۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

نزاع بیهوده! (بگم بگم؛بگوبگو؛چراچرا!)



یا
"سخن آخر"

من همانقدر که رضاشاه کبیررا دوست دارم بشدت؛ برای کارهایی که برای ایران کرد وبرای آرزوهایی که برای ایران داشت؛ وبه محمدرضا شاه احترام می گذارم برای اندیشۀ هماره مثبتش نسبت به هم سرزمین ایران وهم ساکنان ایران؛ برای امام خمینی هم حرمت لازم را قائلم بعنوان مردی که پایبند ایمانش بود وتوانست درجهان تأثیرات ژرف وشگرفی-بدون ارزش داوری-بگذارد. بعبارتی ازسوی دیگر من اعتقادندارم که بتوان بخشی از تاریح یک ملت را بدلیل خوش آیند یا بدآیند مورخ یا سیاستمدار از سرگذشت درگذشتۀ یک سرزمین ویک ملت حذف کرد. بنابراین با همۀ مخالفان جمهوری اسلامی ایران که می خواهند با توهین وفحاشی ولجن مالی و... امام خمینی را ازتاریخ ایران حذف کنند همانقدر زاویه ومشکل دارم که با همۀ کسانی که- ازجمله خودخمینی-تلاش کردند ومی کنند که تاریخ پیش ازاسلام ایران را حذف وتاریخ بعدازاسلام ایران را نیز باتحریف بنفع ذهنیت بیمارخود مصادره کنند.

من با این بساط "بگم بگم"ی که درداخل حاکمان سی سالۀ برای دهۀ 60 خورشیدی ایران راه افتاده ازسویی وبا هورای "بگو بگو"ی هواداران هردوطرف ازجانب دیگروبا "چرا چرا"ی مخالفان هردودستۀ اول ودوم ازطرف سوم موافق نیستم. وباوردارم که نه اثبات قاتل وشیاد ودروغگو ودغل کاروفریب دهنده و...بودن برای امام خمینی وکارگزاران همراهش گرهی ازمشکل فروبستۀ امروز ایران می گشاید ونه نقیض آن ومؤمن بودن به همۀ صفات فضیله برای امام خمینی وراستکاری ودرست کرداری برای همراهانش. بنظر من این دعوای بیهوده ای است چون که اگرهم فایده ای داشت بی فایده بود، زیرا که دعوا برسر تاریخ چگونه ممکن است به حُکم برسد.

واگر به حُکم برسد می خواهیم با این حکم چه بکنیم!؟
بیاییم درمیدان شهر وجاربزنیم که آی مردم بدانید وآگاه باشید سی سال پیش پیرمردی عارف -گیریم کینه توزهم-درحجره اش بانتظار مرگ ورفتن بسوی الله اش بود که با همۀ قوت وقدرتمان دعوتش کردیم که رهبر ماباشد برعلیه سلطنت جور! واوباتحمل سختی های چنین مأموریت دیرهنگامی درآن سن مارا چنان راه برد که توانستیم درطرفة العینی بمقصد برسیم ودیو رابیرون کنیم. ولی لختی ازپیروزی نگذشته بود که حقایق برما برملا شد وفهمیدیم که چگونه همۀ 90 درصدی جمعیت انروزمان فریب این ساحر وشیاد وفریبکار وساده لوح وجنایتکاروشیطان وسیاست نخوانده وسیادت نکرده و... راخورده است. وما امروز شرمنده نیستیم ازاینکه اعلان کنیم ما همه فهمیده ها گول یک آخوند نافهم را خوردیم وشد آنچه نباید می شد. بنایراین با سربلندی وبدون خجالت ازشما مردمان دعوت می کنیم که بیایید وبما فهمیده ها اعتمادکنید تا بنیاد دست آورد سی سال پیش مان را براندازیم وبنیانی نودراندازیم.


ازنظر من امام خمینی نه شیادبود ونه جنایتکار بود ونه فریب کار بود ونه دروغ گو بود ونه ریاست طلب بود ونه هیچ کدام ازمعایب مشهورات. او مردی روحانی بود که آدم متفاوتی هم بود وممکن است درروانشناسی اجتماعی وفردیش نکات ضعفی راهم پیداکرد ولی گرایش او به حکومت از منظر دین داری اوبود واو مؤمن بود که دین اسلام پاسخ نهایی دنیاست ودنیای آراسته به قوانین ومقررات اسلام زیباترین صورت دنیای ممکن خواهد بود که حداکثر عدالت واخلاق دومشخصۀ بارز آن خواهدبود. ازدید من امام خمینی بعدازرسیدن بقدرت ودرست درزمانی که مجبورشد ازراه برگشته به قم وحوزه، دوباره برگردد به تهران وسیاست مستقیم!
اولین نشانه های "ساده نبودن سیاست" را دریافت وفهمید که به آن بسیطی وسادگی فکرسیاسی اوکارها پیش نخواهد رفت. واین نشدن هارا بارها وبارها تازنده بود فهمید وحس کرد وحرص خورد ولب گزید ودم فروبست وسخن آخر نگفت!


وازنظرمن امام خمینی اینقدر مرد وعارف وصادق بود که "سخن آخر" فروخورده اش را که تشکیک درتشخیص توان ادارۀ اسلام دیروز برای دنیای امروزبود را در فردای دوم خرداد 76 که مردم با انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری عملاً بحکومت برمبنای شرع نه گفته بودند؛ با صدور آخرین فتوای سیاسیش که: "حکومت اسلامی با احکام شرع به اجتهاد این مجتهدان متحجروبه اجرای این روحانیان متهتک نه تنها مجاز نیست بلکه حرام شرعی است." پلاسش را ازجماران جمع می کرد ویک باردیگر بقم می رفت وبرسختی که به امت محمد(ص)تحمیل کرده بود استغفارمی کرد.

آخر کدام عاقلی قوت وقدرت وشعاع تأثیر مردی چون امام خمینی را که بخش بزرگی ازتاریخ جهان درسی سال اخیراست، واتفاقات تلخ برای یکی وشیرین برای دیگری ِامروز خاورمیانه ومسلمانان وگرفتاریهای غرب را اوکلیدزدورفت؛ ودرحالی که خودش وجودفیزیکی وتأثیر امروزی ندارد را به مرکز ثقل دعوایی می آورد! که می خواهیم بازنده نداشته باشد.یا...هو
...............................................................................................

این هم یک کم توضیح بیشتر ازپشت صفحه:


من فقط منظورم این بود که نزاع بیهوده نکنیم وبه هرشخص وایده وپدیده اززاویه ای نگاه کنیم که بشود بسود هدف ما که رساندن ایران به "زندگی مدرن وشاد ومورددلخواه هرایرانی بانتخاب خودش است" باشد والا بیاییم همۀ جرثومه های دیکتاتوری و فساد-بداوری شخصیمان- ازابتدای تاریخ تاکنون را بریزیم روی دایره وخرکیف بشویم ازاین شاهکارافشاگری ولی هنوزهم دختر من وپسر شما وهمسر دیگری ونوۀ چهارمی همیشه "قلبش توی مشتش" باشد که الان مورد بازخواست وبازدید وبازجویی وبازشماری وبازپروری وبازبینی وبازهیزی وبازکریهی وباز...خدایان حقیر وکثیفی قرارخواهدگرفت که بابیرون کردن خدای مهربان ایران خدایی می کنند؛چه سودی حاصل جامعه مان خواهدشدکه خوشبختانه همه مان هم دکان های دونبش مان را سرکوچۀ دوستی با آدم ها وبا ایرانیان بازکرده ایم وبتبلیغ نشسته ایم وهمه هم ماست شیرین می فروشیم.

۲ نظر:

ابراهیم سالک گفت...

آقا دلقک سلام!

شاید بزرگترین نقدی که به امام وارد است، پشت پا زدنش باشد به آموزه ی پلورالیسم عرفانی اسلامی هزار ساله؛ آخر کسی‌ که با انا الحق حلاج حال می‌کند و محیی الدین عربی‌ را- که می گفت چنان مستغرق در عشقبازی با خدای خویشم که به "دیگری و خدایش" نمی رسم- به عنوان سفیر اسلام به مهد الحاد و نزد گورباچف می‌‌فرستد، چطور به خودش جرات می‌‌دهد- به حکم یک خدای سیاسی- حکم مرگ مؤمن به خدایی دیگر (و یا خدایی دیگر) را صادر کند؟

بزرگ داشت امام خمینی تنها با بزرگداشت خطای بزرگ او در نقد کردن میراث هزار ساله ی خدایان عرفان اسلامی به پای یک خدای سیاسی، ممکن و مفید است.

(ببخشید از مزاحمت، امیدوارم دیگر تکرار نشود.)

Dalghak.Irani گفت...

سلام
من زیادبااین عمق وبااین اسمها وبااین ریشه ها نه آشنایی دارم ونه منظورم به عمده کردن وجه عرفانی امام خمینی بود. من فقط منظورم این بود که نزاع بیهوده نکنیم وبه هرشخص وایده وپدیده اززاویه ای نگاه کنیم که بشود بسود هدف ما که رساندن ایران به "زندگی مدرن وشاد ومورددلخواه هرایرانی بانتخاب خودش است" باشد والا بیاییم همۀ جرثومه های دیکتاتوری و فساد-بداوری شخصیمان- ازابتدای تاریخ تاکنون را بریزیم روی دایره وخرکیف بشویم ازاین شاهکارافشاگری ولی هنوزهم دختر من وپسر شما وهمسر دیگری ونوۀ چهارمی همیشه "قلبش توی مشتش" باشد که الان مورد بازخواست وبازدید وبازجویی وبازشماری وبازپروری وبازبینی و...خدایان حقیر وکثیفی قرارخواهدگرفت که بابیرون کردن خدای مهربان ایران خدایی می کنند؛چه سودی حاصل جامعه مان خواهدشدکه خوشبختانه همه مان هم دکان های دونبش مان را سرکوچۀ دوستی با آدم ها وبا ایرانیان بازکرده ایم وبتبلیغ نشسته ایم وهمه هم ماست شیرین می فروشیم.
نمی دانم ولی بنظرم می رسد این پست بیشترازهمۀ نوشته هایم مجمل وخلاصه ومبهم شده. بلکه هم اگرفرصت داشتم باید یک ادامۀ توضیح دهنده ای هم بنویسم برای منظورم.
آمدن جناب سالک عزیز هم این حسن مضاعف راداشت که این توضیح را بنویسم وقول مشروحش را بگردن بگیرم. مرسی. یا...هو