۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

خمیده درخود!





1- همین طوری "خمیده درخود"نشسته بودم روی صندلی چوبی وسرم راگرفته بودم توی دست هایم که آرنج هایش تکیه داشت برزانوانم- فقط ونسان ونگوگ راکم داشتم برای نقاشی شدنم-چیزی نبود البته، ازایران خبردادند که حقوق بازنشستگیم را قطع کرده اند فقط بعدازیک سالگی خروج اجباریم ازایران. ازبچه ام که خبررا می خواند ازروی متنی که ادارۀ بازنشستگی دیکته کرده بود خجالت کشیدم. همین!
پس آماده باشید که دیگرمن کار ودرآمد می خواهم وچون تأسیس "یک جنبش تک نفره"ی مدنی- اجتماعی تنها تخصصی است که بلدم لذا خیلی زود دست بکار خواهم شد وفقط یک آسیستان جوان وغیرسیاسی می خواهم اگر درنزدیک من کسی بود.

2- وقتی که ازدندۀ چپ غلطیدم به روی دندۀ راست؛ "یادم ازکشتۀ خویش آمدوهنگام درو".
درایران که بودم با حسی از حسادت وغبطه وتحقیر از کسانی که به مهاجرت وتبعید آمده بودند یاد می کردم همیشه مثل اکثریت غالب توده ونخبه وبه تبلیغات رژیم. و[توکا نیستانی وبلاگش را آپ کرد می روم آنرا می خوانم وبعدش می آیم بسراغ اعترافاتم نسبت به ظلمی که ناخواسته ایرانیان داخل وخارج به یکدیگر می کنند. فقط چندتاتیتررایادداشت کنم که یادم نرود چه می خواستم بگویم]

یادم باشد بنویسم ازاین کثیفی حاکمان که فرهیختگان ومستأصلان را اینقدر می چلانند درمحدودیت ومحرومیت وزندان ونا امنی روانی و...- گریه می کنم- تابا قبول هزاران خطر وتحقیر وفروپاشی زندگی و...خودشان را ازجهنمی که درخانه اشان بپا کرده اند به جغرافیای امنی برسانند که اگر درجه دوم هم استند حداقل درخانۀ غریبه باشد نه درخانۀ پدری ونسلی خویش( وطن).

یادم باشد حتماً بنویسم ازمقایسۀ آوارگان فلسطینی وآوارگان ایرانی. چرا آن که درلب مرزپایان تاریخ کشورگشایی های بزور وجنگ اتفاق افتاده برای کمترازیک میلیون نفر درابتدا؛ اینقدرمنحوس است؛ واین که درابتدای هزارۀ سوم اتفاق افتاده برای 3-5 میلیون نفرایرانی تا حدبی خیالی دنیا مفروض.

یادم بیندازید حتماً بنویسم از اینکه ملک ایران مشاع همۀ ایرانیان است. پس ما حق داریم به آمار یک دهم ایرانیان داخل کشوریک دهم از خاک وطنمان را دراختیار بگیریم- باشد کویرلوت هم قبول است-و آبادش کنیم وزندگی مان را درخاک وطن مان ادامه بدهیم. یادم باشد فریاد بزنم این همه بی انصافی دنیا را هم والبته نفرین بر...[پس صبر کنید برمی گردم]

3-[ برگشتم! ای وای توکا هم ازایران رفت] فرارخودش را بخوانید. من که هنوزروی صندلی ام "خمیده درخود"م:



فرارازقطعۀ هنرمندان.

در آخرین جلسه‌ی کلاس بود که "مهنّا" سؤال مادرش را با من در میان گذاشت. مادر مهنّا فقط در یک کلمه پرسیده بود:

- چرااااااااا؟!

مادر مهنّا می‌خواست بداند چرا تصمیم به ترک ایران گرفته‌ام.

پاسخ دادن به سوالات ساده‌ای از این دست بسیار دشوارتر از آنی است که به تصور می‌آید. برای رفتن از شهری که دوست می‌دارید و ترک آدم‌هایی که دیدن‌شان مثل نفس کشیدن ضروری است به دلایل زیادی نیاز دارید که خیلی از آن‌ها می‌تواند کاملاً شخصی و به همان اندازه برای دیگران غیرقابل درک باشد. با این وجود سعی می‌کنم مهم‌ترین‌شان را فهرست کنم:

- بالاخره باید می‌فهمیدم این‌که از قدیم گفته‌اند "هنرمند هرجا رود قدر بیند و بر صدر نشیند" چقدر واقعیت دارد. ساکنین شهر تورنتو فقط چند ماهی فرصت دارند تا با در صدر نشاندن من صحت عقیده‌ی نیاکان ما را به اثبات برسانند. مسلماً نتیجه‌ی این تحقیق را باطلاع شما خواهم رساند.

- بعد از پنجاه سال زندگی زیر آسمان تهران کنجکاو بودم بدانم که آیا "هرکجا باشم آسمان همین رنگ است"؟ وقتی به جواب برسم با خیال راحت به تهران برمی‌گردم.

- از زندگی مجرمانه خسته شده بودم... به چند پسر و دختر طراحی درس می‌دادم که مجاز نبود، برای طراحی از مدل زنده استفاده می‌کردم که مجاز نبود، سر کلاس صحبت‌هایی می‌کردم که مجاز نبود، بجای سریال‌های تلویزیون خودمان کانال‌هایی را تماشا می‌کردم که مجاز نبود، به موسیقی‌ای گوش می‌کردم که مجاز نبود، فیلم‌هایی را می‌دیدم و در خانه نگهداری می‌کردم که مجاز نبود، گاهی یواشکی سری به "فیس بوق" می‌زدم که مجاز نبود، در کامپیوترم کلی عکس از آدم‌های دوست‌داشتنی و زیبا داشتم که مجاز نبود، در مهمانی‌ها با غریبه‌هایی معاشرت می‌کردم که مجاز نبود، همه‌جا با صدای بلند می‌خندیدم که مجاز نبود، مواقعی که می‌بایست غمگین باشم شاد بودم که مجاز نبود، مواقعی که می‌بایست شاد باشم غمگین بودم که مجاز نبود، خوردن بعضی غذاها را دوست داشتم که مجاز نبود، نوشیدن پپسی را به دوغ ترجیح می‌دادم که مجاز نبود، کتاب‌ها و نویسنده‌های مورد علاقه‌ام هیچکدام مجاز نبود، در مجله‌ها و روزنامه‌هایی کار کرده بودم که مجاز نبود، به چیزهایی فکر می‌کردم که مجاز نبود، آرزوهایی داشتم که مجاز نبود و... درست است که هیچ‌وقت بابت این همه رفتار مجرمانه مجازات نشدم اما تضمینی وجود نداشت که روزی بابت تک تک آن‌ها مورد مؤاخذه قرار نگیرم و بدتر از همه فکر این‌که همیشه در حال ارتکاب جرم هستم و باید از دست قانون فرار کنم آزارم می‌داد...

- چند سال پیش وقتی خدا بیامرز عمران صلاحی را تا خانه‌ی آخرتش مشایعت کردم برای اولین‌بار قطعه‌ی هنرمندان بهشت‌زهرا را از نزدیک دیدم. قطعه‌ی هنرمندان نسبت به محل دفن اصناف دیگر خیلی باصفا است و دوستان ما با ارائه معرفی‌نامه و تأئید مراکز ذیصلاح می‌توانند از مزایای دفن شدن در آن بهره‌مند شوند. هرجا پا می‌گذاشتم بر سر آشنایی فرود می‌آمد، تازه می‌فهمیدم چرا مدتی است فلان هنرپیشه‌ی سینما نقش تازه‌ای ایفا نکرده یا چرا فلان نقاش برای برگزاری نمایشگاه جدیدش عجله‌ای ندارد و فلان نویسنده کتابی را که مدت‌هاست به خوانندگانش وعده کرده منتشر نمی‌کند...

رفتم تا به خودم ثابت کنم دفن نشده‌ام، که هنوز زنده هستم...

............................................................................................

پی نویس دلقک ایرانی:

هرآنچه "توکای مقدس" می خواست ازجنس زندگی بود نه؟ پس ایمان بیاوریم که امر اجتماعی مقدم است برامر سیاسی وباید دنبال کنیم آزادکردن خنده را!

و بدتر از همه فکر این‌که همیشه در حال ارتکاب جرم هستم و باید از دست قانون فرار کنم آزارم می‌داد...

۴ نظر:

ناشناس گفت...

آقا دلقک، دلم گرفت خیلی‌، خیلی‌...

ناشناس گفت...

حمید-قم
غمگین شدم...
ظالمانه است ظالمانه...
جواب آن "چهار" سوال را همین جا هم میدانیم!
نگو خروس بی محل هستم!نمک هم بر زخم نمی پاشم. اما آیا هنوز هم معتقدی که محمود این "چهار" رویا را واقعیت میبخشد؟
....

Dalghak.Irani گفت...

به ناشناس.
ازخیلی ناراحت شدن شما ممنونم ولی من خودم به اندازۀ شما ناراحت نشدم برای خودم چرا که من مردجنگی ام ومی توانم ازخودم دفاع کنم. البته ناراحتی من بیشتر بخاطر مهاجرت توکا وتوکاهاست. بازهم ممنون. یا...هو

به آقا حمید ازقم پیشکسوت خوانندگان وبلاگم.
1- سؤالاتت مشکوک می زند کدام چهار رؤیا. محمود خودش یک کابوس تام وتمام است توازرؤیا صحبت می کنی.
2- فکرمی کنم باید بزودی یک پست بنویسم درشرح مواضع خودم که باعث سوء برداشت نشود. موضع دقیق وخلاصه شدۀ من درمورد رییس جمهور احمدی نژاد اینست که: او آدم مصمم وزیرکی است ومی تواند انقلاب ایران را بعداز 30 سال بلاتکلیفی به یک حکومت نیم بند واستبدادی ارتقاء بدهد تا عوض نارضایتی صد درصد مردم؛ درصد کمتری مثلاً 70 الی 80 درصد مردم ناراضی باشند. همین ونه او مرد رؤیاهاست ونه قادربه تأمین خواسته های طبقۀ متوسط ومدرن. ترجیح احمدی به خامنه ای وسایر روحانیان بدلیل تحجر بیشتر وذاتی روحانیت ودین است وترجیح ایشان به اصلاح طلبان ازاین جهت است که اصلاح طلبان استخوان لای زخم هستند ونه ایده های منسجمی دارند ونه قادربه تصمیم وعمل هستند.
3- خلاصۀ فلسفی حرفم با مثال کابوس ورؤیا می شود: احمدی نژاد مثل همۀ آنچه که ما ازسی سال انقلاب اسلامی نصیب برده ایم یک "کابوس" تمام عیاراست درحالی که ما بدنبال رؤیا بودیم. تا قبل از احمدی نژاد کابوس ما خواب های آشفته بود وگاهی اشتباه می کردیم وصبح که بیدارمی شدیم به اطرافیان می گفتیم دیشب "رؤیا" دیدم. احمدی نژاد این آشفتگی خواب مان را بهم زد وکابوس مان را با همۀ کراهتش برخ مان کشید. ومن ازاؤ متشکرم. چون اصلاً حاضربه برگشتن بخواب های آشفته(بی سروته) نیستم.
4- می گویم احمدی همین طورکه دارد یک مشت برنج وچندتا سیب زمینی دردست ودهان گرسنگان! می اندازد؛ محتمل است از اقداماتی هم حمایت کند که به مدرنیت مجدد جامعۀ ایران کمک کندوما باید بل بگیریم برای استفاده ازفرصت ها! یا...هو

ناشناس گفت...

توكا پرواز نا خواسته ات مبارك با چشماني اشكبار منتظر بازگشت پرستوهاي مهاجرمان هستيم باشد كه در ديار غريب بال و پر بگيرند و باري آباداني سرزمينمان با دستاني پر بار بازگردند