۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

آرامش قبل از طوفان! یا روشها ونه هدف ها!


SNAKES

فضای بسیار سنگین وخاموشی به جبهۀ حاکمیت بالفعل مستولی است. با اینکه درچند روزگذشته پسربزرگ وداماد ارشد مرحوم آیت الله مطهری نشان داده اند که می خواهند از شکست محمود احمدی نژاد درنیویورک حداکثر بهره برداری را بکنند، وبهمین خاطر هم لاریجانی درسفر به استان موطن مشترکش با اسفندیار رحیم مشایی ( مازندران) حداکثر استفادۀ تبلیغاتی را برده است برای طرح خودش دراین فضای سکوت. وعلی مطهری با انتشار نامه اش به دادستان دادسرای کارکنان دولت وبه بهانۀ دفاعیه درمقابل شکایت رییس جمهوراحمدی نژاد، اورا به گوشۀ رینگ "منطق جمهوری اسلامی" برده وبه  طناب های جداسازی ومحدوده سازی- ونه لزوماً محافظت- رینگ چسبانده است وخودش را تیز حس تر از همه معرفی کرده،  درمعرفی سکۀ قلب احمدی نژاد؛ ولی هیچ کدام از این دو وهمین طور تلاش های مذبوحانه تردیگری ازسوی عوامل منفعت طلب وفاسد ترجناح راست مثل مؤ تلفه نتوانسته است فضای سنگین سکوت مستولی بربازیگر اصلی وتولید کنندۀ کشمکش های مبارک یعنی آقای رییس جمهور را بشکند.


2- احمدی نژاد درحالی امروز درفرودگاه یکی از معدود امام جمعه های طرفدار محمد خاتمی (آیت الله نورمفیدی) وبرای بارسوم سفرهای استانی پیاده می شود که اگر ازریشخند من وما درامان بود ترجیح می داد یک چند روزی برود گم وگور بشود یک گوشه ای وبه بهانۀ مرخصی یاهرعنوان دیگری ازدست خودش وسر درد هایش قایم می شد تابتواند حداقل محاسبه بکند وببیند درقماری که راه انداخت و همۀ جبهۀ داخلی را برعلیه خودش شوراند به این امید که باروکردن دست پرش در سیاست خارجی همه را به پشتوانه ملت تهدید ومنکوب کند کجارا اشتباه کرده است. آیا اسفندیارش بیش از اندازه هالو بوده است، یا هوشنگ امیراحمدی بعدازمتنعم شدن یادش رفته لابی هایی را که قرار بود انجام دهد ویا این همه شام وناهار ومهمانی های پرریخت وپاش درسفارت خانه های ایرانی درغرب صنعتی .یا آن حرف وحدیث های همایش ایرانیان خارج ازکشور درتهران کفایت نکرده برای شکستن سد عبور از هیلاری به اتاق اوباما را!


3- البته که هرآنچه را گفتم کم وبیش قبلاً هم گفت وشنید کرده بودیم  ومی دانستیم. اگردراینجا واززاویه ای دیگر آن را آوردم منظورم بیشتر به این موضوع معطوف بود که درایامی که احمدی نزاد درضعیف ترین موقعیت خودش درپنج سال گذشته قرارگرفته وکار عصبانیت واستیصالش تا آن جا پیش رفته است که کارش به نفرین و دعوت به مباهله رسیده با امریکا، وکلماتی را نه ازسرخوشی ومتلک که از عصبانیت وبه دَرَک وارد دیپلماسی رسمی اش کرده است؛ اپوزیسیون داخلی ودنباله های انحصارطلب خارجی اش کجا هستند وچه می کنند؟- عادل فردوسی پوری خوانده شود؛ "چه می کنند؟"-


4- حکایت دور:
سیدمحمد خاتمی که با توپ پر واشک چشم آمده بود با عدالت قاطع یا قاطعیت عادل -ومن هم کون خودم را پاره کرده بودم دروسع وتأثیرخودم برای این آمدن- ونه برعدالتش پای فشرده بود تاآخر ونه برقاطعیتش، کفرصغیر وکبیررا درآورده بود که یکی از صغارهم من بودم که هنگام توقیف روزنامۀ "بنیان" محسن اشرفی برداشتم ویادداشت کوتاهی نوشتم درمردمسالاری بنام "خط قرمز کف" ودر آن محترمانه از رییس جمهورخاتمی خواستم که بالاخره بما سینه چاکانش بگوید که پایین ترین خط قرمزی که دیگر عقب نشینی نخواهد کرد کجاست وپیشنهاد داده بودم که ایستادن برسر آزادی بنیان که روزنامه ای فارغ ازوابستگی به دوجناح است نقطه شروع خوبی است. البته که ایشان بالاخره سر هیچ خطی نایستاد تا ما امروز برخط مرگ وزندگی به خط شده باشیم!


5- روایت نزدیک:
درسایت عباس عبدی که رفت وآمد می کردم به هوای هواداری از مهدی کروبی در انتخابات باخته، سبزها هم زیاد بودند الا ماشاءالله ودرست مثل امروزهم کاری بکار احمدی نژاد وسایت ها ومطبوعات حامی اش نداشتند وچادرزده بودند زیر خیمۀ تیرک لاجون شیخ مهدی ومرتب کامنت می گذاشتند که مهدی کروبی حکم حکومتی را قبول کرده درماجرای قانون مطبوعات مجلس ششم وبدرد نمی خورد ونه تنها بدرد ریاست جمهوری نمی خورد بلکه باید چنین وچنان هم بشود. البته بخودعبدی هم مرتب گیر می دادند که سفارت امریکا راتصرف کرده واعلان برائت نکرده است. وهرچه هم که ما می گفتیم مهدی کروبی همانست که وقتی لقمانیان را بازداشت کردند صندلی ریاستش برمجلس را گرو آزادی او معامله کرد واوامروزهم انکارنمی کند حکم حکومتی را ومی گوید اگررییس جمهورشود ودرحد قانون حکم حکومتی را هم خواهد پذیرفت، واین شفاف ومشخص بودن موضع مهدی کروبی است که ارزش درجه یک دارد ونه تندوکندبودن او درابتدای امر؛ سرنا را ازهمان سرگشادی که می شناختند فوت می کردند وبرای اثبات اصلاح طلبی مهندس موسوی تنها فاکت شان این بود که محمدرضا خاتمی قسم خورده است که موسوی اصلاح طلب است وحمید رضا جلایی پور جامعه شناسی کرده است که موسوی بدلیل معرفی ازسوی خاتمی رأی آور است.


6- گزارش امروز:
رژیم ودررأس آن دولت مستقر درضعیف ترین موقعیت خود هم ازجنبۀ سیاست خارجی وهم ازجانب وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی وفرهنگی داخلی، و در نقطۀ مینی موم وآسیب پذیر قرار گرفته است؛ ودرعین حال وبا کمال افتخار اپوزیسیون اصلاحگرا نیز به تبعیت از دولت وحاکمیت ودر جهت اذیت نشدن آنان و دادن فرصت بمقامات کشور برای کنترل وتحت مدیریت درآوردن این بحران های دولت برانداز وحکومت ساقط کن سکوت کامل اختیار کرده است تاخدای ناکرده بعداً متهم نشود که مهرۀ امریکا وصهیونیست ها بوده وباعث تضعیف جمهوری اسلامی وآرمان های امام راحل شده است. لا اله الالله!
آخر کدام اپوزیسیونی را کسی درتاریخ خبردارد که ازاین همه موقعیت های طلایی بوجود آمده از بی کفایتی سیاستمداران حاکم نخواهد استفاده کند وبرای نارضایتی های بالقوۀ سیاسی، مدنی ومهمتراقتصادی درپیش برنامه ریزی نکند ویا حتی دوکلمه حرف نزده باشد که بالاخره فرق کشور اصلاح شده ازسوی جنبش سبزبا وضع فعلی در سیاست خارجی وداخلی چه خواهد بود. اینکه ما روش هایمان اخلاقی تر ومبتنی برصداقت خواهد بود برای رسیدن به انرژی هسته یا جنگ با امریکا یا نابودی اسرائیل وما نه درمجمع عمومی سازمان ملل که درشورای امنیت این سازمان برعلیه "خودانتحاری بُرجی امریکائیان!" مدعی خواهیم بود و...
- ببخشید بجزبا استفاده ازافعال معکوس امکان انتقال این همه مفاهیم پردرد وانبوه در یک گُله جانبود-


7- وقتی که التماس می کنم که بیاییم حداقل رهبری رسمی اعتراضات بوضع موجود را بسپاریم دست مهدی کروبی تا هم مهندس موسوی را ازاین وضعیت تصادفی برهانیم وهم مطمئن باشیم که رهبرمان کسی است که ازخودش تعریف دارد برای خودش خط قرمزدارد وروحیه وسابقه ای مبارز دارد ورغبتی برای اعلام نظردارد و...
واگر چه ممکن است اهدافش نسبت به اهداف "حکومت سکولار دموکراتیک" مورد آرمان من یا شما درمرتبۀ نازل تری قرار داشته باشد ولی حداقل این است که عمامه اش برود حرفش نمی رود وپشتمان را ناغافل خالی نمی کند و...
 وگوشی بدهکار نیست وجوانان توی خیابان اینترنت وبن بست های سایت ها وبلاگ ها مسخره ام می کنند وبعنوان تفرقه انداز -درصفوف چون بنیان مرصوص جنبش همین روزها پیروز- نشانم می دهند. چاره ای ندارم که بیایم ومثل بچه های کتک خورده بشما شکایت کنم که ای دوستان عزیزم این سکوت دولت آرامش نیست وآن آشفتگی درپیش نیزطوفان. 

8-ولی درمثل مناقشه نیست اگر بوضع فعلی بگوییم "آرامش قبل از طوفان". ورهبران ما نباید ساکت باشند وهیچ موضعی نداشته باشند. این گزارۀ "محکومیت سکوت رهبران اپوزیسیون" را گسترش بدهیم تا سؤال ها درست مطرح شود: 
آقای موسوی شما نگرش تان به سیاست ضدغربی ایران چیست. وآیا این درست است که شما دراهداف با دولت فعلی مشترک ولی درروش ها متفاوتید. ودرچنین حالتی آیا این به ذهن تداعی نمی شودکه همۀ هزینه هایی که داده ایم وهزینه های متصور در پیش برای تغییر روش ها و بازگرداندن بدنۀ کارشناسی پیر وبازنشستۀ سی ودو سالۀ جمهوری اسلامی ایران برسرکاربوده است و.... 
ونه مثل نیک آهنگ کوثر که صفحه اش خط افتاده روی کشتار زندانیان سیاسی در سال67 ومی خواهد صغیروکبیر جمهوری اسلامی 32 ساله را واداربه گه خوردن بکند وبعد هم رهبری چنین آدم هایی را گوارابداند برای یک جنبش مدنی! ودرددل های بسیار که، بماند...
ولی این نماند که: ایران اگر امروز یک رهبر اپوزیسیون داخلی کنترل کننده نداشته باشد چه بسا درنا آرمی های محتمل درپیش اقتصادی باز این یکی دوگروه چندنفرۀ خشن وسازمان یافته باشند که دست بتخریب وخشونت بزنند درتهران وبازبچه های مردم تاوانش را پس بدهند. من گفتم ...که کسی نگوید کسی نگفت. یا...هو

۱۱ نظر:

ابراهيم سالك گفت...

آقا دلقک اول سلام و تبریک بسیار برای اول شدن دلقک محبوب برزیلی در انتخابات پارلمانی.

اگر می گوییم اصلاح طلبان در بهترین حالت موجوداتی هستند مثل گام معلق لک لک که معلوم نیست به پیش است یا به پس، باید قبول کرد که در این ۳۲ ساله انصافا هر کاری که نکردند، این بزرگان مردمی خوب و مهربان و نجیب‌ تربیت کردند که برای گام معلق لک لک ارزش قائل اند و اشک شوق شان سرازیر و ذکرشان این که: تو رو خدا می بینی‌ چه نجابتی داره این لک لک! می بینی‌ تا آخر عمر وفاردار می مونه و نمی کنه که اون پای... رو بر داره و جلو بذاره یا که عقب... آه! چه شاعرانه! :((

به هر حال، خیلی‌ خیلی‌ ممنون که باز گفتید و نمک بر زخممان پاشیدید.

محمد گفت...

السلا م علیک یا دلقک
عرض شود که برای بنده کنش فعالان سیاسی در ایران جمهوری اسلامی موضوعی مورد توجه بوده. به بهانه موضوعاتی که گفتی می خواستم کمی روده درازی کنم. بااجازه؛ تصور می کنم عمده فعالان سیاسی در ایران معمولاً از طریق اقدامات شهادت طلبانه و رادیکال (حال تصنعی یا واقعی/ حال خواسته یا ناخواسته / حال آگاهانه یا ناآگاهانه / حال در نتیجه‌ی رمانتی سیسم یا رئالیسم سیاسی) اعتبار اجتماعی‌ی ناگهانی و فوق العاده ای پیدا می‌کنند. مورد اعتماد همگانی قرار می‌گیرند و تراز اجتماعی خود را تا حد مورد نظر و مطلوب شان بالا می‌برند.
اما از آنجا که برخورداری پیوسته از چنین ترازی، اگر موکول به افزایش دم به دم سطح انقلابیگری و رادیکالیسم سیاسی نباشد موکول به تداوم آن قبیل رفتارها، مواضع یا اقدامات هست و از آنجا که تداوم آن قبیل اقدامات یا مواضع عملآ در مواردی امکانپذیر یا در مواردی عاقلانه نیست چیزی نمی‌گذرد که تراز اجتماعی مزبور رو به کاهش می‌گذارد.
چون توقعات ایجاد شده‌ی عمومی پس از اتخاذ آن مواضع رادیکال را، برآورده نمی‌کند و قادر به پاسخگویی متداوم به آن سطح از انتظارات نیست. به این دلیل و در پی چنین وضعیتی سطح انتقادات از صاحب چنین اعتباری افزایش می‌یابد و آنگاه که پاسخ نمی‌گیرد، به کلی از او قطع امید می‌شود.
سرعت این کاهش در هفته های نخست (بعد از برخوردار شدن از چنان تراز کم نظیر و اغواکننده ای) کم است. اما هر چه می‌گذرد شدید و شدیدتر می‌شود. تا آنجا که روزی با پدیده ای چون اکبر گنجی مواجه می‌شویم. قهرمان فقط چند سال پیش مان که امروز نه سخن اش و نه مواضع اش، کمترین شوری بر نمی‌انگیزد (دست کم برای من که اینطور است).
شاید بد نباشد که چنین مسیری را این طور ترسیم کنیم:
روشنگری اجتماعی / روشنگری رادیکال اجتماعی / برخورد نه چندان سخت حکومت / افزایش سطح محبوبیت / افزایش سطح رادیکالیسم در روشنگری متناسب با افزایش سطح محبوبیت / برخورد سخت حکومت (واقعی یا تصنعی) / افزایش شدید سطح محبوبیت و تراز اجتماعی / آزادی / افزایش شدید انتظارات عمومی‌/ شروع پرسش ها و انتقادات / ناتوانی در پاسخگویی به مطالبات رادیکال / افت رادیکالیسم در روشنگری اجتماعی / افت شدید محبوبیت و کاهش تراز اجتماعی...

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

خ.آشنا گفت...

اميدوارم موسوي و اصلاح طلبان يك بار هم كه شده حتي از روي شانس يك مهره را درست روي صفحه شطرنج جابجا كنند و اين پاي لك لكي شان را يه جائي به زمين بگذارند من نميدانم اينها كه چه چيزي براي از دست دادن دارندمملكت كه كلهم ازدست رفته اگر از آن ميترسند

ابراهيم سالك گفت...

محمد آقا، با عرض معذرت من هر چي فكر مي كنم نمي بينم چه جوري مي شود آن چه بر مهندس موسوي رفت را با مدل شما توضيح داد!

Dalghak.Irani گفت...

خانم ها وآقایان سلام.
باتوجه به اینکه کامنت ها همه توی شکم همدیگرند من هم یک عرض مختصری می گویم وبحث مفصل امکان ندارد که خیل مفصل است.
ابراهیم سالک عزیز شباهت خوبی را مطرح کرده اند درگام لک لک والبته دراصل وابتدا وتولد این وبلاگ ومزاحمت دلقک نیز به همین یک علت بوده است که کل این کشور وحاکمانش سی ودوسال است بلاتکلیف وپادرهوا هستند. دیروز که همزمان شد با نوشتۀ من وتازه ترین اظهارنظر زوری مهندس موسوی وتوانستم یک نگاه برابربیاندازم به حرف مهندس درتهران ودکتردرگرگان دیدم که چه شباهت های غریبی دارند این حرف وحدیث ها ازجنبه های کلی گویی اولاً و"خودی" شیفتگی ثانیاً. مثلاً دکترهمانقدر مدعی است که همۀ امور برمبنای تدبیر و دربهترین وضعیت وشاداب ترین حالت درجریان است که مهندس همین ادعارا دربارۀ جنبش سبز دارد والبته نه دکتر ونه مهندس اجازه نمی دهند که نقیض ادعایشان نیز طرح شود وبه این چالش پاسخ بگویند. همۀ سرنوشت وسرگذشت همۀ سی ودوسالۀ ما برهمین حرف مفت ها بنا شده است بدون اینکه کسی برمبنای معیارهای جامعه وحکومت وفعالیت سیاسی واپوزیسیون و...مدرن حاضربه داوری شدن وپاسخ دادن به این داوری شدن بدهد.
2- فرمول محمد نازنین بنظرم فرمول خوبی آمد ومی شود برخی حالات را بااین فرمول توضیح داد ولی بنظرم عناصردیگری را هم باید مدنظر قرارداد وضمن اینکه آدم های مورد داوری را به درقدرت وبرقدرت تقسیم کرد. کارفعال سیاسی مخالف، روشنفکریا روزنامه نگاربا این فرمول سخت توضیح داده شود ودرموردمشخصاً خاتمی وموسوی هم که شکاف ناهم سطح بودن خواسته ها وتوانائی ها بوجود آمد -ومن هزاردرصد درجبهۀ مردم وبرعلیه این دوبزرگوارهستم- من موافقم درصورتیکه خاتمی برای دولت وموسوی برای جنبش هدف گذاری حداقلی می کردند، آنرا اعلام می کردند، راه های رسیدن به آن را شفاف پیش می گرفتند، وآنگاه هرکس که نق می زد وتندروی می کرد وزیاده خواهی می کرد وتوقعات ناهمگون باشرایط روزداشت و...می زدیم توی دهانش. این بزرگواران همه چیز را رها کردند به امان خدا وهرکس لب گشود گفتند این ها زیاده خواه ورادیکال هستند ومحدودیت ها وممکنات را درنظر نمی گیرند ودچارتوهم سیاسی هستند والبته این جواب را به خودی ها وهواداران مطیع می دادند والا برای دیگران که اتهامات جورواجورهم مثل لیبرال وسکولار و... آماده داشتند.
3- من ده هزاربار تأکید کرده ام که بعنوان یک سرباز صفر مهندس موسوی حاضر به رفتن تودل شیر هستم مشروط براینکه: مهندس موسوی رسماً رهبری ومسئولیت جنبش سبز را بپذیرد وثانیاً یک هدف کمی وانضمامی حداقلی مورد تأیید خودش برای جنبش تعریف ومشخص بکند تا ما بدانیم ازچه راه وباچه هزینه وبدنبال دستورکی برویم تاکی وبه چه نتیجه ای دلگرم باشیم. هرچه کردم بازهم روده درازی کوتاه نشد وناقص ماند. مرسی ویا...هو

هدا گفت...

مثل هميشه عالي بود حالا 1آدم عادي عادي مثل من اين وسط چه كمكي ميتونه بكنه؟ چجوري شيخ رو رهبرش بكنيم آخه؟ اينايي كه گفتين كه وقت ميگذره و كار هم از كار، خيلي منو ترسوند:(

Dalghak.Irani گفت...

متأسفانه با مطلب بالا آرام نگرفتم وچون مهندس موسوی هنوزهم دربین جوانانی که به اورأی دادند محبوبیت دارد ومن نمی خواهم این بهترین هارا ازخودم برنجانم این پشت هم خیلی جای مهمی نیست که نشود برخی حرفهارا زد؛ پس این را اضافه می کنم به مطالب قبلی که درمورد التماس به خاتمی که خط قرمزکف اش راتعریف کند خیلی ها ضجه زدند وخبری نشد که نشد- یکی ازدلایل اصلی عدم ورود وپشتیبانی روشنفکران وتکنوکرات های برجستۀ کشوربه انتخابات 88 وحمایت از اصلاح طلبان-
اما درمورد مهندس موسوی هم منظورمن این نیست ونبود که موسوی حداقل هدفش را درضدیت براندازی یا حتی تغییر دولت فعلی قرار واعلام کند. هدف من ازطرح صورت مسأله این است که معلوم شود یک کاری واقدامی وحرکتی بنام جنبش سبز اولاً صاحب ومتولی دارد وثانیاً برای تحقق هدفی بمیدان آمده است. این هدف حتی می توانست ومی نواند این باشد که موسوی بگوید شش ماه سکوت کنیم. توی یک کوچه یا خیابان یا بیابان مشخص، ده قدم راه برویم. یا هدف ابتدایی ما این باشد که همه صبح به صبح به پدرمادرهایمان سلام بکنیم ولی آمارمستند آنرا طوری گزارش وپردازش کنیم که بتوانیم بعنوان "یک کنش دسته جمعی سازمان یافته" معرفی وتبلیغ کنیم. موضوع بر مقدارعمل متمرکزنیست درابتدای امر مسأله بربودن خودعمل ونفس عمل متمرکز است درشروع حرکت. ولی سکوت کنیم ویا ازموضع رهبری بدون مشخصات ومسئولیت های رهبری سخن بگوییم وآن هم سخنان صدتایک غاز از نگاه فرهنگ سیاسی نه.
چون اگرهمین الان هم به سایت کلمه بروید وکامنت های زیر همین فرمایش نصیحت به رفراندم جدیدرا ببینید متوجه می شوید که هنوزهم بچه هایی هستند که بنام ایشان غش وضعف می کنند وامیدوارند.... ومن همۀ حرفم این است که این بچه ها نباید دربازی بی سرانجام من وموسوی وخاتمی و... چشم انتظار "هیچ" رها شوند وبمانند. حداقل قضیه این است که اگرفکرشان را ازاین چشم دوختن بدرگاه مهندس موسوی نوعی خلاص کنیم می توانند بهتردرس بخوانند یا حداقل محیط قابل تحمل درشرایط موجود را برای خودشان ومحیط اطراف شان طوری فراهم می کنند که کمی شادی تولید کنند وروحیه شان را ارتقاء بدهند. یا ...هو

Dalghak.Irani گفت...

واما تو هدی
تو خیلی زیاد دخترخوبی هستی. چون درکامنت قبلی ات مرا "قربان" خطاب کرده بودی واین کلمه را معمولاً برای آدم حسابی ها وصاحب منصبان وقدرتمندان وتصمیم گیرندگان و...بکارمی برند ومن یادم رفته بود که چقدرطولانی زمان است که من این واژه را نشنیده بودم. وخب معلوم است که تا بن دندان کیف کردم وازتو سپاسگزارم.
ولی اینکه نوشته بودی چکارکنی وناامیدشدی. می گویم. یعنی دستورمی دهم- بنا بهمان قربان نوشتن خودت- که تنها کاری که باید بکنی اینست که خوب ودرشأن خودت زندگی کنی وشرط ابتدایی برای زنده ماندن ونه حتی زندگی کردن این است که نا امید نشوی.
فرمول یکی بیشتر نیست. شمال تهران فکری باید تکثیر وتکثیر وتکثیر شود. این مأموریت اصلی است.
چطور؟
باشادی وطراوت زندگی کردن خودطبقۀ متوسط فرهنگی وجاری وساری کردن این امید وطراوت وشادابی به سطح شهروخیابان وکوچه وهمسایه که باعث تشدید دوفرایند زیر شود:
1- شادی شما به شهر وشادی شهر به فرودستان وکم مایگان سرایت وتسری پیداکند- می کند قطعی است- وشادی طبقات فرودست باعث شکوفایی فکرشان وراه افتادن بسمت بهترزیستن.
2- فرایند (1)بلافاصله وبا تأثیر تصاعدهندسی باعث فرار ازصحنۀ خفاشان ومرگ پرستان می شود واین عقب نشینی تحجر وآن پیش آمدگی زندگی وشادابی تنها وتنها وتنها راه عبورسالم ورقصان ازگردنۀ این سرطان سی ودوسالۀ اختلاط شریعت با حکومت منحوس است.
نگذارید رؤسای قرون وسطایی پلیس سرکوب خیابان ها وبزرگراه ها واماکن تفریحی وفرهنگی ومولد شادی ونشاط را تصرف کند. زندگی باید جریان داشته باشد این است بزرگترین مسئولیت طبقۀ متوسط ومرفه ونیمه مرفه شهری. باید اینقدرشادی تولید کنید که سرریز کند توی دامن محرومان وکورکند چشمان متحجران را.یا...هو
راستی هدا سلام. تودرهرسنی که باشی من درسنی هستم که تورا هم دختر وهم تو خطاب کنم.

ابراهيم سالك گفت...

حالا كه خوشتون اومد، اين رو هم بگم كه «گام معلق لك لك» اسم فيلمي است (The suspended step of the stork) از تئو آنجلوپولوس. مثل همه كارهاي آنجلوپلوس روايتي است شاعرانه، و اين بار شعري از دريچه زندگي انسان هايي كه در مرز دو كشور زندگي مي كنند. فيلم روايتي است از تعليق زندگي اين انسان ها كه از قضا اغلب هم مهاجرند و منتظر در شهري كه خودش هم با كشيدن خط مرزي دوپاره شده. آنجلوپولوس مفاهيم مهاجرت، مرز و تغييرات ناشي از جهاني شدن را تركيب مي كند و انسان هايي را مي نماياند كه بر سر مرزهايي كه معلوم نيست تا كجا موهومي است و تا كجا واقعي، چقدر دروني است و چقدر بيروني، لك لك وار زندگي مي كنند (در ضمن يكي از داستان هاي جالب فيلم ماجراي عشق نماديني ميان يك دختر و يك پسر در دوطرف مرز كه هر چند وقت يك بار توسط لك لك ها به روي صحنه مي رود).

Dalghak.Irani گفت...

WOW
چقدردوست داشتم دست خطت را ابراهیم چقدر خوشگل است هنر وآدم هایی که اگر بدنیا نمی آمدند دنیا هم به دنیا نمی آمد ازغصه. مرسی که شریکمان می کنی با ارتباط های زیبایی که مربوطمان می کنی. یا...هو

هدا گفت...

چشم چشم چشم قربان:) نصايح شما رو آويزه گوش ميكنم :)جناب دلقك مارو چه دختر و چه تو خطاب كنند مختار مختارند