۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

حسنی مبارک ابر قهرمان مصر؛ و خشوع فردای تاریخ!

سپاس و درود به احمد زید آبادی که به مرخصی آمد.




Coal Miner


1- چپ های خشن و عقده ای و توتالیتر دیروز و پشیمان و دنبال مفری برای بازگشت به اتوپیای استالین امروز دست در دست سلفی های در آرزوی یازگشت به بیابان های حجاز در 1400 سال پیش؛ چه بزن و بکوبی راه انداخته اند برای حضور داوطلبانۀ معمار مصر نوین در دادگاه کیفری همراه دو فرزند "پسر کو ندارد نشان از پدر"ش! گویی که مرد مان مصری دیکتاتوری خائن و متحجری را چون موشی در تله انداخته اند و در حال بازخواست عقب ماندگی کشورشان و زندگی شان از او هستند. در حالیکه بعمد تجاهل العارف می کنند که مبارک قهرمان و خانواده اش می توانستند اینک هزار ها کیلومتر دور از مصر و در امن و امان و پر زرق و برق -حتی - آسوده باشند از هر تعقیب و محاکمه و سئوال و جوابی. مگر غیر از این است که مبارک و خاندان مفتخرش رأساً تصمیم گرفتند در مصر بمانند و حتی به بهانۀ بیماری کهن سالی این زعیم میهن دوست و استفاده از امکانات پزشکی بهتر و بیشتر در خارج از مصر جلای وطن نکردند؟

2- هنگامی که "آفتاب آمد دلیل آفتاب" بالا را با وقاحت و بی شرمی تمام از اساس منکر می شوند و حذف می کنند ناچار دنبال این بهانۀ سخیف راه می افتند که دادگاه حسنی مبارک جنسی از مصلحت دارد برای "سرکار گذاشتن انقلابیون و جریحه دار کردن احساسات وطن پرستان مصری" تا اوضاع را آرام کنند و از پیروزی انقلابیون و آزادی خواهان مصری (بخوان پیروزی جوانان هیجان زدۀ آرمانگرا و توطئۀ سازمان یافتۀ اخوانی ها برای بازگرداندن مصر بدوران پیشا مدرن) جلو بگیرند. و در این کشف الکشاف خودشان چه مرثیه ها که نمی سرایند از جنس حقیقت- توهّم! بلی بسیار محتمل است که این دادگاه با موافقت و نقشۀ راه خود پرزیدنت مبارک تشکیل شده باشد از سوی ژنرال های تحت امرش به سرکردگی ژنرال طنطاوی! اما این رفتن داوطلبانه مبارک و دو پسرش به قفس محاکمات جنایی از همان جنس رفتنی سرچشمه می گیرند که مبارک جوان سی سال پیش با آن تصمیم وارد کاخ ریاست جمهوری مصر شد. و هر دو برای سرفرازی و پیشرفت مصر: از زندان به کاخ مثل ماندلای کبیر. یا از کاخ به زندان مثل حسنی مبارک قهرمان!

3- البته که احساسات و بهترخواهی و حتی زیاده خواهی جوانان زیر 40 سال مصری را که وطن قبل از مبارک را ندیده اند را هم درک می کنم و هم تا حدودی محترم می دانم. ولی مصریان فرهیخته و هنرمند و فرزانه و سرد و گرم چشیده نباید در دام این "هیجان در شرایط خاص" بیفتند و به شعلۀ آتش بیاران چپ جهانی  هم وقعی ننهند که مصر امروز هنوز هم تحت اراده و نقشۀ راه قهرمان ملی شان است که سرپاست و از سقوط حتمی رسته است. بلی من قبول دارم و امید وارم که دادگاه محاکمۀ مبارک قهرمان؛ طولانی، تفکر بر انگیز برای مصریان سکولار و لگام زننده به غلیان احساساتی که دیگر منشائی سازمان یافته نشان می دهد به ریش کثیف مذهبون سلفی؛ باشد. و ژنرال های میهن پرست مبارک بتوانند قبل از مرگ زعیم، کشور را در مدار توسعۀ 30 سال گذشته و با شرایط دموکراتیک تر قرار بدهند و مرگ مبارک را آسان بگردانند. چه بضرس قاطع می گویم که در فردای بازگشت مصر به ثبات مدرن و در راه توسعه؛ قهرمان ملی مصر خواهد مرد آسوده! با درود به مبارک. یا...هو

۸ نظر:

ناشناس گفت...

بسیار خردمندانه و آگاهانه نوشتید. سپاس

mohammad1360 گفت...

سلام فوق العاده بود مثل پست های قبلیت ادم های بزرگ همینن و از یه جهت منو شما خیلی شبیهیم گرچه از دو نسل متفاوتیم واون هم تنفر از این چپ های بی همه چیز وبی ابرو

پيام امروز گفت...

مبارك هم ميتوانست كشتار براه بيندازد و نظير اسد و قذافي چندصباحي بيشتر حكومت كند... عفو او منجر به ثبات بيشتر منطقه خواهد شد و چه بسا باعث عقب نشيني اسد و قذافي از كشتار شود...

ناشناس گفت...

خداییش تنها چیزی که در متن های شما دیده می شه شنا بر خلاف جریان رود هست.
عزیز جان همیشه هم این کار منجر به رسیدن به حقیقت نمی شه. تطهیر یک دیکتاتور (بدون توجه به این که مخالفانش جه کسانی هستند) تنها به تطهیر دیکتاتوری می انجامد.
حیف که دیر شده و الا باید شاهد مقالات شما در بزرگداشت پینوشه کبیر, ابر معمار شیلی مدرن هم می بودیم, چرا که دشمنان او جمعی چپ نادان بیش نبودند.

Dalghak.Irani گفت...

sسلام ناشناس.
خداییش نه. واقعاً من قصد ندارم همیشه مخالف خوانی کنم. متأسفانه گویا اوضاع از نگاه من چنان چپ اندر قیچی پیش می رود که ناچار اینجوری دیده می شود. متأسفم ولی کاری از دستم ساخته نیست مگر اینکه شما اگر می توانی سفارش کنی که دنیا راه راستی را که من می شناسم برود! القصه من قبلاً و درشروع نا آرامی های کشورهای عربی مطلبی نوشتم با تیتر:
"خاورمیانه؛ زادگاه مردمان اسیر یا خاستگاه رهبران شریر! "
که اگر نخوانده ای یک نگاهی بینداز و بعد بگو که من از دیکتاتور حمایت می کنم. من از واقعیت دفاع می کنم و خوشحالی و شادی و نسبی انسان. معلوم است که شعار خیلی چیز قشنگ و دلپذیر و اغوا کننده است. ولی من که واقعاً دلقک نیستم که فقط برای "خوش آیند کلاهبردار" بنویسم. شما هم بهتر بود می فرمودید که کجای منطقی که نوشته بودم و استناداتی که کرده بودم سوراخ داشت. و الا تخطئه بنام تمرکز بر شخصیت من که پاسخگو نیست. یا...هو

ناشناس گفت...

چه میشد اگر این روش برخورد با مخالف در روحانیان شیعه عمومیت میافت؟
http://jahannews.com/vdcdxn0ffyt0596.2a2y.html

ناشناس گفت...

من ناشناس قبلی هستم. اول بگم علیک سلام.
;)
مشکل در اینجا به نظر من مطلق دیدن مسایل از نظر شماست و لحن حماسی ای که در توصیف ماجرا استفاده کرده اید (زعیم میهن دوست, خاندان مفتخر و ابر قهرمان مصر).
این که رقیب ایشان گروهی عقب مانده مسلمان هستند دلیل بر تطهیر ایشان نمی شود. همان طور که دیکتاتورهای آمریکای جنوبی هم رقیبشان کمونیست ها بودند.
به یاد سخنی از بارگاس یوسا می اقتم که گفته دیکتاتورها کارهای خوب هم کرده اند ولی همیشه سرجمع کارهای مثبت و منفی شان عددی منفی است.
به عبارت دیگر فقط دو نوع دیکتاتور داریم: بد و بدتر. حداکثر چیزی که می توان گفت این است که مبارک از نوع اول بوده که مناسبتی برای تطهیر و قهرمان سازی از او فراهم نمی کند.

Dalghak.Irani گفت...

سلام مجدد به ناشناس قبلی.
بسیار خوب حالا کمی با هم ریتم گرفتیم. شما درست می فرمائید. من درشت و من حکم می کنم و بودور که واردور می نویسم که به خصلت های فردیم و نثریم برمی گردد و این علت تامه که می خواهم مخاطبم را عصبانی هم شده به واکنش آری یا نه و از آنجا بفکر وادارم و اصولاً هم خیلی به آدم های یکی به نعل و یکی به میخ و دموکرات منش و بلاتکلیف و مذبذب اعتقادی ندارم. و از محکم بودن رأی آدم ها اگر خود خواهانه هم بنظر برسد بیشتر خوشم می آید تا آدم هایی که ادای فیلسوفانه در می آورند و اهل بحث بی پایان نیستم. و اما در این مورد خاص جواب های را با هوی داده ام و شروع کننده هم من نبودم بلکه آغاز بی احترامی و تحقیر از طرف مقابل بوده است. نه آن هم از سوی جوامع دموکرات و اندیشه ورزان ملتزم به دموکراسی بلکه از سوی کسانی که فقط لاف می زنند و خانه ماندن شان از بی چادری است. مبارک بعنوان رهبری لیبرال دولتی مستبد را سازمان داد و اداره کرد و مصر را گام های زیادی به پیش راند. و مستحق این کلمات تحقیر آمیز نبوده و نیست. من البته با کلمۀ دیکتاتور شما هم مشکل بنیادی دارم. و نمی توانم رهبران را منتزع از جوامع تحت رهبری شان مورد قضاوت قرار بدهم. خاورمیانه تازه دارد در قالب ترکیه اروپایی تاتی تاتی می کند برای دموکراسی آیا بشود آیا نشود. و البته مطلقاً دموکراسی تمام را برای کشور های مسلمان و بدلیل زن ستیزی دین اسلام و این بازگشت به خویشتنی که بعد از انقلاب ایران نضج گرفته است صد در صد غیر مفید و رو بقهقرا می دانم. خوب یا بد من معتقدم که آدمی که اعلامیۀ حقوق بشر شاملش می شود همان آدم ابو البشر و بومی های جنگل های آمازون و گرسنگان صحرای افریقا و... نیست. بلکه آدم حد اقل باید به شرایط زیست و در آمد حد اقلی دست پیدا کند تا رشید شده و در قوارۀ حقوق بشر در بیاید. کمی زخمی و خونی است ظاهراً ولی با حلوا حلوا کردن که دهان شیرین نمی شود. بحث به حاشیه رفت و ممکن است بخاطر توضیح ناقص مناقشه بر بیانگیزد بر علیه من. لذا تمام می کنم و اگر با عث جزیحه دار شدن احساسات شما شده ام پوزش می خواهم. یا...هو