۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

جریان انحرافی وجنگ آیت الله خامنه ای با سایه اش!


1- جریان انحرافی چیست وتا کجا کاربرد دارد. این سؤالی است که امروز همه از خود می پرسند. چیزی که همه می دانند فقط یک اسم است با نام "اسفندیار" ودو سه نفر حواری که وزن مجموعه شان کمترازوزن تک نفرۀ 200 کیلوفیروزآبادی است با عنوان کامل سرلشکربسیجی رییس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و دیگر هیچ. اگرواقعاً چنین است پس این همه تعبیرهای شداد وغلاظ در مورد خطر آنان چیست. وچرا همۀ اعاظم الیگارشی روحانی بلافاصله بعد از همۀ تهدید ها و تحذیرها و تعزیرها واعلان خطرهایی که می کنند به این گزارۀ یکسان می رسند که جریان انحرافی هیچ چیز نیست. که نه عقبه ای دارد ونه سازمانی دارد ونه عضوی دارد ونه نشانی دارد ونه مانیفستی دارد ونه اساسنامه ای دارد ونه مرامنامه ای دارد ونه ساختمانی دارد ونه جلسه ای ونه رسانه ای ونه... ولی بسیارخطرناک است!

2- نبرد های دن کیشوت شوالیۀ اسپانیایی را می شناسید همه، وازبین همۀ نبردهای او نبردش با آسیاهای بادی ضرب المثلی جهانی شده درمعرفی آدم های متوهمی که به جنگ سایه ها می روند وشمشیربرنبوده ها می زنند. که این البته تعبیر دقیقی نیست، و دن کیشوت درهنگام همۀ نبردهایش ابتدا دشمن را درذهنش تصویر می کند وسپس به این تصویر ذهنی جان می بخشد وهنگامی که دشمنش موجودیت مادی یافت به جنگ شان می رود وآن ماجراهای شورانگیز وعبرت آموز را خلق می کند. به تعبیردقیق تردرهمین نبرد با آسیاهای بادی، دن کیشوت به پروانه های آسیای بادی مانده در تاریخ حمله می کند وبا همۀ رشادت پهلوانی اش با این پره ها می آویزد وبقیۀ ماجرا...

3- این حرکات دن کیشوت واردرعملکرد تاکنون آیت الله خامنه ای والیگارشی روحانیت سیاسی؛ دقیقاً رعایت می شد. وآیت الله بمحض تولید دشمن ذهنی (جنگ نرم) یا عینی (جنگ سخت) هردوی آنان را می توانست با مابه ازای مادی تعریف کرده و دشمن را به افسران وسربازان جنگ نرم نشان می داد واز آن ها میخواست که طومار دشمن را درهم بپیچند؛ والحق! ونا انصاف چه سرکوبی. بعبارت دیگر همۀ آسیاهای بادی که آیت الله درسی سال گذشته با آن ها جنگیده وپیروز شده است از فرمول آسیاهای داستان دن کیشوت تبعیت می کرده اند. ودر صحنه قابل نشان دادن بودند. که آخرین نمونۀ هنوزتمام نشده اش جنبش سبز یا فتنه! بوده است.

4- اتفاقی که درجریان موسوم به جریان انحرافی افتاده است اما تفاوت عمده ای دارد با همۀ جنگ های آیت الله دن کیشوت. به این ترتیب که در حالیکه آیت الله با شجاعتی مثال زدنی وعرق ریزان ومغرور در حال درهم شکستن آخرین پره های آسیاهای بادی (اپوزیسیون + فتنه) بود ومی خواست با فرود آوردن آخرین ضربه از "پانچو" بخواهد که حمایل ونشان های قهرمان قهرمان بودنش را بگردن وسینه اش بیاویزد؛ مواجه شده است با ضربه ای که ازسایه اش خورده است. ابتدا حتی درقالب رمان "سروانتس" هم باورش نمی شده است که سایه اش با همان شمشیری که اوبلندمی کند بقصد فتنه زخمی مهلک را برپیکرپهلوان پنبه وارد کند. ولی قصه است دیگر وخیلی ازوقایع نامتعارف در عالم واقع را هم می تواند به واقعیت تبدیل کند. وکرده است.

5- اینک اما آیت الله  واقعیت را پذیرفته است. وخونریزی ناشی ازضربۀ سایه اش چنان مهلک وخون فشان بوده است که صغیروکبیردیده اند وجای انکاری برای شوالیه نمانده است. او که مطمئن بود همیشه؛ که حتی سایۀ یک پهلوان هم پهلوان است و شمشیرازپشت نمی زند؛ ضربۀ دریافتی ازسایۀ خودش را ازسایۀ خودش نمی داند؛ وچون دراین بیابان سی وسه ساله بغیرازخودش وپانچو کس دیگری نبوده ازسویی؛ واعتمادی که به خرفتی وبی دست وپایی پانچو دارد ازجانب دیگر؛ بند کرده به سایۀ پانچو که الا وبلا این سایۀ توبوده است که این ضربۀ قطعی را بمن زده است. وهرچه پانچو قسم آیه می آید که ارباب: خودتان معترف هستید که ازخود من چنین ضربه ای برنمی آید پس چطورمی شود ازسایۀ آدمی به گیجی ومنگی من چنین خیانتی ممکن باشد. بنابراین فرافکنی نکن وقبول کن که این ضربۀ کاری ازسایۀ 22 سالۀ خودت می آید.

6- حالا آیت الله خامنه ای افتاده بدنبال سایۀ خودش. ودستورداده هرکسی را که کمترین ارتباطی با علوم سایه دارد ازرمال وجنگیرگرفته تا خود امام زمان که سایه ایست که آیت الله خودش را هم سایۀ او می داند -سایه درسایه- دستگیرکرده اند وشلاق زده اند وبه غلط کردم انداخته اند؛ ولی بی حاصل. وآیت الله مجبوراست درجستجوی سایه اش همۀ سوراخ سنبه هارا بازهم بگردد وبازهم بگردد وبازهم بگردد. وشما می دانید که قوانین فیزیک بی رحم ترازآن است که بتواند جلو سایۀ آیت الله را بگیرد حتی بدنبالش تا اتاق خواب واندرونی. وآیت الله دنبال سایۀ خطرناکی می گردد که نمود مادیش خودش است ومدت هاست که دیگرخوابی راحت بر"نازبالش بی خوابی های ناراحت سی وسه سالۀ ما" نکرده است. یکی پرسیده بود که چرا اینقدر خوشحالم وبادمم گردومی شکنم این روزها! من چیزی نگفتم چون خودش جوابش را می دانست: اوگفت می دانم: "بخاطر اینکه سی وسه سال ملتی با کابوس بخواب رفته وبا کابوس بیدار شده اند و حالا آیت الله ها هستند که هرشب با کابوس می خوابند وهرصبح با کابوس بیدار می شوند ازسایه هایی بنام "جریان انحرافی" . وامام علی گفته که اگر کسی از شادی چنین انتقامی قالب تهی کند براو خرده نتوان گرفت. ونهایتاً این پاسخ به پرسش ابتدایی این نوشته: "بلی سایه هیچ چیزنیست ولی جزبا نابودی صاحبش هم ازبین رفتنی نیست." یا...هو

۳ نظر:

ناشناس گفت...

او که خود سایه خداست؟!

ناشناس گفت...

Behtarin post e blog AZ nazar man.

aram گفت...

تو فرض کن ایت الله ها رفتند. فکر کردی خوی استبدادی در این مملکت فروکش خواهد کرد؟