۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

اپوزیسیون چطورشکارمدحی نفوذی شد که کاربران بالاترین را نتوانست فریب دهد!

Four Darks in Red


پست قبلی را نوشتم که ازنگرانی خلاص تان کنم که ماجرای سردارمدحی ازجنبۀ سیاست عملی مبارزه با حاکمان ایران فاقد کوچکترین ارزش است وامکانی را از مخالفان نگرفته وارزش افزوده ای را هم به حاکمان ایران نداده است. زیرا که تعریف صورت مسئلۀ مشکل مبارزه با رژیم ناسیستم آخوند ها درست نبوده است. اما این به آن معنا نیست که این عدم نفع وضرراین افتضاح گریبان بدام افتادگان سیاسی این پروژه را اعم ازدولت های خارجی وگروه ها وشخصیت های اپوزیسیون ایران درخارج از کشوررا هم نگرفته باشد. که می گیرد به فضاحت هم می گیرد.  چرا؟

1- این چند روزه که موضوع مدحی بخبراول ومشترک اپوزیسیون وحاکمیت ایران تبدیل شد. ازسرکنجکاوی رفتم بدنبال شناختن سوابق ماجرا وخوشبختانه سایت بالاترین یکی ازموضوعات داغ روزش را اختصاص داده بود به لینکی که مقالۀ اصلی اش را یکی دیگرازکاربران قدیمی واخراج شدۀ بالاترین بنام آقای صادق رحیمی نوشته بود. این مقاله ولینک آن دربالاترین مربوط بود به مارس 2010 یعنی 15 ماه پیش.

2- هم متن مقاله را خواندم وهم به خیل نزدیک به 500 کامنتی که چه دربالاترین وچه دروبلاگ صادق رحیمی منتشرشده بود. وبویژه به کامنت هایی که خود سردار مدحی بعنوان یکی ازکاربران بالاترین گذاشته بود دقت کردم. والبته سری هم زدم به افشاگری های فرشاد ابراهیمی راجع به این سردارسپاه وهشدارهایی که به تک تک اپوزیسیون وبوبژه به نوریزاده داده بود. صادق رحیمی مبنای مقاله اش را گذاشته بود روی پروپاگاندای علیرضا نوریزاده راجع به منبع اطلاعاتی بودن مدحی با نام مستعارمحقق وبا استناد به اطلاعات سوخته وکوچه بازاری که داده بود ولبۀ تیزحملاتش هم متوجه علی اکبرهاشمی رفسنجانی بوده ونویسندۀ وبلاگ سفارش کرده بود که نفیاً واثباتاً قضاوت شخصی نمی کند ولی به بچه های بالاترین توصیه کرده بود که با احتیاط برخورد کنند با این عنصرمشکوک.

3- بسیارجالب بود که اکثریت کاربران بالاترین با طرح سؤالات خیلی خیلی ساده وپیش پا افتاده ازاین سردارپتۀ اورا ریخته بودند بیرون ومعلوم کرده بودند که این آدم نمی تواند بیشترازیک مأموراطلاعاتی رژیم چیزدیگری باشد. خود سردارهم که با نام کاربری اصلی سید77 گویا دربالاترین فعال بود زیربارپاسخگویی به هیچ سؤالی نرفته بود وبا نوعی بی اعتنایی واستهزا های ماننده به "بروبچه جان!" به چند کامنت دوسه جمله ای بسنده کرده بود. ازهمه جالب تروقتی بود که سردارازتالارگفتگوی بالاترین غایب می شد ودیگراثری ازاو دربالاترین نبود. یکی ازکاربران تیزهوش کشف کرده بود وپاسخ می داد که سردارمدحی فقط دروقت های اداری بوقت ایران دربالا ترین کامنت می دهد وبمحض اینکه وقت اداری ایران تمام می شود اوهم کارش را تعطیل می کند تا روزبعد.

4- می خواهم بگویم که شناخت واقعی این عنصرنفوذی کارخیلی پیچیده واطلاعاتی نمی خواست که بگوییم همۀ سران اپوزیسیون ودستگاه های اطلاعاتی غرب را سرگیجه انداخته باشد. کاربران بالاترین که تازه خیلی هاهم بسیاری ازآنان را آدم های عمیق وصاحب فکری نمی دانند بهمین راحتی موضوع را برملا وهشدارداده بودند. اینک اگرهرآنچه درایران نقل شده درست باشد. وچون فیلم وسند هم پخش شده حد اقل درمورد اپوزیسیون خارج ازکشورنمی تواند عاری ازحقیقت باشد. این سؤال بدیهی پیش می آید که چطوراین همه دستگاه های عریض وطویل واین همه اسامی دهان پرکن اپوزیسیون نتوانسته اند به ماهیت این آدم پی ببرند؛ خودش جای هم تعجب وبیشترازآن جای تأسف دارد.

5- آخرچطورکسی که به ریاست دولت درتبعید ایران گمارده می شود می تواند همزمان درکاری داوطلبانه وبیشترتفریحی وآزمون استعداد واطفای هیجان جوانان خام وبیکار و دانشجومثل کاربربالاترین شدن هم مشارکت فعال داشته باشد. واصلاً شأن وجایگاه چنین آدمی نباید مورداولین شک وتردید باشد. وآیا هیچکدام ازاین شیفتگان درشت -بدون ریز- این مأمورنفوذی دراپوزیسیون نمی توانست مثل من نیم ساعت وقت بگذارد و سرداررا تا کامنت ها وفعالیتش دربالاترین پی بگیرد وحد اقل درهمان حد کاربران ساده وغیرسیاسی بالاترین مشکوک شود.

6- نمی دانم. خدا کند که درروزهای آینده همۀ آنانی که دراین پروژۀ تله گذاری احمقانه؛ احمقانه ترازحکومت ایران عمل کرده وبدام افتاده اند توضیحی قابل قبول بدهند. والا تتمۀ هرآنچه اعتماد مانده بود درنزد ایرانیان به این کارکشتگان سیاسی وتحلیلی وکارشناسی یکجا باد هوا شده وازبین رفته است. البته ازنظرشخصی من خیلی هم بدنیست امید بریدن ازآدم های بی مسئولیت ونا امید. حد اقل فایده اش هم اینست که دیگرکسی به توهمات اپوزیسیون خارج ازکشور کمترین شانس های شخصی اش برای زندگی درایران را رها نمی کند وآواره نمی شود درسرگردانی بلاتکلیف رهبران سیاسی! یا...هو

بعد ازتحریر: 
ممکن است سیاسیون مورد اتهام درافشاگری های مدحی جایی توضیحی داده باشند منطقی که من ازآن بی خبرباشم. لذا نوشته ام را مبتنی برهمۀ اطلاعات موجود دراین زمینه نمی دانم. وازخوانندگانی که اطلاعات تکمیلی داشته باشند خواهش می کنم به غنای بحث کمک کنند.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

You are revealing your real intention piece by piece. You are not as smart as you think !

ناشناس گفت...

در مورد پست قبلی شما: گفته اید که شما راه حل مشکلات ایران با رژیم ماقبل تاریخش را بیشتر "اجتماعی-فرهنگی" می دانید ونه "سیاسی-نظامی". این نتیجه رو از تفسیر خاصتون از انقلاب های عربی گرفتین. من تفسیر دیگه ای از این انقلاب ها می دم تا به نتیجه ی عکس شما برسم.

در تونس و مصر حرکت مردمی - که چندان هم گسترده نبود - موفق شد چونکه ارتش چندان به حاکم سیاسی وفاداری نشون نداد. بحث طولانیه ولی ارتش هر دو کشور رابطه نزدیکی با آمریکا داشتن و آمریکا یه تغییر کنترل شده رو در این کشورها بد تشخیص نداد.

در بحرین حرکت مردمی شکست خورد چون معترض ها شیعه بودن و ارتش کاملا سنی بود - ظاهرا در بحرین شیعه ها نمی تونن وارد ارتش شن - و قطعا ارتشی ها به سیستم سیاسی ای که براشون حق خونی بالاتری قایل هست وفادار می مونن. در لیبی اگر ناتو وارد عمل نمی شد حرکت مردمی شکست می خورد. ظاهرا اونجا هم نظامی ها وفادار بودن - سیستم کاملا ضد غربی که نیروهای غربگراشو کاملا تصفیه کرده بود. همین استدلال در مورد سوریه هم صادقه.

بطور خلاصه در کشورهای جهان سومی بدون حمایت نیروی نظامی نمی شه تغییر بزرگی ایجاد کرد.

خبر خوب:‌ ظاهرا پشت احمدی نژاد به گروهی از نظامی ها گرمه. وحشت هییت حاکمه هم از همینه. پس می شه امیدوار بود که این حرکتش به جایی می رسه!

Dalghak.Irani گفت...

ناشناس عزیز سلام.
نه لزوماً درمقایسه با کشورهای عربی راه حل ایران را اجتماعی فرهنگی می دانم. این قضیه بخاطر ضدمدرنیته بودن حاکمان روحانی است. وجزو پایه های تفکرمن ازابتدا تا کنون بوده است. تفسیر نظامی شمارا رد نمی کنم ضمن اینکه من بیشتر حکومت کامل ومسئول بودن نسبی مبارک وبن علی را برجسته می دانم. یعنی اگرارتش هم هیچ مشکلی که شما گفتید نداشت بازهم مثل حکومت خودما در57 این دورهبرنمی توانستند سبعیت آن سه رژیم فردی تر وانقلابی تر را انجام بدهند. البته که من تأکید چندباره کرده ام که علت اصلی را تفاوت ساختار حقوقی می دانم واین سبب نفی سایردلایل نمی شود. ازخبرخوشتان هم ممنون. ولی دلم می خواهد احمدی نژاد بیشتر با تفکرمشایی جلو اینها بایستد تا قدرت نظامی. مرسی برای کامنت. یا...هو

صادق گفت...

دلقک جان سلام
من هم با تحلیل شما مبنی بر "حکومت کامل ومسئول بودن نسبی مبارک وبن علی" در مقایسه با قذافی و اسد موافقم و فکر میکنم نیروی نظامی در این حکومت ها امروزه نقش تعیین کننده مانند سابق ندارد.
اصلی ترین عامل راهم پایان جنگ سرد میدانم( که معتقدم متاسفانه و درد مندانه یکی از بزرگترین فرصت های تاریخی بود که به دست بیکفایت جمهوری اسلامی از دست رفت. )
راستش را بخواهید یکی از مهمترین مزایای حکومتهایی همچون مبارک که به آن انگ دست نشانده بودن هم میزنند ( که خودش البته جای حرف و حدیث دارد و نمیتوان آنهارا دربست مطیع وگوش بفرمان غرب محسوب کرد و این را ما که تجربه حکومت شاه را داشتیم بهتر میفهمیم ) را در این میدانم که حد اقل به یک اصولی مجبورند پایبند باشند (شاه هم همینطور بود. کما اینکه علیرغم درخواست ارتش برای شدت عمل بیشترمخالفت کرد)این اصول را هم مدیون همین ارتباط نزدیک با غرب میدانم.چون این ارتباط مانع از آن میشود که حکومتها هر کاری خواستند به اسم برقراری امنیت یا مقابله با اشرار با مردم انجام دهند و حتی به بمباران آنها هم تن بدهند. در این حکومت ها نقش ارتش مهم اما تعیین کننده نیست.چون همه ارکان ذیل شخص اول مملکت تعریف میشود. مثال مهم دیگرش ترکیه است که ارتش در طول ۷۰ سال گذشته نقش اساسی در تنظیم مناسبات سیاسی داشت اما با پر رنگ شدن مناسبات دموکراتیک و فشار غرب و خصوصا امریکا تا حالا نتوانسته اند دولت اسلام گرا را براندازند.
اما بر عکس حکومت هائی مثل لیبی - سوریه و ایران چون هیچ تعامل "سیستماتیک" با غرب ندارند و منافع خود را در واگرائی با آنها تعریف میکنند اساسا خود را متعهد به رعایت آن ارزشها نمیدانند.و چون مناسبات بین الملل را هم بر نمی تابند هیچ نیرویی هم نیست که آنها را محدود کند.
بهار عربی اگر به زعم برخی هدایت شده غرب است (که نیست)باز به روشنی نشان میدهد که حکومتهای سرنگون شده اش سگشان به حکومتهایی مثل سوریه و لیبی که مردم خودشان را با تانک و توپ سرکوب میکنند می ارزد.
فقط یک لحظه تصور کنید: حکومتی با هواپیمای جنگی مردم خودش را بمباران کند !

Dalghak.Irani گفت...

صادق خان -یادصادق کرده وسعیدرادبخیر-
دقیقاً وسلام. بهمین خاطرهم من بارها نوشته ام وتأکید کرده ام که برقراری رابطه با امریکا برای حداقلی ازیک حکومت شدن لازم است هرچند کافی نباشد. وشوروی وچین وهمۀ رژیم های ایدئولوژیک همه درزمانی که باغرب مناسبات نه چندان دوستانه هم برقرارکردند شروع شدند به حکومت شدن وچون پاسخگو نبود ایدئولوژیشان فروپاشی شان هم شروع شد که البته هرکدام اینان نوع خاصی واکنش نشان دادند وامروزشوروی وجود ندارد وچین درحال تهدید امریکا برای جایگزین شدن بعنوان قدرت اول اقتصاد جهان است. تازه اگراین روابط دوستانه هم باشد مثل کرۀ جنوبی ببین چه معجزه ای می کند اگرحاکمان کشورکوچک توان وقصد بهره برداری داشته باشند برای پیشرفت! مرسی بخاطر کامنت مفصل وروشنگرت. یا...هو