۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

"مبانی اسلام"؛ سی سال تاریخ دریک صفحه!


قبل از متن:
الف- من این نوشته را درتاریخ 10 اردیبهشت 88 در وب سایت عباس عبدی وبصورت کامنت منتشر کرده ام. وبه دلایل زیر مجدداً در اینجا منتشر می کنم:
(1)- معدود مراجعه کنندگان به این سخنگاه از ساده نویسی می پرسند وانتظار دارند.
(2)- روشن ودقیق کردن نگاه کلان من به موجود"ی شترگاوپلنگ"ی بنام جمهوری اسلامی.
(3)- تأکید بر این نکته که جنبش مدنی سبز ایرانیان اگرسیاسی نشود که لاجرم خشن هم خواهد شد! وبا تکیه به "آزادی زندگی در ایران"- فقط -هم موفق خواهد شد وهم دست آورد های خودش را به حوژۀ سیاست هم گسترش خواهد داد. لذا لزومی به رادیکالیزه کردن آن بسمت شعارهای سیاسی وبرانداز نیست.
(4)- همۀ زور جنبش سبز اگر متمرکز شود بر روی برسمیت شناخته شدن آموزه های نرم افزار مدرنیته (تغییر فلسفۀ سیاسی حاکم بر حاکمان متحجر فعلی ونه بیشتر) خواهیم توانست از تفرقه جلوگیری وازبهانه های سرکوب کم کنیم.
(5)- هیئت حاکمۀ بالفعل جمهوری اسلامی؛ ایران را به دورۀ پیشاتاریخ فروکاسته اند لذامصائب ایران با استناد به داده های جامعه شناسی درمورد"جوامع درحال گذار "منطبق وقابل حل نیست. یا...هو


نفهمی های دلقک:
چون قلم اندازهای من در این"تنگ جای"شبهه ای از سخت خوانی را القاء کرده است وحتی عباس عبدی عزیزهم برآن خرده گرفته اند؛ لذا برآن شدم که "ایضاحی برای همیشه" بنگارم تا اگر"لب سوخته هایم"با عنایت اعاظم روبرو شد از دولت بخت من؛ معلوم کرده باشم که "حرف حساب" من چیست! ودلقک چه نگاهی دارد به اوضاع بسیار جدی ایران در این لحظه:

1- پرواضح است که نوشته های من فقط با ارجاعات ذهنی نخبگان مرجع(بخوان توده) قابل خواندن وفهم صواب است ولاغیر.

2- من اعتقاد دارم که همۀ مشکلات امروز ایران ریشه در سیاست به معنای خاص دارد وجزءجزکردن موضوعات بدون ارجاء ضمنی وهمیشگی به یک کل"مانع اصلی" آدرس اشتباهی دادن به مخاطب است. واین علت العلل روشنفکری سترون ایران عصر جمهوری اسلامی هم است.

3- من اعتقاد دارم که ما هنوز از دغدغۀ اصلی مرحوم مهندس بازرگان در دولت موقت که می گفت: "انقلاب تمام شد حکومت کنیم" حتی یک گام کوچک هم بجلو بر نداشته ایم. وهرگونه پیشرفت وتوسعه وبهره وری وسکنی وآرامشی منوط به جایگزینی انقلاب با حکومت است.

4- ما در طول همۀ سی سال گذشته درسیاست خارجی با یک شبه حکومت ودر سیاست داخلی با یک بی حکومتی روبرو بوده ایم. علت ثبات در سیاست خارجی(منقطع از ارزش داوری خوب یابد) تمرکز تصمیم سازی وتصمیم گیری در نهادهای قانونی(رهبر ودولت) بوده است. چرا که سیاست خارجی حوزۀ مشکل وبی ارتباط سطحی با منافع وحساسیت های"هژمونی مسلط "متولیان "یک شهر وچهل قلندر"دین رسمی می باشد.

5- لاجرم است این جا تعریضی وتعریفی به رهبرکبیر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی ره ؛ تانشان داده شود که چگونه اهداف ایشان به عنوان یک اصلاح طلب رادیکال- ونه انقلابی- در محاق افتاد وما هنوز بعد از سی سال هنوز در همان پلۀ اول تشکیل حکومت درجا زده ایم.

6- عصارۀ خواست امام از انقلاب اسلامی یک گزاره بیشتر نبود:" شاه وهیئت حاکمۀبسیار نزدیک با او بروند. آدم های پاک ومؤمن ومحروم ودرد کشیده جای خالی عناصر شاه را بگیرند وبا بدنۀ همۀ سازمان بوروکراتیک و تکنوکراتیک بجا مانده از سابق-که امام همۀ این بدنه را ملی ومسلمان ودلسوز می دانستند- کشور اداره شود. مدل اداره هم کاملاً روشن بود:حوزه اجتهاد می کند؛ می دهد به دانشگاه . دانشگاه اجرا می کند وهرجا مشکل پیدا کرد یا سؤال جدیدی داشت؛ از حوزه دینی می پرسد وحوزۀ دینی بلافاصله پاسخ روشن می دهد وکشور با اسلام اداره می شود.

7- انقلاب اسلامی ایران در خیلی از فاکتورها منحصر بفرد بود که شمارش آن هاچه به حسن وچه به قبح درمجال وتوان این نوشته نیست والزام آور هم. ولی اشاره به یک خصیصۀ منحصر بفرد ادعای مرا تثبیت می کند:انقلاب ایران تنها انقلابی در جهان است که قبل از رسیدن به یک سالگی دارای قانون اساسی مدون ومصوب شده است. اگر توجه کنیم که قانون اساسی را برای حکومت می نویسند ونه انقلاب. مشخص می شود که امام چه تعجیل ورغبتی داشتند به عبور از انقلاب واستقرار حکومت قانون.

8- ولی با سوگواری چنین نشد. چرا نشد؟ دلایل عدیده ای دارد مثل تندروی های مارکسیت های مستقیم یا غیر مستقیم. تند روی های هدایت شده بدنۀ اصلی (توده)مردم برای جایگزین سنت های خرافی منسوب به اسلام با شیوه های حکومت مدرن. عبور روحانیون از امام در قبضۀ پست های اجرایی و...وجنگ وجنگ وجنگ! گریه می کنم.

9- اما- واین اما مهم است- هیچ کدام ازموانع ریز ودرشت برشمرده در بند بالا نمی توانست حکومت اسلامی را زمین گیر کند اگر- واین اگر گیر همۀ گیرها ست- بزرگان حوزۀ دین می توانستند در مورد مسایل متحدثه اولاً به رأی و فتوای راهگشا برای عصر مدرن برسند وثانیاً بتوانند بر این فتوا ورأی راهگشا اجماع کنند. چنین اتفاقی نه تنها نیافتاد بلکه در معدود مواردی هم که امام رأساً وبعنوان اعلم ترین مرجع زمانه فتاوی چندی- ان هم در موضوعات بسیار حاشیه ای ونه حساس مثل شطرنج وفلس ماهی و...- را صادر کردند مقاومت ها ومخالفت های جانانه ای شد.

10- قانون اساسی امروز ایران صراحت دارد که هرفعل وترک فعلی در ایران وقتی مجاز است که مخل به"مبانی" اسلام نباشد.همۀ گیر سی سالۀ مادر ماندن پا در هوادر گرو همین یک کلمۀ" مبانی اسلام" بوده واست. وتاروز قیامت هم ادامه خواهد داشت اگرمتولی تعیین این مبانی روشن وشفاف اولاً معلوم نشود و ثانیاً شهامت وشجاعت حرف آخر زدن را نداشته باشد.

11- البته که این حرف من نه تازه است ونه کشف الکشاف. این حرف من حرف همۀریزودرشت حاکمان بالفعل وبالقوۀجمهوری اسلامی ایران درمحافل و مجالس خصوصی ونیمه علنی است که ترجمۀ بی خطرآن از سوی روشنفکران شده"تغییر پارادایم" ودر زبان آدمی مثل اسدالله بادامچیان شده است" درآرزوی ایت آلله دکتر یا دکتر آیت الله"والبته حرف نگران وهموارۀ مجالس ومحافل "دغدغۀ ایدئولوژی" که با شهامت ترین آن را حضرت آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی بیان می کند؛ درقالب التماس از بزرگان حوزه برای اجماع در فتوا!

12- آن چه که دغدغۀ من است."موضوع روز وعلنی کردن" این"گیر اعظم" است در حوزۀ روشنفکری تا با جلو گیری از آدرس های عوضی دوستان به تودۀ مردم بگوییم چرا این قدر سر درگم وحیران هستند. طرفه این که روشن فکران نه تنها به وظیفۀ ذاتی شان عمل نمی کنند بلکه با وقاحت تمام پنجه در چهرۀ توده می کشند که غیر قابل پیش بینی هستند وچه هستند وچه وچه. که اگر واقعاً منصف باشیم همۀ آن صفات منفی حصۀ روشن فکران است ونه توده!

13- قصه تا حشر دراز است بچه ها! بی خیال!...

14- خوشبختانه بارقه هایی از امید در حال جوانه زدن است.روحانیت سنتی که علاقه ای هم پیدا کرده بود به سیاست وچرب وشیرین این بلا تکلیفی سی ساله در حال سپر انداختن است چه به حکم زمان وچه به حکم زمانه! یا می روند ویا می فهمند که با افکاردرقدیم ماندۀ آنان قاتقی برای قاشقی فراهم نخواهد شد. و بویژه بعداز ظهور احمدی نژاد"نبی!" ودار ودستۀ چماقداران معنوی به یقین بیشتری هم رسیده اند. لذا افق زندگی برای ایرانیان در حال چهره کردن است. اگر از روحانیت جدیدالاحداث یکسره مادی در امان نگاهشان داریم.

15- می دانیم که ورود به جرگۀ روحانیت از قدیم یا موروثی بوده است ویا قربة الی الله. تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد واکثریت ابن الوقت ها به این مردان خدا اضافه شدند. هر کسی که بوی کباب از گوشت تن رنجور مردم را شنید عرقچین بر زمین کوبید ودستار بست. وامروز ما در حال گرفتار شدن در چنگ کسانی هستیم که نه از روی ایمان به دنیای قدیم وجزم اندیشی به نام دین که از روی حساب وکتاب وعقل جزیی نگر ومنفعت دنیوی خویش یورش آورده اند برای تاراج ما! وباید هشیار باشیم ونگذاریم.

16- حرکت های رادیکال وشورش وانقلاب نه ممکن است ونه مفید. وما باید با استفاده از فضای مناسبی که در این خلاء انتقال قدرت از روحانیت متحجر ولی روحانی به روحانیت " با چراع علوم دقیقه وزبان خارجه ودنیای دیجیتال و..." ولی فقط به نام روحانی! استفاده کنیم وبا تمسک به معدود روحانیان روشن اندیش ودلسوز قدیمی نگذاریم هستی مان بکلی نابود شود.

17- واین جاست که من می گویم والتماس می کنم که به مهدی کروبی رأی بدهیم. چرا؟ چون کروبی همۀ فاکتورهای توان گذراندن ایران از این گردنه را دارد. فرض محال اگر جمهوری اسلامی خواب نما می شد ومی گفت دریک انتخابات صددرصد آزاد همۀ نخبگان صف بکشند وبه میدان بیایند هم تغییری در انتخاب اصلح من نمی کرد. چون که فقط یک روحانی با خصوصیات شخصیت حقیقی وحقوقی مهدی کروبی تنها گزینۀمناسب وممکن برای عبور از این گردنه است. زیرادرست است که روحانیت جزم اندیش سنتی در حال عقب نشینی جدی است؛ ولی از سوی دیگر اگر با یک آدم رادیکال حتی اورا از تغییر سریع مناسبات بترسانیم ممکن است برگردد. واگر برگردد دیگر خود ندانم کارش حاکم نخواهد شد بلکه آن دسته روحانیان مادی وخطرناک که شرحش رفت چنان بلایی سر ملک وملت خواهند آورد که فرار به افغانستان تنها آرزوی بچه های ما بشود.

18- البته که همین نوشته هم به اندازۀ کافی گنگ وسخت خوان شد.ولی چاره ای ندارم وقت تنگ است. بیایید یادی هم از دکتر شریعتی بکنیم وبگوییم ازدعای "تعصب" خواهی برای روشنفکران بنفع دعای "روشنفکر" مانی برای آنان عدول کند تا بلکه بتوانیم با انتخاب شدن یک غیر مدعی بنام مهدی کروبی؛ خودمان، بچه هایمان و وطن مان را از تخریب بیشتر نجات بدهیم. آمین. یا...هو

بعد از تحریر:
a- من از علت تامه گفتم ونمی شود سی سال تاریخ را در یک صفحه نوشت. لذا ذهن مرجع وتحلیل گر می خواهد برای تبیین چگونگی ارتباط حتی روزمرۀما به این علت تامه. اینکه استخوان درشت ها نمی آیند اینکه کوتوله ها زیادند اینکه چگونه لاشخورهای خفیه نویس با استفاده از این فضای سیال هم ملت را می دوشند هم مراجع وحاکمان دین را از جیب بازهم ملت.واینکه در فضای ترس آلود هرکی هرکی باترساندن یکی به بددینی وهراساندن دیگری به اسلام در خطر است. چگونه هم دین را از بین می برند هم ایران را.البته که من با برانداز وبی چاره فرق دارم. من می گویم بپسندی یانه! آش خاله است ودر حال تناول. پس باید حتی یک گام به پیش را کوچک نشماریم!

b- ضمناً من به صورت بندی حکومت حساسیتی ندارم. من ابتدا آرزوی یک حکومت را دارم. بجای انقلاب.قطعاً من یک ملا عمر تکلیف روشن با تلویزیون را صدبار ترجیح می دهم به آیت الله... که کارو زندگی اش را ول کرده وبا دوربین نشسته رو به تلویزیون که به ضرغامی زنگ بزند وبگوید دختره به پسره چی گفت در پشت تلفن ودر فلان سریال! حرام است آقا! ودین خدا در خطر!


بعد از متن:
(1)- آیت الله خامنه ای واحمدی نژاد درحال عبور دادن ایران از وضع سیال وانقلابی سی ساله به یک حکومت هستند. ولی سوگوارانه چه حکومت ایده آل آیت الله خامنه ای (توتالیتر مثال استالین) وچه حکومت مورد آرزوی دکتراحمدی نژاد(دیکتاتوری فردی مثال قذافی) تنها دونمونۀ فاجعه باری بودند وهستند که نصیب ایران بلاتکلیف فعلی شوند. وما مأموریت اصلی مان درجنبش سبز جلوگرفتن از این فاجعه است. اینجا همان جایی است که من فریاد می زنم که رفقا دارند "کلون" را می اندازند. وما چه می کنیم: "نزاع برسر سکولارو مذهبی وسیاست بازی های مهوع وسهم خواهی وتنوع بیانیه و...اف" یا...هو

۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

نهیب من وپرهیب شما!


تکرار مکررات است این حدیث کهنه که: "هموطنان؛ دارند دروازه های ایران را کلون می اندازند. هنگامۀ پنجه کشیدن به چهرۀ خودمان وجنبش مان نیست اگر ایران را دوست داریم."
واینک با ادبیاتی دیگر گونه ونمادین بار دیگر می گویم که نه قصد پند است ونه مجال ملال.

1- محمود احمدی نژاد نبی واصحاب! گروه قاتلان بالفعل وبالقوه به رهبری آیت الله خامنه ای را استخدام کرده وآ نان را واداشته اند که بیشترین زور داشته شان را پشت دروازۀ ایران نازنین جمع کنند و کلون را یک بار برای همیشه بیاندازند وتمام. وخود "دلقک- رسول"ش(احمدی نژاد) بی اعتنا به نزاعی که برانگیخته درحال چیدن"خوشه های نفت!" است که شراب سال های پیش رویش را تدارک ببیند برای جشن سرزمین سوخته اش بجای ایران سبزما! وما چه می کنیم! در دنیای انتزاعی!(مجازی):
"آب را گل نکنیم...شاید این آب روان/ می رود پای سپیداری/ که فروشوید اندوه دلی..."

2- جنبش سبز مردم ایران فقط یک "پا" است لای این دروازۀ مبارک که اینهمه زور وتهدید وپول وقتل واعدام وتجاوز وشکنجه وزندان وبوق وتزویر وتزویر وتزویرو...- گریه می کنم- پشتش جمع شده؛ برای جلو گرفتن ازبسته شدن برای همیشۀ این دروازۀ فرهنگ وتمدن ومدارا و...- حرص می خورم- بانام ایران زمین. این یک "پا" البته بسیار قوی وپرزور است می دانیم؛ اما یک پا هرچقدرهم قوی باشد، فقط یک پاست هنوز دربرابر آن همه فشار جهنمی.

3- اگر همه مان صادقیم - که هستیم انشاء الله – پس ترسمان از چیست دراین پنجه کشی کریه بروی همدیگر! جنبش سبز مردم ایران یک جنبش با مبدأ ومقصد دانشگاهی است درمقابل یک وضع سیال سی سالۀ پیشاتاریخ وبدیهی است که محصولی از جنس وضعی که برعلیه اش به میدان آمده نخواهد داد. یادمان نرود با همۀ اما ها وادعا های نوستالژیک بحق وناحقی که داریم نسبت به نتایج انقلاب 57 ؛ انقلاب 57 شورشی با مبدأ ومقصد حوزه های دینی بود- حتی دردانشگاه-

4- خودمان را پشت دانش مان، پشت حسرت هایمان، پشت باخت های حق وناحق مان، پشت رنج های سی ساله مان، پشت اشتباهات سی ساله مان، پشت زخم های ناسورمان، پشت مهاجرت های اجباری مان، پشت تبعید های به عنف وبه اکراهمان، پشت خودخواهی هایمان، پشت سیاست های شکست خورده مان، پشت آوارگی هایمان، پشت حزب ها وگروه های چندنفره مان، پشت ریاست طلبی هایمان، پشت منیت هایمان، پشت تحقیرشدگی هایمان و...- آخ می دانم سخت است. گریه می کنم- پنهان نکنیم. بیایید لختی از کیبوردها وقلم هایمان فاصله بگیریم وبا نگاه به دست خاله(زنان ومردان صحنه های عمل درداخل کشور) مثل خاله غربیله کنیم. وبدون رنگ وتابلو ومنیت ومرثیه خوانی و...- حرص می خورم!- دست بدست یکدیگر بدهیم ولشکری ازسپاه سپید – ونه سیاه ونفرت انگیز- نیز ما بشویم درجای جای دنیا؛ تا انسان را بوسعت انسانیت انسان های همۀ جهان به تحسین وپشتیبانی واداریم. وبه سیاست مداران تمام جهان هشدار واخطار بدهیم که: " چشم ها را باید شست/..."
و...!

5- هموطنان نازنینم؛ با مژه های نداشتۀ چشمان کم سویمان جابجای اثرهای گام های استوار ومبارکتان را می بوییم وتعقیب می کنیم: دست مریزاد به همتتان. خداقوت به اراده تان. افتخارباد برصلابتتان. شادی باد برتشخیص تان. آفرین باد برهمبستگی تان. درود باد برجنبش تان و...سلام باد برسرزمین مان – می خندم-
ازاینکه اعلام می کنید که آرام وپرخروش، صبوروجسور، مهربان وقاطع، دلیرودلبر، فروتن وگستاخ، بخشنده وبی باک، وزین وبی شتاب، رنگارنگ ویک رنگ، آهسته وپیوسته، چون البرزکوه استوار وچون خلیج فارس زلال و...بی عنایتی به زنجموره های من دلقک، بی اعتنایی به بیانیه های رنگارنگ، بی اهمیتی به رهبر کی باشد، بی نگاهی به مرثیه خوانان، بی درنگی درمنفی بافان، بی شنوایی به سهم خواهان، بی سخنی با "ورشکسته گان بهردلیل"، بی سؤالی ازمرگ خواهان و...- دارم از هموطن شما بودن پرواز می کنم- دارید حنبش تان را برای "آزادی زندگی درایران" تداوم می دهید؛ سرمان را تا عرش قد می دهیم. درود خدا برشما باد. این ناموس خلقت است: "شما خدایتان را نجات خواهید داد." خودتان هم که فرموده اید: "نگران دیروزودش نیستید درعجله وخشونت ومرگ." سوخت وسوز هم ندارد انشاءالله. چرا که هم قسم شده اید به این سوگند.

وما کهنه سربازان تک افتادۀ شما خیل ژنرال ها؛ اگر لیاقت داشتیم امر شما را خواهیم برد وازتن نحیف مان کیسه های شن سنگرهای شما دروطن را تدارک خواهیم دید. واگرنه فراموشمان کنید. چرا که اگر پای مبارکتان را ازلای دروازۀ ایران عقب بکشید. کلون ها خواهد افتاد و آنگاه نه دیدی خواهد ماند ونه بازدیدی. شما درسرزمین سوخته گیر خواهید افتاد وما درسرزمین غربت. نه ییلاقی برای ما خواهد ماند ونه قشلاقی برای شما! اکنون که تصمیم گرفته اید "حق زندگی خود درمیهن را از غاصبین آن پس بگیرید؛ نگذارید زندگی تان بازیچۀ بدفهمی های دلقک ها شود. یا...هو

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

دل قوی داریم؛ ما بیشماریم!


به دنبال اعلام شناسایی "دوفاکتو" رسمیت دولت احمدی نژاد از سوی شیخ شجاع مهدی کروبی موج جدیدی از تفسیر وتحلیل های "امید ونا امید" فضای مجازی را پرکرده است. من دوفقره ازاین دو"امید وناامید" را مطالعه کرده ام: یکی تحلیل ضعیف "مهدی جامی درسیبستان" را که با کامنتی درحد حوصلۀ زمان به آن پرداخته ام، ودودیگر تحلیلی خیلی خوب با تمثیلی عالی از"مسعود بهنود درمجموعۀ مقالات" که بعد از فراغت از این نوشته وبرای تشکر کامنت خواهم نوشت.

1- ترس آیت الله خامنه ای ازروزهای مناسبتی درپیش بویژه روز 22 بهمن وواکنش جنبش سبز،اورا واداشته است که سعی کند اولاًباصدورفرمان آتش بس موقت به پیاده نظام لباس شخصی از سویی وتظاهر به فضای باز رسانه ای(برنامۀ روبفردا) ازطرف دیگروالبته انداختن توپ درزمین رهبران جنبش وبه انفعال کشاندن آنها با ترفند "شفافیت درمواضع" ازجانب سوم؛ ابتکار عمل را مجدداً دردست بگیرد. لذا سکوت میرحسین موسوی واعلام موضع شیخ مهدی کروبی فقط در این سناریوست که جواب محق بودن می گیرد. چرا که بعد از اتفاقات عاشورا وقطع ارتباط رسانه ای ایران با خارج وحجم دروغ پردازی های یک جانبۀ صدا وسیما این بیم می رفت که توده های عاشق امام حسین نتوانند دوغ ودوشاب را دقیق غربال کنند ودردام "ضددین" معرفی کردن جنبش سبزاز سوی پیروان راستین شیطان(بخش رادیکال حاکمیت بالفعل) گرفتار شوند.

2- من اعتقاد دارم که همۀ نگرانی خداباوران وایران دوستان - ضمن قابل فهم وقابل ستایش بودن- بلاوجه است. چرا که هم مهدی کروبی وهم میرحسین موسوی انسان های باپرنسیپ ومؤمنی هستند که جز به ایمان خویش به راستی درمقابل هیچ گزینه ای سازش نخواهند کرد وتسلیم نخواهند شد. والبته ما نیز نباید از اینان انتظار داشته باشیم که جز به باور خویش عمل کنند یا تغییر ماهیت بدهند. وآنچه آنها خواسته اند تدقیق شده است درآخرین اعلامیه های رسمی شان: اجرای بدون تنازل قانون اساسی بویژه درفصل مربوط به حقوق ملت.

3- مایلم که این یادداشت اینقدرکوتاه باشد که دیده وخوانده شود. ولی ناچار باید به سه مورددیگرهم اشاره کنم:

الف- شالودۀ شخصیت سیاسی مهدی کروبی از بارزترین صفت اویعنی شجاعت وپایمردی برباور وایمان خویش سرچشمه گرفته است ومی گیرد. اکنون چطور ممکن است انسانی با این صلابت درموضع یکباره بخواهد وبتواند فروبریزد ودست به انتحار سیاسی بزند. حاشا وکلا. حدیث مفصلی است چنانکه افتد ودانی.

ب- میرحسین موسوی نیز نشان داده است که اهل سیاست بعنوان بده بستان منفعت شخصی وگروهی پشت درهای بسته نیست. چه اگر چنین بود ایشان درزمانه ای که آیت الله خامنه ای درنقش رییس جمهورله له می زد برای یک ریاست صوری بر هیئت وزیران دهۀ شصت، ودراین راه تارویارویی با امام خمینی هم پیش رفت؛ مهندس موسوی حاضر می شد فقط کمی کیسۀ اختیارات قانونیش را شل کند. واو هیچ گاه چنین نکرد به شهادت تاریخ. نمونۀ دیگرش سکوت وامتناع 20 سالۀ مهندس موسوی است، درمقابل اصرار والتماس بهترین یاران ورفقای سیاسی وشخصی اش دربازگشت به صحنۀ سیاسی. مگر نه اینکه جناح چپ درهمۀ انتخابات های از 76 خورشیدی به بعد شدیداً به دنبال راضی کردن موسوی برای نامزد شدن بود والبته هیچ گاه موفق نشد تا انتخابات 88 که میرحسین موسوی خودش به تحلیل وتشخیص رسید که کیان کشور درخطر است ووارد میدان رقابت شد.

پ- واما مهمتر از هر علت ودلیل دیگر این واقعیت است که: "خردحسی" توده هیچگاه اشتباه نمی کند. واین اصل لایتغیر وناموس بشر است. اگر مهدی کروبی ومیرحسین موسوی رفقای نیمه راه بودند هیچگاه توده های رأی دهنده با شعار"یک یاحسین تامیرحسین" به میدان نمی آمدند. واورا رهبر جنبش خویش معرفی نمی کردند. طرفه آنکه غالب هواداران میرحسین از اردوی محبوبیت سید محمد خاتمی آمده بودند ولی بعد از شکل گیری جنبش حتی یک بار هم برای رهبری خاتمی شعار ندادند چون که آن "خردحسی"خطاناپذیرتوده می دانست که تکیه بر یک بنیاد گرای اخلاق ورحمت وصلح کل نتوانست ونمی تواند به کمترین نتیجه ای برسد. که نرسید هم قبلاً. دل قوی داریم. ما بیشماریم. یا...هو

۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

سکولاریسم مهوع!



چنین بنظر می رسد که نواهای ناسازی درحال کوک شدن است؛ برای یکبار دیگر اشتباه! وعقیم ساختن جنبش سبز مردم ایران درتودرتوهای نابودگر "سرمایۀ اجتماعی به صحنه آمدۀ مردم ایران درانتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 76 خورشیدی." والبته جناب آقای سیدمحمد خاتمی مسئول آن شکست تلخ، اولین چراغ سبزبه شکست کشاندن جنبش سبز را روشن کرده است؛ درآنجایی که اولاً رادیکالهای "در" قدرت را با رادیکال های "بر" قدرت هم عرض وهمساز وهم وزن به تصویرکشیده؛ وثانیاً همۀ نیروهای میدانی جنبش سبز را درکلیشۀ نخ نمای "ضدانقلاب سی ساله" خلاصه کرده است.لذا برآن هستم که درحد وسع خویش وظرفیت "حوصلۀ خوانده شدن" نکاتی را یادآوری کنم:

1- همۀ تودۀ طبقۀ متوسط، دانشگاهی ونیمه مدرن ایران حداکثر دریکی دوسالگی انقلاب اسلامی وبا رصد کردن بلاتکلیفی وواپس گرایی حاکمان انقلابی روحانی و دیگرهیچ! یکسره آرزوی بازگشت به دورۀ نیمه مدرن حکومت استبدادی پهلوی را داشتند. ولی درآن فضای هیستریک برساخته توسط مارکسیست های مذهبی وغیر مذهبی ازسویی وهژمونی توده های آخرت خواه و ناموس پرست! (زن ستیز) تحت تحریک وهدایت روحانیان انقلابی بشدت متحجر- که همۀ انقلابی گری ومخالفت شان با شاه نیز به مسألۀ حجاب وموسیقی وسینما وعرق فروشی خلاصه می شد مثل مرحوم مشکینی ویزدی وجنتی و...- نه تریبونی ونه جسارتی برای گفتن این پشیمانی از طلا گشتن ودرخواست مس شدن مجدد نمی یافتند. نمود بارز این تأسف وسر گشتگی ودر بحث های خانوادگی وخیابانی وتاکسی واتوبوس- مثل همیشه- این مضمون بسیار موجزومؤثربود:سؤال ازمردم: جمهوری اسلامی باماچکارکرد؟ جواب مردم: جمهوری اسلامی "دلخوشی" را ازماگرفت.

2- جنگ عراق با ایران(حالا برعکس)، کاریزمای توده ای امام خمینی، مهاجرت نیمی از نخبه های نسل اول ودلمشغولی نیم دیگر درنجات وطن، زیربناها وانبارها وذخیره های مادی ومدیریتی سازمان بوروکراسی وتکنوکراسی پروپیمان باقی مانده از رژیم شاه والبته آدرس های عوضی روشنفکران چپ- مثل همیشه- چاره ای باقی نگذاشت برای مردم ناراضی وبستوه آمده که به رصد اولین گشایش بعدی بنشینند ونشستند.

3- رحلت رهبر انقلاب درپایان بدون پیروزی جنگ این اولین گشایش تشخیص داده شد توسط "خردحسی" مردم- وچه درست هم- ولذا مردم مجدداً مضمون دیگری را کوک کردند باتوجه به توان وامکان تغییر: سؤال ازمردم: آیندۀ کشور را جگونه می بینید؟ جواب مردم: "اکبرشاه" می آید...- به ترکیب جمهوری اسلامی(اکبرهاشمی) با آرزوی مردم (بازگشت به دوران شاه) دقیق باشیم دراین ترکیب موجز ورسا.

4- مردم اشتباه نکرده بودند. ولی چند نکته برخلاف تشخیص درست آنان پیش رفت. اول اینکه اکبرشاه آن بارحوزوی قادر به تعیین وتغییر مناسبات دین اسلام را نداشت. دوم اینکه اکبرشاه شهامت خروج به متحجرین ریشه کرده درحاکمیت ودررأس همه آیت الله خامنه ای را نداشت چرا که دیده بود حتی امام خمینی با آن وجهۀ مذهبی و سیاسی هم منکوب ومغلوب ومجذوب "این گروه خشن"پیشا تاریخ شده بود. سوم اینکه هرگونه شلتاق دربه کرسی نشاندن "عرف غالب جامعه" در متحدثات ومنطقة الفراغ محتمل حتمی است که الیگارشی روحانیت – محبوب ومعبود خودش- را بکلی ازسکه بیاندازد. لذا اکبرشاه امید مردم درسومین سال از حکومتش سپر انداخت وخودش را تسلیم آیت الله خامنه ای کرد که تازه ازسازماندهی بیت عریض وطویل رهبریش فارغ شده بود.

5- مردم اما چهارسال دیگر هاشمی رفسنجانی- ونه دیگر اکبرشاه محبوب- را تحمل کردند. ودرپایان سرخورده ازکارآمدی دین درحوزۀ عمومی منتظرفرصت بعدی ماندند. سید محمد خاتمی درست وبموقع وبا همان ادبیاتی آمد که هم روشنفکران منتظرش بودند وهم توده باخردحسی شان با آن ارتباط برقرار می کردند. ادبیاتی نه از جنس دین؛ که ازجنس دنیا. برای اولین بارشوری پیدا شد وشورشی برای زخم های ناسور از"فقاهتی که سخت جان بود واست وخواهد بود درهمراهی با زمانه ازازل تا ابد" واورا برگزیدند بااین تیمن مبارک مضاعف که عبا وقبا وعمامه اش نیروی پیش راننده اش باشد دررویارویی- ونه التماس اخلاقی- با روحانیت زن ستیزگیرافتاده درصحرای حجازابوسفیان!و8 سال هم بپای اشتباهات مردی ازجنس شکلات باطعم گس صرف کردند: ای خدا کجایی! عجب گیری انداختیم خودمان را بادست خودمان! ولی ناله ونفرین فایده نداشت. آیت الله خامنه ای راضی بود ومی گفت خدا راضی است ومردم هم ازسخنرانی های خاتمی یاد گرفتند که: اولاً آگاه نیستند - چون اورا انتخاب کرده اند!- پس شرط اول این است که مردم آگاه شوند. ثانیاً مشکل اینست که فرهنگ مردم استبدادی است ولازم است که اول دموکرات بشوند تابتوانند به نوع اعلا وپست مدرن دموکراسی یعنی "مردم سالاری دینی" برسند. اما مردم از فهم توده ای خود برنگشتند: "دین نمی تواند متولی دنیای مردم باشد" واین باور را حفظ کردند.

6- وسال 84 لشکرمدرن خاتمی شکست خورده سردرگریبان به کنجی نشستند نا امید و البته نخبگان بیشتری از نسل دوم درتبعید ومهاجرت! واین بار حزب اللهی ها وبچه آخوندها وچه می گویم خودروحانیت شرمنده صحنه را آراستند برای کسی که نه از جنس دین بود به شکل؛ ونه دینی بودن اوبه جد بود درمحتوا: رویگرزاده ای ازجنس پابرهنه ها که هرعیبی داشت بکنار ولی یک "حسن" داشت: مصمم وبا اعتماد بنفس! لذا همه بگردش حلقه زدند وزمام 27 سال بلاتکلیفی وطن شان درنوسان بین انقلاب مدام وحکومت- ونه مثل این ونه مثل آن- را به احمدی نژاد سپردند. واو سوراخ دعا را پیدا کرد: الف- ساده ریستی وعدالت ودست های پاک شعارت باشد. تقسیم پول نفت دربین تودۀ مریدان عملت – همین درآخرین سفرش به خوزستان گفته است: کارهای بلند مدت البته خوب است ولی مهمتر روزمرگی مردم دست بدهان ومحتاج است. خطاب به همۀ مدیرانش- والبته "تصمیم گرفتن" فارغ ازغلط ودرست بودنش وحرف مردیکی است: "دروغ".

7- القصه اینکه مریدان امام خمینی اگر هستند همان تعداد معدودی هستند که بخش کوچکی ازآرای مهندس موسوی را به صندوق ریختند درانتخابات اخیرودیگرهیچ. بقیۀ آن مردمان متجددی که به موسوی رأی دادند بعلاوۀ 80 درصد از آرای توده و نخبه به احمدی نژاد همه دین را از سیاست جدا می خواهند ازهمان سال 76 واگر15 در صد کل جمهوری اسلامی خواهان نان ونام وایمان درهردواردوگاه موسوی و احمدی نژاد را منها کنیم. قطعی است این آمار که 85 درصد مردم ایران مسلمانان سکولارهستند که دین شان را محترم دارند با روحانیونش؛ ودنیایشان را آباد می خواهند بدست سیاستمدارانش. اگر تریبونی ولغتی ندارند برای پز روشنفکری. شما می توانید هر نامی به آنان بدهید غیراز اسلام خواهی درعرصۀ دنیایشان!

8- ما اگر حرفی نمی زنیم درمقابل نوستالوژی مرید ومرادی تان با امام واخلاق و دلسوزی ورحمت- همه هم مربوط به دنیای قدیم- واگر با پیروان "میرزا ملکم خان" هم آوایی می کنیم در عدم تحریک توده های "دین= ناموس=زن ستیزی" برای پیش رفتن جنبش مردم ایران. شما هم اینقدر انصاف داشته باشید که نفرمایید: پیروان "آخوندزاده" بعد از یک قرن هنوز همان چند نفر صدرمشروطیت است.

9- دل خوش نباشید که اولاً دین بعنوان جان سخت ترین باور وایمان مرد قدیم بتواند خودش را وفق دهد با دنیای جدید. وسوگوارانه انتظار چنین گذر ناگذری را هم از روحانیان متحجری چون آیت الله ها خامنه ای ونوری همدانی وعلی جنتی و...الا ماشاءالله (روحانیت مفسر مؤثردین. ونه شماها که داخل حوزه هم راهتان نمی دهند). وثانیاً دلخوش نباشید که آیت الله خامنه ای بتواند احمدی نژاد نبی را رها کند وبرگردد به دوران بلاتکلیف زمان اصلاح طلبان. چرا که برعکس تصور شما این احمدی نژاد نیست که به آیت الله خامنه ای نیازمند باشد بلکه دقیقاً برعکس این آیت الله خامنه ای است که به احمدی نژاد محتاج است. حالا دیگر احمدی نژاد باهوش ومصمم کل تودۀ جناح راست را مصادره کرده است - نمی بینید شلتاق های درخلاء همۀ ژنرال های اصولگرایان را- حرف توده های احمدی نژاد کاملاً شفاف است برای خامنه ای: "اگر از احمدی نژاد دفاع کنی ماهم ازتو دفاع می کنیم." آدرس نزدیک می خواهید: تعویض سوخت هسته ای را ببینید که چگونه اول همه برآشفتند که رهبر فلان رهبر بهمان. وحتی سرلشکربسیجی فیروزآبادی با چه توپ پری آمد که سوخت ما ناموس ماست وخزعبلات زیاد وفقط یک تشر از احمدی نژاد کافی بود که بگوید:"من رییس جمهورم وتصمیم گرفته ام وبه غرب قول داده ام." تا همه ماست ها را کیسه کنند و رییس مجلس مخالف به محاق برود ورییس نیروی مسلح غلط نامه امضاء کند که: "تعوض سوخت می تواند انجام بگیرد واتفاقاً بنفع ماهم است.اف".

10- واین است آن "سکولاریسم مهوع"ی که ما مسلمانان سکولارآن را می گوییم و می خواهیم؛ ومعتقدیم که همۀ ملت ایران اعم ازسپاهی ونظامی وروحانی دین باور و زن ومرد و پیروجوان وشهری ودهاتی و... بغیر از"خفیه نویسان لاشخور حکومتی" نیز آنرا می خواسته اند ومی خواهند وخواهند مبارزه کرد برای بدست آوردنش. بگذار یک معنی تحت اللفظی هم بنویسم برای آن تا دعوا را نبرید درزمین سفسطه و مغلطه بنام تودۀ مردم: مردم می خواهند خدایشان را به آن ها برگردانید. از خیابان ها و از سر چهار راه ها به سربرکت سفره هایشان، از میادین ورزشی از کوه وبیابان به روح وجسم ورزشکاران وقهرمانانشان، ازنگاه هیزپشت پنجرۀ اتاق خوابهایشان به داخل اتاق عشق بازی های حلالشان، ازمیرغضب اداره هایشان به دست پرمهر بر سر ولبخند بچه هایشان، ازنقش کمیته چی دهۀ 60 وپاسبان امنیت اجتماعی دهۀ 80 به جشن هایشان و...گریه می کنم. ما می خواهیم تیم ملی فوتبال مان گل بزند و برنده شود وگلزن ما بتواند از خدایش سپاسگزاری کند بدون اینکه حتی یکنفراز هوادارانش بگوید: "آی مزدور. حتماً برای گرفتن آلاف اولوف از خامنه ایست که خدارا شکر می کند." دقیقاً مثل صلیب روی سینۀ دیوید بکام وفرانچسکو توتی. دقیقاً مثل سامبای رونالدوی برزیلی وسجدۀ جابر عربستانی و... گریه می کنم. خواهش می کنم. التماس می کنم. یا در راه بازگرداندن خدای ایران به ایرانیان یارباشید و یا حداقل پایتان را از معرکه بیرون بکشید. یا...هو

پ.ن: خوشبختانه اززیادی درد واز الکنی قلم چنان گنگ وبا مرجع ذهنی بسیار نوشتم که قابل بهره برداری سوء! نباشد برای توده هایی که همه چیز را بهتر از ما حس می کنند. امید وارم مراجع عنایت کنند.

۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

پروژه یا پروسه! مسأله اینست.

نوشتۀ زیر را درتاریخ 4 نوامبر 2009 نوشته ام وهمان موقع بصورت کامنت دروبلاگ مسعود بهنود منتشر شده است. ازآنجاییکه بنظر می رسد آیت الله خامنه ای ترفند جدیدی راآغاز کرده است. تمایل دارم این نوشته مجدداً به تماشا گذاشته شود؛ تا اشتباه نکنیم از مناظره های بقصد فریب تلویزیونی دربرنامۀ برای فردا درتلویزیون جمهوری اسلامی.

"پروژۀ تعربف شده" یا " پروسۀ لاجرم"

...آنچه می گویم یک تحلیل شهودی راهنمای عمل است وخواننده ای که باخرد سیستماتیک وآکادمیک مجهز است نباید درانتظار بویژه همۀ "صغرا"های "کبرا"ی این قلم انداز باشد. وپر واضح است که اگر حتی آیت الله خامنه ای ومحمود احمدی نژاد به این تحلیل خندیدند یا آن را مسخره کردند؛ من یا دیگری نباید بر بیاشوبیم که دروغ می گویند یا چه وچه...چون که ممکن است آنچه را عرض خواهم کرد هنوز به ضمیر خودآگاه آقایان ( پروژۀ تعریف شده)انتقال کامل پیدا نکرده باشد. البته برای من به هزار ویک دلیل ثابت است که این پروژه در ضمیر ناخود آگاه( پروسۀ لاجرم) این دو سیاستمدارمی گذرد چه به آن واقف باشند ویانه. وچه برای آن برنامه ریزی کرده باشند یانه.

1- هم آیت الله خامنه ای وهم دکتر احمدی نژاد به این نتیجه واقف شده اند که دیگر جامعۀ ایران بیش از این توان تحمل بلا تکلیفی ونا کارآمدی حاکمیت انقلابی را ندارد واگر امروز برای تشکیل یک حکومت با – حتی- حداقل معیارهای "حکومت به ماهو حکومت"اقدام نشود فردایی وجود نخواهد داشت. در این میان البته دست احمدی نژاد بسیار بازتر از آیت الله خامنه ای است چرا که دکتر احمدی نژاد در ناکارآمدی وبلاتکلیفی 26 ساله نقشی ومسئولیتی نداشته است. درحالیکه آیت الله خامنه ای 16 سال از این 26 سال را رهبر مطلقه بوده است.

2- هر دو آقایان به نوعی از حکومت فاشیستی اعتقاد دارند با این تفاوت که آیت الله خامنه ای یک حکومت تک حزبی وتوتالیتر مثل حکومت استالین درشوروی سابق را مرجح وموجه می داند در حالیکه احمدی نژاد نوع حکومت خلقی شبیه حکومت هیتلر درآلمان نازی راالگوی ذهنی دارد.

3- اما از حکومت های موجود در جهان آیت الله خامنه ای مدل حکومت کیم جونگ ایل در کرۀ شمالی را بهترین نوع حکومت می داند چرا که اورا قادر می سازد همۀ خلاء های تئوریک فقه اسلامی در حکومت مدرن رابا قطع ارتباط ایران با جهان خارج وسرکوب پوشش بدهد. ولی دکتر احمدی نژاد مدل حکومت معمر قذافی لیبیایی را بهترین می داند چرا که احمدی نژاد دغدغه ومسئولیت دین وفقه را ندارد وآماده وراغب است که تئوری های توده ای خودش را جایگزین همۀ عرصه های مورد نیاز در جامعۀ تحت حاکمیت خودش بکند.

4- هردو این آقایان شناخت متقابل خوبی از یکدیگر دارند ولی هر دو امید وارند که با استفاده از اتحاد لاجرم وتاکتیکی با یکدیگرابتدا موانع دشمن مشترک(دگر اندیشان ودگر باشان) را تاجای ممکن ازمیان بردارند وهردومطمئن هستند که در"روز واقعه" برای چیرگی نهایی بر دوست مقطعی مشکلی نخواهند داشت. دقیقاً مثل اتحادی که هیتلر واستالین در شروع جنگ جهانی دوم باهم داشتند.

5- هردو آقایان البته به داشته هایی می نازند وامید به پیروزی نهایی را در این قوت خود می جویند: آیت الله خامنه ای علاوه بر قدرت قانونی وفقهی خود به مرجعیت دینی وروحانی بودنش امید وار است والبته مهمتر از همه به دستگاه سرکوبی که بطور ویژه در سپاه پاسداران سازمان داده است. ولی احمدی نژاد به بسیج کنندگی توده ایش متکی است ودرآمد نفتی که باهر ترفند به میل وارادۀ او هزینه خواهد شد.

6- آیت الله خامنه ای چون خودش را طرف باچپ پرتر می داند اجازه می دهد تا احمدی نژاد شلتاق هایی غیر مرسوم در گذشته ودر مخالفت آشکاربارهبر رابکند با این اطمینان که این هزینه ها به فایده ای که قرار است احمدی نژاد برای حاکمیت بلامنازع اوفراهم کند می ارزد. چون که آیت الله خامنه ای می گوید که عمر شلتاق های احمدی نژاد در پایان دومین چهار سال ریاست جمهوریش تمام خواهد شد درحالیکه برکات اقدامات مخرب احمدی نژاد برای پروزۀ نهایی او( ایران به مثابه کرۀ شمالی مستعد برای جهش به جایگاه شوروی سابق) سخت کارساز خواهد بود.

7- ولی احمدی نژاد هم بدون سلاح نیست. او که کل روحانیت دین را آدمهایی کودن وبا ضریب هوشی پایین می داند. سلاحی کارساز راهیچ وقت کند نکرده است. وآن سلاح مؤثر حوزۀ زنان وجوانان ولیبرالیسم اجتماعی است. او که می داند دین اسلام روحانیت رسمی با موضوع زن وجوانی وهیجان نسبت جن وبسم الله را دارد ؛ به این امید است که هر زمان احساس کرد آیت الله خامنه ای وشرکا قصد دور زدن اورا دارند اماده خواهد بود بلافاصله از این سلاح موثرش استفاده کند. والبته این سلاح بالقوه مانع از آن نیست که احمدی نژاد سعی کرده، می کند وخواهد کرد که در حوزۀ امنیتی چه با تسلط کامل به وزارت اطلاعات وچه از طریق یارگیری های نفتی در سپاه پاسداران ذخیرۀ آخرتش را پروپیمان کرده وآمادۀ رودررویی نگه دارد.

8- احمدی نژاد امیدوار است که می تواند در پایان عمر چهار سالۀ ریاست جمهوریش یکی ازاصحاب وحواریون خودش را به آیت الله خامنه ای تحمیل کند ودر فرصت وموقعیتی مناسب وبا استفاده از نفرت توده از حاکمیت روحانیون در یک کودتای سفید یا نارنجی رهبری خودش را بنام ملت ایران اعلام کند.

9- مشکل آیت الله خامنه ای دررسیدن به مدینه فاضله اش روحانیان ارشد مخالفش هستند که ازحیظ انتفاع ساقط کردن آنان را از رقیبش احمدی نژاد انتظار دارد وازپیشرفت در این زمینه رضایت دارد. وچقدر خوشحال است که به تدبیر احمدی نژاد بالاخره توانست بعداز بیست سال بلاتکلیفی "عید فطر" را حکم حکومتی کند وبه تقویم ایرانیان ثباتی بدهد.

10-مشکل احمدی نژاد اما به سادگی مشکل رقیبش قابل دسترسی نیست چون که گزینۀ"محمدباقر قالی باف " بعنوان هول آورترین رقیب احمدی نژاد براحتی قابل روفتن نیست. چون که قالیباف علاوه برقابلیت های کم نظیر شخصی وشخصیتی قسمت ناپیدای کوه یخ سپاهیان پاسدار آرمان باخته را هم پشتوانه دارد ومعلوم نیست روزی که این فرزندان پاک امام خمینی(ره) بجنبند چه نیرویی می تواند جلودارشان باشد. ودکتر احمدی نژاد این مأ موریت مشکل را از آیت الله خامنه ای انتطار دارد. وآیت الله خامنه ای فعلاً باچشم پوشی برفساد عظیم قلۀ مصادره شدۀ کوه یخ سپاه؛ در خال خوف ورجاء است.

البته من یک کتاب را جویده جویده و در چند خط گفتم ومنظوری غیر از اعلان خطر وطرح موضوع نداشتم. امیدوارم که هم آیت الله خامنه ای وهم دکتر احمدی نژاد هرچه زودتر ازاین دوگانۀ مالیخولیایی بسیار ویرانگرپشیمان بشوند. والا می ترسم چنان درجذبه شیرین ایران شریعت خامنه ای یا ایران طریقت احمدی نژادی غرق مراقبت از حرکات همدیگر شوند که ایران قبل از رسیدن به کیم جونگ ایل یا معمر قذافی زیر بمبارانهای ناتو ویران شود. و البته به روشن فکران هشدار می دهم که دست از سر بلاهت دکتر احمدی نژاد وفحاشی به آیت الله بشویند وراهی برای" ایران در خطرنهایی" بجویند.

بعد ازتحریر:

ومژده بدهم که کمی هم شاد باشیم:

1 – مجید انتظامی سمفونی دفاع مقدس را در حضور صحنه ای رییس جمهور اجرا کرده وحتی با احمدی نژاد راجع به موسیقی حرف زده وقول گرفته وناباورترین قسمت اینکه: سیمای جمهوری اسلامی چندتا" ساز" را در نمای بسته نشان داده است. من صد در هزار با انتظامی پسرنازنین موافقم که:" این یعنی اصلاحات واقعی وبدرد بخور" بعد از سی سال:" ساز در سیما"

2 – و دختران عربستانی با پسران هموطن شان در دانشگاه امیر عبدالله رقصیده اند. بهتر از این خبری شنیده اید در جهان اسلام در سی سال گذشته؟

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

درحاشیۀ تاریخ

من هم نگرانی هایی دارم!:

1- بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق اعتراضی شدید کرده است نسبت به سیاست های درهای باز وزارت ارشاد محمود احمدی نژاد درزمینۀ سینما ورفع توقیف از فیلم های دورازاکران سالیان پیش.

2- "محمد علی رامین" سه روز است لگام خورده ازدلقک نامیدن روزنامه نگاران واخطارهای فله ای به تیترها وعکس ها و...روزنامه های بی نامه!

3- مرد "صلح کل"- تعبیر زیبا از علی مطهری درسال 79 خورشیدی- سید محمد خاتمی سخنرانی کرده برای نمایندگان ادوارومثل همیشه بنیادگراییش را برملا کرده در اخلاق ومعنا. وآیا خاتمی نازنین ومحبوب هنوز مشخص کرده حرفش را در "سیاست یا فلسفه؟"

4- علی مطهری میداندار شده درشاقول اعتدال ونامی پررنگ ترازهمیشه دارد درصدور چپ وراست بیانیه ونامه! ومی دانیم علی مطهری یک بنیاد گرای تمامیت خواه است دربستن حوزۀ اجتماع وفرهنگ آیا؟ واتفاقاً حوزه ای که خواست بنیادین ومحرک اصلی جنبش سبزایرانیان زندگی خواه بوده دراین هفت ماه!

5- "برادرحسین" که سنگ تمام گذاشته درروزی نامۀ چهارشنبه اش به نقل سخنان سید محبوب جوان ها درهمان همایش بالا وحداکثر سخاوت کریهش را نشان داده درنامیدن او به" رییس بنیاد باران گفت!"

6- کواکبیان یاری از اردوگاه بنیادگرایان "بلاتکلیفی سی ساله"؛ شقه کرده ملت را به "اینورآب وآنورآب" درمناظره با "شریعت"مدارکیهان. بدون اینکه حتی تلویح کرده باشد که 5 میلیون ایرانیان "آنورآب" چگونه رانده شده اند از خانه شان به عنف وزوروتحقیروتحمیل وتبعید! بدون یک "عفوعمومی" درانقلاب- وتأکید می کنم به انقلاب ونه حکومت- سی ویک ساله!

7- محسن رضایی چنان "صلاح" به میدان "سلاح" آورده است که نامه هایش از یکی به "رهبرعظیم الشأن" ودیگری به "ملت ایران"؛ دوران گرفته! که گویی "آخرین کاشف آخرین فوت کوزه گری" اوبوده وخواهدبود ودیگرهیچ!

8- واگررییس جمهور احمدی نژاد هم حاضر شود "مرتضوی" مشترکش با رهبررا ویانه حتی چشمۀ فیضش "اسفندیاررحیم مشایی"ش را قربانی این "جوی گل آلود" جذب حداکثری! کند؛ مجازخواهد بود مادران عزادار را فریز کند برای همیشه درپارک لاله؟!

9- ومن می ترسم از همۀ بنیاد گراها! ومن وحشت دارم از همۀ روشنفکران بجای سیاستمداران ومن دعا می کنم وگریه می کنم تا بیانیۀ شماره 18 میرحسین موسوی! و بیانیۀ بعدی شجاعت مهدی کروبی.

10- ومن اعتراف می کنم که از بیانیۀ شماره 17 رهبرجنبش سبزترسی داشتم ونگفتم. وآن نه به عقب نشینی ارتباط داشت ونه کم وزیاد بودن خواسته ها. من ازبند بی شمارۀ پایان بخش بیانیه هول کرده بودم. آنجایی که مهندس موسوی می گوید: " به بندهای فوق پیشنهادات دیگری نیز می توان اضافه کرد. به نظر بنده حتی یک جوی کوچک زلال در این بین می تواند مغتنم باشد. ضرورتی ندارد همه بندها با هم شروع شود مشاهده عزم در این راه بروشنی افق کمک خواهد کرد و کلام آخر آنکه همه این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره وداد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی می تواند اجراشود."- پایان نقل قول مستقیم- وخدایا این جوی کوچک بشدت "گل آلود" که راه افتاده است. به چشم سبز میرحسین جنبش زلال خواهد نشست! هنوز باید منتظر بود هشیار. این فقط یک نگرانی بود ازسوی دلقک. دعا می کنم. یا...هو

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

بدون عنوان

گفتم حالا که داریم چهار چشمی رصد می کنیم صحنه را که عفب جلو کردن نیروها غافلگیر نکندمان خدای ناکرده و جنبش مان از دور بیفتد. وحالا که فرصتی داریم تا 20 روز دیگر که طرحی نودراندازیم ولی بدون شکافتن سقف فلک! یک حال وحولی هم بکنیم که باهمۀ سختیش در این روزگار مادران عزاداردراوین؛ ;که شادی وزندگی وجشن تنها راه وتنها پادزهربرضد"عبوسی ومرگ اندیشی ذاتی" حاکمیت بالفعل است لاجرم!
پس این نوشتۀ کوتاه سالیان پیشم را می گذارم برای دیدن شما واطمینان از اینکه "ما بیشماریم؛ سبز":

حکایت اول

من خودرو سواری نداشتم. وبرای تردد درسطح شهر از تاکسی واتوبوس ومترو استفاده می کردم. ومتوجه می شدم که همۀمردم ایران از حکومت روحانیان ناراضی هستند. واین یافته ام را درمجامع خانوادگی به بحث می گذاشتم. وهمه بامن موافق بودند. اما – واین اما خیلی مهم است- درجمع بندی خانوادگی وفامیلی حرف آخر این می شد که ما اشتباه می کنیم وحکومت دربین جنوب شهریها و روستاییان ومؤمن ها وغیرمدرن ها وحاشیه نشین ها و... طرفداران پروپاقرصی دارد. لذا من مجبور می شدم که بروم درروستاها وحاشیۀ شهرها ودرمیان مؤمنان و... تا این خیل عظیم هواداران حکومت را پیدا کنم. ولی هربار دست ازپا دراز تر برمی گشتم به همان مجامع خانواده وفامیل وادعا می کردم که؛ من هوادران را پیدا نکردم. بازهم بحث های داغی می کردیم وبه این نتیجه می رسیدیم که حکومت طرفدار ندارد. اما – این اما هم خیلی خیلی مهم است- آخرین حرف جمع فامیل این می شد که: پس این همه تظاهر کننده در ایام الله ها از کجا می آیند. وحرف حساب جواب نداشت. لذا من صبر می کردم که یک یوم الله فرابرسد وبروم ببینم این تظاهر کننده ها از کجا می آیند. ومی رفتم. اول با مردمی همراه می شدم که مثل همۀ روزهای خدا باهمدیگر راه می روند درسطح شهرودرحالی که به همۀ ارکان واجزاء حکومت بدوبیراه می گویند گویی که برای شرکت در کارناوال "ریو" می روند یا دیدن مسابقۀ گاوبازی شاد وسرود خوانند. بعد که ما پیاده ها می رسیدیم به آن سواره ها که با اتوبوس های مخصوص دردروازۀ شروع رسمی راه پیمایی پیاده می شدند که دیگر جای سؤال وجواب نبود. وماهمه برای یکی جذب می شدیم به بلندگوی وزیر شعار ومرگ بر مرگ بر می کردیم. وازشرب وخورد وجوایز صلواتی لذت می بردیم. تا اینکه صاحب اصلی می آمد و قطعنامه را می گفت وتمام. خب آنهایی که با اتوبوس رسمی آمده بودند نصف بیشترشان درهمان مبداء دررفته بودند ونیم دیگر هم سوار اتوبوس هایشان که حالا در مقصد حاضر بودند می شدند ودست من بایشان نمی رسید که ببینم چه می گویند درحال بازگشت. پس مجبور می شدم به همان جماعت اندکی که باپای خودمان آمده بودیم متوسل بشوم برای پیدا کردن طرفداران انبوه. من هم متوسل می شدم ولی خیلی کم بودند وثانیاً انبوه نبودند وثالثاً همان حالت باز گشتگان برزیلی از کارناوال ریو را داشتند وتماشاچیان اسپانیی خسته از مسابقۀ گاوبازی. ولی منهم ازرو نمی رفتم وباهر پررویی هم بود چند نفری را گیر می انداختم که راز سر به مهرهوادران انبوه را کشف کنم. اولی می گفت :حالش را ببر. دومی می گفت: هم فال است وهم تماشا. سومی می گفت: بالاخره" آقا" یک روحانی است وثواب آخرت دارد. چهارمی می گفت: این بیرون آمدن ها هم نباشد که می پوسیم وتا به پنجم برسم که جسبیده بود به عادل فردوسی پور وششمی که با محمدرضا گلزارعکس می انداخت یوم الله تمام شده بود ومن هنوز از انبوه هواداران یکی راهم شکار نکرده بودم.... یا...هو

توضیح واضحات:

1- سه نقطۀ قبل از یاهو یعنی ادامه دارد...

2- جامعه شناسان اصطلاحی دارند بنام "انبوه خلق". وآن یعنی اینکه وقتی ابدانی با اذهان گوناگون درکنارهم قرار بگیرند؛ فردیت ذهنی شان سلب می شود وهمه همان شعاری را تکرار می کنند که وزیر شعار از بلند گوی رسمی نعره می زند.بدون اینکه لزوماً شعارتکرار کنندگان فهمی یا اعتقادی به شعارشان داشته باشند.

3- دکتر علی مطهری در مصاحبه با ایراندخت گفته است از هوش وزیرکی وفرافکنی احمدی نژاد درپنهان شدنش از مسئولیت هایش دروقایع اخیر. یادتان باشد که من قبل از علی مطهری، آنرا گفته ام در اولین پست این وبلاگ. پس من علی مطهری هم نیستم هر چند او می تواند دلقک باشد اگر کمی تخفیف بدهد بسمت برادر فرزانه اش "محمد مطهری" وشنگولی درجامعه را جزو ضروریات انسان وبویژه در عصر مدرن برسمیت بشناسد.

4- من نگفتم که احمدی نژاد طرفدار ندارد. واین جا تأکید می کنم که دارد. ولی برفها دارد بشدت ذوب می شود به گرمای تهران.؛ برعکس همه جای نیم کرۀ شمالی که سرد ویخبندان است نامنتظره!

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

هشدار!

این مطلب را برای پست جدید وبلاگ مسعود بهنود با عنوان "انقلاب ها: روسیه، هند، مکزیک، چین وایران" نوشته ام. اینجا هم منتشر می کنم که اگر راه کسی کج شد به سرزمین دلقک ها؛ دست خالی نرود ازصحنه!

1- پیش نهادۀ مسعود بهنود قطعاً کار خیلی خوبی می شود اگرآنانی که انبانی دارند ازتجربه ومطالعه ومشاهده- اکادمیک یا میدانی- پا پیش بگذارند ویافته هایشان را دست بدست بدهند درویراستاری بهنود وکاری ماندگار بکنند. البته که من "وصف حال وانشاء" نویسم. وسواد وحوصلۀ پژوهشی ندارم. اما- واین اما مهم است- بنطرم می رسد که طرح بهنود یک کار "پروسه"ای است درحالی که ما امروز داخل دریک "پروژه"ایم.

2- همۀ آدرس ها وپالس های ارسالی از سوی رژیم تهران حکایت از این دارد که همۀ زور داشته شان را جمع کرده اند پشت دروازه های آگاهی ایرانیان؛ ودارند کلون را می اندازند برای همیشه! "رامین" را ببینید وروزنامه های چاپی تهران را. سپاه را ببینید ومدیریت دنیای مجازی درسایت "گرداب" را. سنگ ها را ببینید بسته در حضور سگ های بدون قلاده! وزارت اطلاعات را ببینیم وفهرست فیلترینگ وقاحت تام را. وسپاه را وپارازیت ها را. وسپاه وکنترل وشنود ارتباطات را وسپاه را وسپاه را...

3- ومن البته باور ندارم این ادعای نخ نمای بلوف تبلیغاتی را که: "مگر می شود در این دهکدۀ جهانی جلوآزادی اطلاع رسانی را گرفت!؟" بلی می شود: چین را هم باور نداریم کرۀ شمالی را چه می گوییم و...! واگر قبول داریم که به گردنه وارد شده ایم که شده ایم؛ تنها تکلیف- تأکید می کنم به تکلیف ونه حق- مان این است که: همۀعده وعده مان را جمع کنیم برای "کمک به جنبشی که باید از گردنه رد شود". ونه گمانم بحث روشها الویت کارساز داشته باشد. چرا که "ضد خشونت" بودن جنبش را خرد حسی توده های درمیدان عمل، عمل کرده وخواهد کرد. البته بشرطی که الترا انقلابیون آواره کف نفس بکنند برای وطن وخودشان را قاطی "راه تنفس"مردم نکنند.

4- البته که من پیش نهاده ای هم دارم:

5- مهندس موسوی با صدور بیانیۀ نمره 17 خود عملاً الف- جنبش اجتماعی سبز را به وجهۀ سیاسی نیز ارتقاء داد وب- مهندس موسوی تلویحاً قبول کرد که رهبری جنبش درچهارچوب تبیین شده دربیانیه اش را بپذیرد. بنابراین چنین باور دارم که همۀ آنانی که دل درگرو"یک لبخند برلبان ایرانیان گیر افتاده در داخل وطن"دارند. از مهندس موسوی مثل یک رهبر تمام عیاراستقبال کنند وکلیۀ اعلامیه ها، بیانیه ها، افزوده ها، کاسته ها و...خودشان را پس بگیرند؛ ومتحد وهمدل همۀ زورمان را بگذاریم برای جلو گرفتن از"کلون اندازی" پشت دروازه های ایران.

5- ومطمئن باشیم که میدان داران جان برکف جنبش درداخل وطن "حس مشترک" راه گشایی دارند واشتباه نخواهند کرد. دستور العمل کاملا روشن ودقیق است بدون لفافه وپیچش: "کمک کنیم اولاً جنبش از دور نیفتد وثانیاً برگسترش دامنه اش افزوده شود." شدت جنبش وتشکیک در اهداف جنبش هیچ کمکی به "یک کمی زندگی برای ملت ایران درداخل کشورشان= همۀ خواستۀ جوانانی که بهمین سادگی کشته می شوند" نمی کند. کسی که سی سال در برزخ وبدون خدا زندگی نکرده باشد نمی تواند درک کند که بچه های ما چه کشیده اند وچه می کشند از اوضاع داخل ایران.

6- وجنبش سبز هنگامی کلید خورد که ایرانیان زندگی خواه با این پدیده روبرو شدند که دیگر از برزخ سی ساله هم خبری نخواهد بود بزودی؛ وپاچه ورمالیده ها عنقریب است که یک "جهنم واقعی" را کلون خواهند انداخت.

7 ومن شک ندارم که اگر جنبش سبز بتواند – انشاءالله- راه تنفس ایرانیان درداخل کشور را نیمه باز هم بکند. بطور قطع آرمانهای سیاسی "دموکراسی خواهان، لیبرال ها، سکولار ها، مؤمن ها و..."نیز پیامد "راه تنفس" ایرانیان داخل ایران راه تنفسی پیدا خواهد کرد.

8- مقایسۀ ایران 88 با ایران 57 همانقدر مع الفارق است که مقایسۀ 2010 با 1978 . انقلاب سال 57 ایران یک دگرگونی با منشاء ومبداء حوزه های دینی بود. درحالی که جنبش سبز منشاء ومبداء دانشگاهی دارد. جسارت می کنم اگر بگویم: این خلط لاجرم از آنجایی نشأ ت می گیرد که فکلی ها خیلی پررنگ تعریف می کنند نقش خودشان درانقلاب 57 را. درحالی که نبود قطعاً!

9- تندش نکنیم التماس می کنم؛ ونگاه کنیم به دست خاله (گیرافتادگان درداخل ایران) ومثل خاله غربیله کنیم. یا...هو

۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

وضعیت اضطراری!

- این دیباچۀ "طرفه" یک باورقدیمی است درمن: "جمهوری اسلامی اگر چه تعداد بیشماری ازایرانیان دگر اندیش ودگرباش را آواره وتبعید کرد؛ اما ودرکنار گسترش فضای مجازی اطلاع رسانی، باعث بوجود آوردن اشتغال میلیونی هم برای همین آوارگان از میهن شد! تقریباً هرکسی هنری داشت یا نداشت، ابزاری برداشت از قلم وساز ورنگ ونگاتیووخط وخط کش و کاردک وماله وتیشه وریشه و و...الاماشاءالله وشروع کرد به گفتن ونوشتن وزدن وکشیدن وگرفتن وساختن و...الاماشاءلله سخنرانی ومصاحبه ومناظره وموسیقی وفیلم ونقاشی وکاریکاتوروفتوشاپ واستند آپ کمدی و...الاماشاءلله! ومعلوم است که سوژه هم بود وهست از"کمدی موقعیت" سی سالۀ ایران نازنین.

2- وایضاً "طرفه" اینکه خیاط هم توکوزه افتاد ویک "دلقک ایرانی" زهواردررفته هم برای خودش رسالت روشنگری تعریف کرد وافتاد تودام "دات کام" بالاخره!و اینک گستاخی اش بجایی رسیده که چنین مقدمه ای می نویسد بایک مؤخرۀ بدتر!

3- ولی من سوگند می خورم به ماسکی که جمهوری اسلامی بمن اعطا نموده است که: حقیرمخلص همۀ تحلیل کنندگان وتأویل کنندگان وتجلیل کنندگان وتنقید کنندگان وتحریم کنندگان وتصویب کنندگان وتصویر کنندگان و...الا ماشاءالله "بیانینۀ شماره 17 مهندس موسوی" هستم واز هیچ کدام ازروشنفکران وکارشناسان وسایت داران ووبلاگ نویسان وکامنت گذاران ومصافحه کنندگان ومعاشقه کنندگان ومغالطه کنندگان ومعامله کنندگان واجراکنندگان و مشاهده کنندگان واضافه کنندگان وکم کنندگان و...الاماشاءالله گله ای وشکایتی ندارم؛ غیر ازآن "گله" بالام مشدد!

4- آهان! می خواستم درمتن هم یک جملۀ طولانی بگویم که مؤخره هم باشد. والا کی حوصلۀ داستان حسین کرد خواندن را دارد یا مثلاًرسالۀ عملیۀ آیت الله العظمی علم الهدی(ره)!

5- داشتم می گفتم که اگر مهندس موسوی نازنین فقط از خدا می ترسید وازجبهۀ "پاچه ورمالیده"ها دغدغه ای نداشت. خواسته های پنجگانه اش دربیانیۀ مبارکش را منحصر می کرد به همان بند اول- که چشم اسفندیارش نامیده اند به اتفاق صغیر وکبیر- وتازه رسماً هم اعلام می کرد که "من حرف های تا امروزم را پس می گیرم ودولت مهرورز عدالت جوی وموعودگراوراستگو وپرکار وضعیف نواز وناجی خلق وناجی خدا وناجی هردو جهان ونصیحت کننده به سلاطین ورهبری کننده به بهشت و...الاماشاء الله دکتر محمود احمدی نژاد را برسمیت می شناسم به شرط اینکه دولت فخیمۀ ریاست محترم جمهور ایرانیان مثل همۀ دولت های قبل از خودش- دولت های بعدازخودش سالبه به انتفاع موضوع است!- در انقلاب جمهوری اسلامی به رأی ونظر ضعیف ترین مجلس شورای اسلامی عمرجمهوری اسلامی تمکین کند.

6- وطرفه اینکه درچنین حالتی همۀ "الاماشاءالله"های این وجیزه هم مثل توده های هوادار موسوی درداخل ایران می فهمیدند که با چه "قوزبالای قوز" تازه ای هم ملت ایران مواجه شده درپی "گیرافتادگی" سی ساله!

7- رفقا این یک گرفتاری فوق العاده سهمگینی است. باهاش! بازی نکنیم. – البته که به ایران دوستان می گویم والتماس می کنم والا من چکاردارم به قلم وقدمی که قلم وقدم است دیگر! وچرا نتازاند دراین چند صباح بعداز فراموشی سی ساله! گیرم که قاتل جانی شود درسوگ قاتق نانی! یا...هو

بدون "بعدازتحریر"هرگز:

من خودم یک مسلمان سکولار هستم وآرایی بلکه تندتر ازهمۀ "تندش کن" ها دارم. ولی سوگند خورده ام به "مسئولیت قلم" والبته که فقط بعداز بیانیۀ شماره 16 مهندس موسوی "سبز" شده ام.

اگرتوانستم به این غول بی شاخ ودم رسانۀ مجازی غلبه کنم؛ برخی ازلب ریخته های قبل از انتخاباتم را اینجا نمایش خواهم داد که یادم نرود من تا همین شش ماه پیش چه چیزی را از "کدام بیخ" قبول نداشتم.

حرف زدنم "نقطه سرخط است" قصد تعرض به کسی را ندارم. وقت تنگ است وسینه های پردرد فراخ.

۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

گزارش "امرواقع" از میدان "امید"



1- من پیش از این هم ودرجای دیگری نوشته ام که ایده آل آیت الله خامنه ای برای آیندۀ نزدیک جمهوری اسلامی رژیمی توتالیتر است چونان حکومت استالین در اتحاد جماهیر شوروی سابق. وسیستم سیاسی مورد آرمان محمود احمدی نژاد استبداد بی اعتنایی است همچون رژیم سرهنگ معمر قذافی درلیبی. لذا علاقه مندم نگاهی مجمل به برخی از وجوه اشتراک وافتراق این دوبیاندازم دروسع یک "وقت نداریم!" ویک تحلیل مختصر.

2- این هردو شخصیت حقوقی حاکم به مقدرات امروزایران شحصیت های حقیقی متشابهی دارند ولی با دو برون داد متفاوت. به این معنی که درست است که هردو این آقایان ساده زیست، خودشیفته، خودرسول پندارو گرفتار دردگم های فکری پیشا تاریخی خود هستند واستراتژی مشابهی را پی می گیرند؛ ولی درروش ها وتاکتیک ها متفاوتند وهمچنین از نتایج حاصله از این روش ها نیز انتظارات متفاوتی دارند.

3- آیت الله خامنه ای چونان الگوی ایده آل خویش استالین شخصیتی اصولگرا، نظامی، امنیتی، ارعاب گرا ، قاطع، توداروپنهان کا ردارد که معتقد است باید درسیاست داخلی سرکوبگربود ودرسیاست خارجی تهدیدگر. او بشدت علاقه مند به توسعۀ صنایع نظامی وسنگین ودستیابی هرچه سریعتر به سلاح های کشتار جمعی وتسلیحات هسته ایست. وبرعکس عرف غالب ذهنی وعینی روحانیت که "شلختگی!" است؛ شدیداً اهل محاسبه وبرنامه است؛ درمورد علایق کلیدی واصول مورد رسالتش.

4- دکتر احمدی نژاد نیزدقیقاً مثل الگوی خود معمر قذافی است، وشخصیتی بدون اصول، لمپن، لوده، بی اعتنا، مسخره، غیر قابل پیش بینی، خودجلوه گر، اهل نمایش ورسانه ومصاحبه وادعاهای حساسیت برانگیز و.... او بدلیل بدون اصول بودن کمترین باوری هم به علم، برنامه ریزی، ثبات دررفتار وگفتاروکردار خویش ندارد وبسیار محتمل است که موضع گیری هایش درهمۀ زمینه ها از شبی به فردا صبح درتضاد وتنافر کاملی بروزکند وباشد.

5- به خاطرویژگی های شخصیتی برشمرده دربالا، آیت الله خامنه ای حاضر ومشتاق است که اول با کسانی کار کند که به اصول او معتقد باشند. ولی درمرحله ای نازلتروبرای پیش رفتن درمسیر استراتژی خود اوهمچنین حاضراست با هرنحله آدمی سازش کند وکار کند. فقط به یک شرط:" شخص از خودش اصولی نداشته باشد و حاضر باشد بصورت یک مهرۀ مکانیکال ودرمقابل مزد مادی کافی برای او کارکند". ولی دکتر احمدی نژاد قادر وحاضر است که با هرکسی و با هر عقیده ومرام وپیشینه وپسینه ای کار کند واورا جزو اصحاب خودش قراربدهد؛ بشرطی که "نوکر" و"امربر"باشد وکمترین تشکیکی در"برگزیده" بودن احمدی نژاد نداشته باشد ویابروزندهد.

6- پس تا اینجا گفتم که؛ آیت الله خامنه ای یک "فکر" است ودکتراحمدی نژاد یک "جسم"، آیت الله خامنه ای یک"جدیت عبوس" است ودکتراحمدی نژاد یک" مسخرگی لمپن"، آیت الله خامنه ای یک "فقیه – رسول" است ودکتراحمدی نژاد یک "دلقک – رسول". واین دوعنصر متشابه بشدت متضاد ازپنج سال پیش همدیگررا یافته اند درسرنوشت ایرانیان. واضافه می کنم که دشمن آیت الله خامنه ای "افکار" هستند ولی دشمن دکتراحمدی نژاد "اشخاص".

7- دکتر احمدی نژاد مطابق با سرشت شخصیتی شرح شده- بی اعتنا به همه چیز جز خود- اهمیتی قائل نیست برای آیت الله خامنه ای؛ مگر درزمانی که خود "دلقک – رسول"ش درخطر بیفتد. ولی آیت الله خامنه ای به دکتر احمدی نژاد سخت اهمیت قائل است چون که اورا دیوانه ای یافته که می تواند درهیبت یک مزدور نام ونمایش به تحقق "اصول" برجا ماندۀ سی سالۀ اویاری مؤثر برساند.

8- [......ادامه وتطبیق راستی آزمایی - تا اینجا- با گذشته بعهدۀ خوانندگان.....]

9- درماجراهای بعدازانتخابات 22خرداد درابتدا سیاست "بی اعتنایی" دکتراحمدی نژاد دست بالا را داشت. واوج آن زمانی بود که احمدی نژاد درجشن پیروزی خود درمیدان ولی عصرتهران همه چیز را به سخره گرفت وبی اعتنا به آرای کیفی مهندس موسوی درتهران؛ آنان را "خس وخاشاک" نامید. هنگامی که تظاهرات مسالمت آمیزومیلیونی معترضان در25 خرداد شکل گرفت؛ آیت الله خامنه ای خیلی زود دریافت که این اعتراض گسترده یک "فکرواصول" را هدف گرفته است ونه یک "جسم وشخص" را ولذا بدون توجه به سیاست "بی اعتنایی" احمدی نژاد، تصمیم گرفت از سیاست خودش(ارعاب وتهدید) استفاده کند. ولذا آن نماز جمعۀ معروف برگذارشد ورهبرچنگ ودندان نشان داد.

10- ولی هنگامی که تظاهرات معترضان ادامه یافت وبه روزهای مناسبتی مثل روز قدس رسید؛ تصمیم گرفته شد که یک سیاست ترکیبی "بی اعتنایی وسکوت رسانه ای درآشکار وسیاست ارعاب وتهدید درنیمه پنهان" پی گرفته شود. لذا می بینیم که از آن به بعد احمدی نژاد مطلقاً وارد فضای وجود اعتراضات درکشور نمی شود –همان بی اعتنایی ومسخرۀ محبوبش- وآیت الله خامنه ای هم درسکوت نسبی هدایتگر صحنۀ عملیات سرکوب خیابانی می گردد.

11- این سیاست تا روز عاشورا سیاست غالب است ورژیم دلبسته به "گزارشهای حسین شریعتمداری درکیهان- که مرتب درحال شمارش معکوس مرگ جنبش مردم ایران است- " امیدوار وخوشبین به ختم غائله است. ولی درروز عاشورا اتفاق دیگری می افتد واین اتفاق نه تنها پایان کار رانشان نمی دهد که تازه آغاز یک جنبش تمام عیار را برپیشانی دارد. ورژیم سراسیمه می شود، ویک باره تمام تحلیل ها وتفسیرها وامیدواری ها وتاکتیک های خود را بی سرانجام می یابد: دکتر احمدی نژاد لحن دلقکی اش را پنهان می کند تا برای اولین بار"هیئت دولت" تحت زعامتش بیانیۀ رسمی بدهد ووجود جنبش را برسمیت بشناسد! وآیت الله خامنه ای دستور برگزاری تظاهرات می دهد "با هرچه تعداد بیشتری که ممکن باشد ازمؤمن ومزدورومحتاج " ودرهرچندروز متوالی ممکن.

12- وچنین می شود که رژیم یک بار دیگر به تاکتیک –سرکوب- آیت الله خامنه ای روی می آورد واین بار دکتر احمدی نژاد را نیزدرهمراهی کامل خواهد داشت. انتخاب آیت الله علم الهدی امام جمعۀ مشهد برای سخنران تظاهرات حکومتی درتهران نشان می دهد که آیت الله خامنه ای خواسته است حجت را تمام کند وبه معترضان ابلاغ کند که نه تنها اسلام شما ورهبران معنوی تان را قبول ندارم بلکه قرائت بسیاری از همراهان وچاکران امروزم را هم قبول ندارم. وایدئولوژی حاکمیت توتالیتر من درآینده از قشری ترین ومتحجرترین اسلام- چونان شیخ علم الهدی- نشأت خواهد داشت.- ومن درحیرتم از هاشمی رفسنجانی پرلایه که هنوزهم آیت الله خامنه ای رانواندیش می گوید.-

13- و نگارنده البته خوشحالم از اینکه جنبش توانسته تا جایی پیشرفت کند که همۀ داشته های مادی ومعنوی، عده وعده، پنهان وآشکار، فکروجسم، عبوسی ومسخرگی، جدیت ولودگی، پنهان وآشکارو...جمهوری اسلامی را با عریانی به روی دایره بریزد.

14- واین بود آن راز ناگفتۀ پشتیبانی حقیر از "خشونت محدود" روزعاشورای جنبش! زیرا که من تاکتیک سکوت وبی اعتنایی صوری رژیم به جنبش سبز را سم مهلکی می دانستم برای "دردورماندن جنبش". والا من هم مثل همۀ خواهندگان "زندگی درایران" می دانستم وازعمق جان ایمان دارم که خشونت(مرگ) حوزۀ تخصصی وزمین بازی متحجران است وورود به بازی دراین زمین بمعنی پذیرش "مرگ برزندگی" است. درحالیکه شعار بنیادین جنبش سبز"مرگ برمرگ" هم نیست حتی! بلکه "زنده باد زندگی" است.

15- ولذا فروتنانه به فرزندان برومند ایران زمین توصیه وسفارش اکید می کنم که نه تنها از کوچکترین خشونتی پرهیز کنند بلکه- بقول طنزآلود آن فرزانه که پرسیده بود از مسعودبهنود که آیا موقع کتک خوردن حق آخ گفتن دارد!- حق "آخ" گفتن هم فقط مجاز دراندرونی است؛ بخاطر هدف بسیار شریف وبزرگی که دارید. چراکه خشونت باعث از"دور" افتادن جنبش وبازدارندگی از گسترش دامنۀ جنبش می شود. لذا اینک موقع افزودن بر"شدت" جنبش نیست. وباید صبور باشید. هنوز هم جنبش درمرحلۀ "همراه با زندگی عادی" است به تعبیر زیبای میرحسین موسوی.

16- ومشفقانه به چریک های زمان گذشتۀ دهۀ 60 و70 میلادی اخطار می کنم که مبادا زبانم لال آتش بیار معرکه شوند در شکست امید مردم. والبته اگر بازهم زبانم لال چنین توهم وخبطی آدرس مستند بگیرد؛ ماسک ازچهره خواهم سترد برای رودررویی: من تقنگچی هم هستم آخر! یا...هو

بعد از تحریر:
من این مطلب را سه روز پیش وقبل از بیانیۀ شمار17 آقای مهندس موسوی نوشته بودم. ضمن اینکه بیانیۀ مهندس موسوی را مصداق شرف، وجدان واوج ایران دوستی وانسان خواهی او وبسیارمبارک می دانم. ولی ازآنجاییکه بسیار بسیار بعید است که این خیرخواهی جدید هم با پاسخی مناسب مواجه شود؛ لذا فکر خودم را منتشر می کنم. یا...هو