۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه

غصۀ من وبلوتوس وجهانگیرشاه ومستشارومشایی!

Snow at Argenteuil



1- پروفسورجوان کهکشانی ایرانی را که معرفی کردم درچند پست پیش ازاین با نام نامداربقایی یزدی؛ یک اسلایدی نشانمان داد ازعظمت کهکشانی جهان. اوجهان با 13/6 میلیارد سال عمرومتشکل از میلیون ها کهکشهان بزرگ وکوچک حاوی میلیاردها ستارۀ نظیرخورشید کهکشان راه شیری ما را خلاصه کرده بود دربادکنکی که مرتب درحال انبساط وانقباض ادواری است وکهکشان ها را برروی بدنۀ این بادکنک نمایانده بود. وبدرستی شیرفهم مان کرد که جایگاه انسان چونان پشه ای است در داخل این بادکنک که با حیرت درحال تماشای جداره های بادکنک میلیارد ها سال نوری دورازخودش را. وچه خودخواه و"من مرکزجهان هستی هستم" هم. دل یک پشه به آن حقارت چقدربزرگ است فکرمی کنید که دل من باشد.

2- درمثالی به کوچکی آن پشۀ زمینی دل من بسان گنجشگ پروبال ریخته واسیری است که توان وتابی شکننده دارد بهمان خُردی که گفتم. لذا بسیاراتفاق می افتد که دلم می شکند درستوه ازدست چماق های فقط چماق سبزهای ارتدکس که دیگرفقط لُغُز مانده درچینه دانشان ودیگرهیچ. دلشکسته به گوشه ای می نشینم بسان همان پشۀ کهکشانی وگنجشگ پروبال ریختۀ زمینی و دنبال مفری می گردم برای گریز. نه مثل همان سبزها درگریزازخود. که مثل هرانسان بهترین آفریدۀ شناخته شدۀ تا امروز جهان برای گریزبه خود.

3- ومی روم تو عالم هپروت وقهوۀ تلخ -ومتأسفانه درنهایت تلخی ولودگی لوس در متن درغیاب قلم شمشیرادبی پیمان قاسم خانی. وچه حیف- مهران مدیری را می چرخانم تا خودم را درهیبت مستشارالملک جهانگیرشاه دولو تسکین بدهم: یعنی نسبت ریخت من برخت احمدی نژاد همان مسخرگی شاه است درمقابل روشنفکر. ومی خواهم ازکاخ بزنم بیرون وهوارکنم که ایهالناس من نمی خواهم مستشارالملک چنین شاهی باشم بدادم برسید وپناهم بدهید. اما بلوتوس یونانی راه برمن می بندد که اوه خدای من؛ کجا مستشار؛ توکه لپ تاپ داری وازآینده ای نزدیک با خبر! چرا تصویر مرا جایگزین نمی کنی بجای تصویرجهانگیرشاه که دمی بیاسایی وزخم زبان زنان درباررا تاب بیاوری. اینجاست که پا سست می کنم به رعنایی بلوتوس وهمراه می شوم با او که هردوقصد تغییر تاریخ را داریم بقصد ایران سال های نزدیک. وشرفیاب می شویم به محضرشاه دولودرنقش های مستشارومشاوراعظم. وتعظیم می کنیم به غرائی ازته دل.

4- دیشب داشتم به اسفندیاررحیم مشایی می گفتم: "بلوتوس؛ تو به این دلپذیری و چالاکی چگونه قاپ جهانگیرشاه را دزدیده ای که آب بی فتوای تو ننوشد وراه بی جای پای تو نجوید." مهندس مشایی گفت: کلۀ پوکت را جلو بیار که مخبرالدوله نشنود برای بهانۀ تلکه. تا درگوشهای احمقت بگویم این راز را: مشایی بمن گفت: "من از روی دست حسین شریعتمداری گرته برداری کرده ام دردزدیدن قاپ آیت الله خامنه ای." ازاوپرسیدم: "وچگونه است تفصیل این داستان پرتعلیق". نمی دانم بلوتوس بود یا مهندس مشایی که گفتند: "هنگام عشق بازی ازسیاست حرف نمی زنند احمق. توفعلاً مشغول ادبیاتی به زیبایی. به خوانند گانت بگو سیاست محضش را درپست بعدی بخوانند؛ با تیتراحتمالی "نسبت رهبر به شریعتمداری خیلی نزدیک است به نسبت احمدی نژاد به مشایی البته درخلاف جهت". اوه خدای من! ومن گفتم یا...هو

۲ نظر:

P گفت...

http://khabaronline.ir/news-150342.aspx

ناشناس گفت...

و من مشتاقم بدانم آن پست قبل از این پست را اجنه چگونه حذف کرده اند؟میدانم چرا پاک شد اما ...