۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

اعترافات ناگزیردلقک ایرانی. یا من کیستم!



1- اگرحوصله ندارید مطلب را تا آخربخوانید؛ کافی است همین پاراگراف اول را ببینید ومرا بشناسید. من یک محمود احمدی نژاد هستم که مثل اوکاریزما دارم، سخنران ماهری هستم، غریزه ام جلوترازدانشم است، ادبیاتم شفاهی است، بلدم توده های مخاطبم را بهیجان وادارم وخودشیفته وخود رأی هستم. اما-واین اما همۀ فرق من و احمدی نژاد است- من حیوان هستم ولی احمدی نژاد آدم. من شهری هستم، احمدی نژاد دهاتی. من مدرن هستم، احمدی نژاد سنتی. من لیبرال هستم، احمدی نژاد مسلمان موعودگرا. ادبیات من فاخراست، ادبیات احمدی نژاد لمپن. من عنصرستادی خوبی هستم، احمدی نژاد عنصراجرایی ماهر. من یک "توده روشنفکر" هستم، احمدی نژاد یک "توده-سیاستمدار". من تنبل وبی نظم هستم، احمدی نژاد بادیسیپلین وخستگی ناپذیر. من خودم را دلقک می دانم ومسخره می کنم، احمدی نژاد دیگران را دلقک می داند ومسخره می کند. من می توانم محبوب شهری ها باشم، احمدی نژاد محبوب روستایی ها است. من به تبعیت ازهرآنچه اشاره کردم؛ موجودی ساده هستم از پیچیدگی، احمدی نژاد آدمی پیچیده است ازسادگی. و...


2- اگردربعد دیگری ادامه بدهم. می شود اینکه من ازاحمدی نژاد هم پیرترم وهم قدبلند تر والبته ملبس به ظاهری بشدت متفاوت. اما هم من وهم احمدی نژاد هرکدام برای هدفی که درپیش داریم-درموردمن بهتراست گفته شود: فکرمی کنم درپیش دارم- بمحض ازخواب برخاستن بسراغ داده های واقعی وعینی روی میزسیاست می رویم. و هرکدام ابزارلازم راهی که باید طی کنیم را برمی داریم: احمدی نژاد برای سیاست ورزیش؛ ومن برای وبلاگ نویسیم. ودراین نقطه عطف مراجعه به میز سیاست است که من نا امید ازنبودن ابزار مورد وثوقم درروی میزسیاست؛ بدنبال احمدی نژادی که دستش پرازابزاراست راه می افتم. وضمن مواظبت ازشیطنت های پیچیدۀ احمدی نژاد با کارت موجود او بازی می کنم. حال وروز این روزهای مرا کامنت ناشناسی آشنا بزیبایی تصویر کرده است:
ناشناس گفت...سلام
دلقک این روزا شده کریم حال نداره از دست مخاطباش ملوله
اما
نظرات دلقک در مقاله هاش به طور معمول به این شکله که تا جایی که به فلسفه سیاسی برمیگرده شالوده ای محکم و معقول و منطقی داره و از اونجایی که از توی کیسه فلسفه سیاسی دلقک یه دفعه ا.ن در میاد خواننده انگار که شک داره درست دیده و شنیده در ناباوری چشماشو می ماله و در وضعیتی مشابه شوک حرفای قبلی و فلسفه سیاسی رو قبول داره اما نتیجه رو منطبق با اون نمی بینه و اونوقت یا کامنت می ذاره که دلقک مارو گرفتی و یا به دنبال دلیل برای عدم تطابق اون ظرف با این مظروف می گرده
به هر حال اگه نظر ناشناسا هم مهم باشه به نظر مراد دل دلقک یه راسپوتینه که از ضعف بازیگرای عرصه سیاست در همه جناحها با زیرکی نهایت استفاده رو می کنه و نه اون منجی موعود دلقک
توصیف دلقک از وضعیت آنارشیک حکومت ایران کاملترین توصیفیه که تا بحال ناشناس شنیده اما دوای دردش هنوز برای ناشناس معقول به نظر نمیاد.
با این توضیح لاجرم: آنجائیکه ایشان از"مراد دل دلقک" استفاده کرده است؛ نادقیق و پروپاگاندای معکوس برای دلقک است. چه رضایت به راسپوتین ازسوی دلقک از بغض معاویه است ونه حب علی. ولذا توصیه اش به خوانندگانش هم درهمین فرمول باید خوانده شود. لذا بهتربود ازواژۀ رقیق تری استفاده می شد.


3- من روزی که آواره شدم وبخاطرقلب مدرن وبی شیله پیله ام وبطورتصادفی اقامت در بریتانیا نصیبم شد. تصمیمی برای ماندن طولانی نداشتم. چرا که من 5 فقره آرزو داشتم که می خواستم برزبان بیاورم وچون خواسته هایی سهل الوصول وبدون هزینه بود گمان می کردم که درفردای اعلام رؤیا هایم پاسخ مثبت خواهم گرفت وبه ایران باز خواهم گشت. این پنج فقره آرزو به ترتیب اولویت اینها بودند: 

اول- تثبیت نام تیم فوتبال پرسپولیس یا پیروزی دریکی ازاین دونام بعد ازسی سال بلاتکلیفی هواداران وگزارشگران ومجریان تلویزیونی. 

دوم- گذاشتن تعدادی صندلی ارج فلزی وتاشو درحسینیۀ امام خمینی برای نشستن راحت وزرا ووکلایی که سن وسال وترکش های بدنشان دیگراجازۀ بخاک افتادن در مقابل رهبررا نمی دهد. 

سوم- مجوزنشان دادن سازهای موسیقی که با آن ها همین موسیقی مجازی که از تلویزیون پخش می شود نواخته شده است. 

چهارم- آزادکردن پوشش کراوات برای کت شلوار غربی مردان ویا طراحی لباس کامل وجدیدشرقی برای آن ها. 

پنجم- رفتن آیت الله خامنه ای برای دیدن یک مسابقۀ فوتبال، یا یک فیلم سینمایی ویا یک کنسرت موسیقی همراه با مردم به انتخاب خودشان. 

وقصد داشتم درپایان اعلام کنم که اگرتحقق خواسته های من هنوزامکان پذیرنیست؛ من همۀ خواسته هایم را به یک مورد کاهش بدهم وآن اینکه: بزرگان ایدئولوگ الیگارشی روحانیت حاکم اعلامیه ای امضاء شده ورسمی صادرکنند که درآن آمده باشد که: 

"ماشهادت می دهیم که با کمال تأسف وخواه ناخواه "شهر" تأسیس شده است وما وجود آنرا برسمیت می شناسیم."


4- گفتم که ازآنجاییکه من خودشیفته وعاشق افکارخودم هستم لذا هنوز نتوانسته ام از رؤیا های بچه گانه ام دست بردارم وهیچ کدام هم محقق نشده است. لذا بمحض اینکه می بینم هرخری به آن سمت می رود می پرم روی پالانش وهول می دهم گاهی با"هین وهُش" واغلب با سیخونک که بلکه بتواند یکی ازچس ناله هایم را نصفه نیمه هم شده تحقق ببخشد. شما درنظرنمی گیرید که من پیرترازآنم که بتوانم خواسته هایم را به آگاهی کامل توده ها عقب بیاندازم. ولی شما هی می خواهید با "هش" ترمز بریدگی مرا مهارکنید. واین شدنی نیست چون من هم مثل شما بچه هایی دارم که دارند جوانی نکرده پیرمی شوند.


5- البته که حال وروزشما راهم درک می کنم. ومی دانم که انسان های کاریزماتیک با هرگرایش فکری هم دوست داشتنی نیستند. بلکه یا عشق ورزیدنی هستند برای عشاق ومریدان؛ درغیراینصورت نفرت انگیزند برای مخالفان. واین حکایت کاریزماست چه سنتی اش باشد ازنوع احمدی نژاد وچه مدرنش باشد ازنوع دلقک. ولی مهم اینجاست که گاهی "آش خاله است" بنابراین "بخوری نخوری" بپایت حساب خواهد شد. وآدم گرسنه لاجرم باید دست به انتخاب بزند. هرچند هیچ کدام ازغذاهای توی سفره یا سرمیز بذائقه اش مأکول وآشنا نباشد. یا...هو

۹ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

ای دلقک دلربا نقابت بردار
خودشیفته مرتو نیستی لاکردار؟
یا اینکه دگر نیا- برایم ننویس
یا اینکه نکن ز پرسش نیک فرار!
الی المهرج الایرانی

رایان گفت...

دلقک عزیز، من چند هفته ای هست که وبلاگت رو می خونم، تو کامنت های پست قبلی در ارتباط با عکس العمل های کسانی که تازه با وبلاگت آشنا می شوند، گفتی شاید فکر کنند که داری شوخی می کنی یا اینکه توهم داری و قضاوت هایی از این قبیل...
من ازت گله ای دارم، من هم به تازگی به اینجا سر می زنم، ولی هیچ کدام از مواردی که گفتی در مورد من صدق نمی کند، من اینجا را از گوگل پیدا کردم، چون دنبال کسی می گشتم که باید راجع به این موضوعی که همه از آن غافل هستند، می نوشت.
خواستم بگم برای اولین باری که اینجا اومدم، فقط مطالبی را دیدم که روزها دنبالش می گشتم.
موفق باشی. به امید آزادی انسان

Dalghak.Irani گفت...

الی المهرج الایرانی عزیز ورفیق چپقی من.
سلام
دردشنام های افلاطون مانده بودم که غیبت زد وخمارم گذاشتی وحالا که پیدا شده ای مبارک انکارم میدانی به خود شیفتگی. ولی هستم به این داستان کوتاه:
هنوزچهارده ساله نشده بودم دراه دبیرستان گشن راز بخشی که دهمان دبیرستان نداشت هنوز. درهنگامۀ بازگشت به روستا روزی غروب ودرقبرستان روستا "تک چرخ" می زدم روی دوچرخۀ "هرکولس" ام که بابا ازتهران فرستاده بود برایم وچه کیفی داشت خوردم زمین وبی هوش شدم. ولی نه که خودشیفته بودم ازکودکی لذا ترک تک چرخ زدن نکردم که ترک بیهوشی کردم. واینک
ازکرامات خودشیفتگی، اعتمادبنفس است. وازکرامات اعتمادبنفس لجاجت. وازکرامات لجاجت مرغی یک پا که ازسرما یا برای پز به رفقا یک پایش را قایم می کند مثل تک چرخ زدن های با دوچرخه دربچگی. وازکرامات یک پایی مرغ لاجرم اینست که قادرنباشد ان یک پا یا تک چرخ را هم اززیرخودش بکشد وبیهوش شود بامخ به زمین.
پس چپق چاق کن ودل قوی دارکه تا آخرین تماشاچی سیرکم که توباشی وداری تماشایم می کنی ازتک چرخ زدن بازنخواهم ایستاد. چنین باد. مرسی که بودی وحالا هستی. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

رایان نازنین خیلی ممنون وخوش آمدی وسلام.

من البته فقط گفته بودم برخی وخود آن هم بیشتربرای سرسخن بازکردن بود وبس. والا ازخدا پنهان نیست ازشما چه پنهان که چنان خواننده های قرص ومحکمی دارم ازدورترین سرزمین های ناشناخته حتی که یک دست رختخواب جدید سفارش داده اند مخصوص پهن کردن درسیرک دلقک. آرام می آیند. پرشورمی خوانند. کپی برمی دارند وبایگانی دارند وگاهی ساعت ها درسیرکم به کند وکاومشغولند وهمیشه نه ازروی نیازبه دانستن که بیشتربرای نوازش من چنین می کنند. ومن سگ کی باشم که به کسانی چنین دردانه ونازنین تعرض بکنم. پس دلخورنشو که ضمیر، مخاطب خودش را پیدا می کند مستقیم ومن قصد جسارت نداشتم. وتو نمونه باش که من با نوازش شما دیگرخسته نیستم وکماکان ایستاده ام یا با منطق بیفتم یا به شعارغلبه کنم. مرسی. یا...هو

ناشناس گفت...

سلام

بنویس دلقک که لبخند رضایت دلقک از شاه و وزیر و میرغضب و جدلهای زرگری یا غیر زرگریشون مهمتره، حداقل برای ناشناس
در نهایت چه وزیر چه شاه و چه میرغضب وقتی ما فعلا نقشمون نهایتا در حد تماشاچی تئاتر شده چرا دل چرکین کنیم

اما شما دلقک که هم دغدغه و هم شم سیاست خوانی این روزهای مملکت ما رو داری بیا و سناریوهای محتمل مختلف فرضی که ممکنه در چند سال آینده اتفاق بیفته رو مقاله کن تا شاید تا حدی تماشاچیای سیرک رو از گیجی در بیاری

رایان گفت...

پیروز باشی! تنها بهانه ای بود از برای خودی نشان دادن...که بگویم پیگیر مکاشفاتت هستم.امیدوارم احمدی نژاد بتواند مردم را بیشتر جذب کند...چون هنوز تو باغ نیستند...به امید نابودی این الیگارشی حداقل 3000 ساله...

mozdour yaab گفت...

...امیدوارم احمدی نژاد بتواند مردم را بیشتر جذب کند...چون هنوز تو باغ نیستند...به امید نابودی این الیگارشی حداقل 3000 ساله...




رایان جان این آرزو را به گور خواهی‌ برد...

Dalghak.Irani گفت...

سلام ومرسی وچشم به همه.

ومزدوریاب
مانفهمیدیم بالاخره تورفیق دزدی یا شریک قافله. ضمناً اگربا آن چیزیابت چیز آنتیکی یافتی دلقک هم التماس دعا دارد. مواظب هم باش این چیزیاب ها آدم را می گذارد سرکار. برو سرکار درست وحسابی سه شاهی صنارگیرت بیاد. ازمن بشنو این تجربه را. آفرین. یا...هو

رایان گفت...

مزدور یاب،

تنها برداشت من اینست که شما یک سبز مذهبی هستید.