با هر درجه از مهارت پزشکی نیز قادر به برگرداندن پوست و نسوج سوخته به حالت طبیعی و اولیه نیست. و قربانی در حقیقت صلیب رنج جانکاه خویش را در تمام طول عمر بردوش دارد و حمل می کند.

4- خیلی وقاحت می خواهد گفتن از اینکه از مرگ سیران خوشحال شدم بجای این صلیب کشی دردناک اندام سوخته در همۀ عمر باقی مانده. ولی من این وقاحت را قبول می کنم و می گویم که سیران یگانه بود که مرگ در لحظه را بجای مرگ مدام در طول عمر باقی مانده اش درست انتخاب کرد و راحت شد. حتی تصور و تصویرش هم قابل تحمل نیست تا چه رسد به خود فاجعۀ اتفاق افتاده. امروز که عکس های دردناک تشییع جنازه و خاکسپاری سیران را دیدم در قبرستان پیرانشهر و پدر و مادر جوان و سیران از دست داده به عدم لیاقت حاکمان پیشاتاریخ جمهوری نکبت را؛ خیلی دلم می خواست که نزدیک پدر و مادر داغدیدۀ سیران بودم و هنگامی که فامیل و آشنایشان به آن ها تسلی می دادند که: "نوگل دختر نشکفته ات راحت شد و از یک عمر مردن هر روز و هر ساعت و هر دقیقه رها شد من هم سری به تأیید و تأثر تکان می دادم و می گفتم: "فکرش را بکن دوستان ظاهراً زنده ماندۀ سیران و پدر مادرهایی که از همین فرداست که رنج مدام مثل خوره تمام عمرشان را خواهند سوزاند بدون اینکه کاری از دستشان بر بیاید که دخترشان چهره و اندام سوخته اش را نشان خواهد داد و خواهد گفت: بابا مامان بکدامین گناه چنین سخت تنبیهم کرد مسئولان بی لیاقت زیست بومم که با جسمی ناقص و زیبایی سوخته ام صلیب خویش بردوش داشته باشم در بین همنسلان"!

5- می فهمید چه می گویم؟ البته که نمی فهمید. چون من خودم هم زر می زنم و مزخرف می نویسم که می دانم. مگر می شود رنج دختری را که برای همیشه زیبایی اندامش بویژه صورتش را از دست داده باشد کسی بغیر از خودش و پدر و مادر درمانده اش از رنج مدام فرزند بفهمند. نه نه هیچکس نمی تواند رنج این فاجعه را بعمق این همه سال های درپیش درک کند. البته که هیچ انسانی هم قادر به تحمل چنین جنایتی نیست مگر اینکه وزیر و مسئول در حکومت بنام الله باشد. های های گریه می کنم: سرتان سلامت پدر و مادر سیران. دختر ایران راحت شد! یا...هو