۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

وحید هاشمیان یک فرهنگ است. خوش آمدی وحیدجان!

Freedom of Speech


1- بعدازنقارایجادشده بین کریم باقری وعلی دایی که منجربه رفتن زودهنگام وغیر حرفه ای کریم باقری از پرسپولیس شد؛ پوشندگان خوشبخت لباس پرافتخار شاهزاده های سرخ ایران دیگر نتوانستند کمر راست کنند وبراندازۀ بلندای تاریخ باشگاه مردمی پرسپولیس احرام ببندند. چرا که پرسپولیس امسال وبرخلاف نظر علی دایی خیلی هم مهره های متمایز وکاردرستی نداشت. بودن وزنۀ روحی کریم باقری حداقل فایده اش این بود که تیم بعدازچندنتیجۀ بدهم اعتماد بنفسش را ازدست نمی داد وکاررا مجدداً بسامان می کرد.


2- حالا پرسپولیس یک شاهزادۀ واقعی صید کرده است که یکی از بهترین تصمیم های پرسپولیس دراین سی سالۀ روبزوال فوتبال ایران ودررأس آن قیمه قیمه کردن دوباشگاه ملی (پرسپولیس واستقلال) بوده است! وحید هاشمیان یک فرد نیست بلکه او یک فرهنگ است. یک فرهنگ مدرن متشکل از: راستی، سخت کوشی، مسئولیت پذیری، وظیفه شناسی، واقع بینی، اصول مداری، حق مداری، نظم پذیری حداکثر، وجدان کاری حداکثرو...


3- وحیدهاشمیان نسبت به هرلژیونردیگری که پیش از این -بغیرازخود دایی درزمینۀ وجدان کاری فقط- به فوتبال ایران برگشته اند امتیازهای مثبت بیشتری با خودش می آورد که مهمترین آن "تشخُّص حقیقی وحقوقی"خودش است. ودرمقابل پوئن های منفی تکبرو افاده وناز وکم کاری وفخرفروشی و... را ندارد. که متأسفانه همۀ اسم ورسم داران دیگروبدلیل همین کم جنبگی ناشی از توسعه نیافتگی مغزشان؛ نه تنها قاتق نان تیم هایشان نشدند ونمی شوند بلکه با تبدیل شدن به الگوهای رفتاری جوانترهای تیم قاتل جان تیم هایشان هم شده اند ومی شوند.


4-یادمان نرفته است که وحید هاشمیان دوالگوی رفتاری منحصربفرد نشان داده است که برای جوان محاصره شده دردغل وریا وتنبلی دنیای کهنۀ رژیم عقب افتادۀ جمهوری اسلامی  ازنان شب واجب ترست:
الف- وحیدوقتی به آلمان رفت نه خودش اسمی بود ونه باشگاهش. وبرای اینکه در آلمان بماند ودوام بیاورد فقط همت وشخصیت خودش را داشت ونه هیچ پشتوانۀ دیگری.
ب- وحید وقتی بدلیل عدم رعایت احترامش درتیم ملی حاضربه قبول دعوت بعدی تیم ملی نشد وبراصولش چندان پای فشرد که محمددادکان رییس وقت فدراسیون فوتبال رأساً خودش وحیدرا دعوت کرد وهاشمیان بعداز گرفتن تضمین های کافی پیراهن تیم ملی را دوباره پوشید. البته نه مثل خیلی های پرمدعای دیگر. وحید هاشمیان وقتی با پیراهن تیم ملی درمیدان بود همه مطمئن بودیم که وحید سرش راهم خواهد داد اگر الزامش پیش بیاید درزمین.

5- به وحید هاشمیان سلام می کنم. به ایشان خوش آمد می گویم. وهوشیاری باشگاه پرسپولیس وکاشانی ودایی را تأیید می کنم. وبعنوان عضوی از میلیون ها اعضای باشگاه پرسپولیس به هواداران مژدۀ کامیابی می دهم. وحید هاشمیان یک فرهنگ است. ونجات همۀ ایران درگرو تکثیروحیدهاشمیان هاست. یا...هو

۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

چرا جمهوری اسلامی یک حکومت نشدونیست!





 پیش از"قبل ازمتن":
این یک پست مادر است از نوشته های من و در حقیقت هر آنچه دیگر گفته یا می گویم بسط همین چند خط نوشته در متن اصلی است و بس.
****************

"مبانی اسلام"؛ سی سال تاریخ در یک صفحه!

قبل از متن:
الف- من این نوشته را در تاریخ 10 اردیبهشت 88 در وب سایت عباس عبدی و بصورت کامنت منتشر کرده ام. و به دلایل زیر مجدداً در اینجا منتشر می کنم:
(1)- معدود مراجعه کنندگان به این سخنگاه از ساده نویسی می پرسند و انتظار دارند.
(2)- روشن و دقیق کردن نگاه کلان من به موجود "شترگاوپلنگ"ی بنام جمهوری اسلامی.
(3)- تأکید بر این نکته که جنبش مدنی سبز ایرانیان اگرسیاسی نشود که لاجرم خشن هم خواهد شد! و با تکیه به "آزادی زندگی در ایران"- فقط - هم موفق خواهد شد و هم دست آورد های خودش را به حوزۀ سیاست هم گسترش خواهد داد. لذا لزومی به رادیکالیزه کردن آن بسمت شعارهای سیاسی و برانداز نیست.
(4)- همۀ زور جنبش سبز اگر متمرکز شود بر روی برسمیت شناخته شدن آموزه های نرم افزار مدرنیته (تغییر فلسفۀ سیاسی حاکم بر حاکمان متحجر فعلی و نه بیشتر) خواهیم توانست از تفرقه جلوگیری و از بهانه های سرکوب کم کنیم.
(5)- هیئت حاکمۀ بالفعل جمهوری اسلامی؛ ایران را به دورۀ پیشاتاریخ فروکاسته اند لذامصائب ایران با استناد به داده های جامعه شناسی در مورد"جوامع در حال گذار "منطبق و قابل حل نیست. یا...هو


نفهمی های دلقک:
چون قلم اندازهای من در این"تنگ جای"شبهه ای از سخت خوانی را القاء کرده است و حتی عباس عبدی عزیزهم بر آن خرده گرفته اند؛ لذا بر آن شدم که "ایضاحی برای همیشه" بنگارم تا اگر"لب سوخته هایم"با عنایت اعاظم روبرو شد از دولت بخت من؛ معلوم کرده باشم که "حرف حساب" من چیست! ودلقک چه نگاهی دارد به اوضاع بسیار جدی ایران در این لحظه:

1- پر واضح است که نوشته های من فقط با ارجاعات ذهنی نخبگان مرجع(بخوان توده) قابل خواندن و فهم صواب است ولاغیر.

2- من اعتقاد دارم که همۀ مشکلات امروز ایران ریشه در سیاست به معنای خاص دارد و جزءجزکردن موضوعات بدون ارجاء ضمنی و همیشگی به یک کل"مانع اصلی" آدرس اشتباهی دادن به مخاطب است. و این علت العلل روشنفکری سترون ایران عصر جمهوری اسلامی هم است.

3- من اعتقاد دارم که ما هنوز از دغدغۀ اصلی مرحوم مهندس بازرگان در دولت موقت که می گفت: "انقلاب تمام شد حکومت کنیم" حتی یک گام کوچک هم بجلو بر نداشته ایم. و هر گونه پیشرفت و توسعه و بهره وری و سکنی و آرامشی منوط به جایگزینی انقلاب با حکومت است.

4- ما در طول همۀ سی سال گذشته در سیاست خارجی با یک شبه حکومت و در سیاست داخلی با یک بی حکومتی روبرو بوده ایم. علت ثبات در سیاست خارجی(منقطع از ارزش داوری خوب یابد) تمرکز تصمیم سازی و تصمیم گیری در نهادهای قانونی(رهبر ودولت) بوده است. چرا که سیاست خارجی حوزۀ مشکل و بی ارتباط سطحی با منافع و حساسیت های"هژمونی مسلط "متولیان "یک شهر و چهل قلندر"دین رسمی می باشد.

5- لاجرم است این جا تعریضی وتعریفی به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی ره ؛ تا نشان داده شود که چگونه اهداف ایشان به عنوان یک اصلاح طلب رادیکال- ونه انقلابی- در محاق افتاد و ما بعد از سی سال هنوز در همان پلۀ اول تشکیل حکومت در جا زده ایم.

6- عصارۀ خواست امام از انقلاب اسلامی یک گزاره بیشتر نبود:" شاه و هیئت حاکمۀ بسیار نزدیک با او بروند. آدم های پاک و مؤمن و محروم و درد کشیده جای خالی عناصر شاه را بگیرند و با بدنۀ همۀ سازمان بوروکراتیک و تکنوکراتیک بجا مانده از سابق-که امام همۀ این بدنه را ملی و مسلمان و دلسوز می دانستند- کشور اداره شود. مدل اداره هم کاملاً روشن بود: حوزه اجتهاد می کند؛ می دهد به دانشگاه . دانشگاه اجرا می کند و هر جا مشکل پیدا کرد یا سؤال جدیدی داشت؛ از حوزه دینی می پرسد و حوزۀ دینی بلافاصله پاسخ روشن می دهد و کشور با اسلام اداره می شود.

7- انقلاب اسلامی ایران در خیلی از فاکتورها منحصر بفرد بود که شمارش آن هاچه به حسن و چه به قبح در مجال و توان این نوشته نیست و الزام آور هم. ولی اشاره به یک خصیصۀ منحصر بفرد ادعای مرا تثبیت می کند: انقلاب ایران تنها انقلابی در جهان است که قبل از رسیدن به یک سالگی دارای قانون اساسی مدون و مصوب شده است. اگر توجه کنیم که قانون اساسی را برای حکومت می نویسند و نه انقلاب. مشخص می شود که امام چه تعجیل و رغبتی داشتند به عبور از انقلاب و استقرار حکومت قانون.

8- ولی با سوگواری چنین نشد. چرا نشد؟ دلایل عدیده ای دارد مثل تندروی های مارکسیت های مستقیم یا غیر مستقیم. تند روی های هدایت شده بدنۀ اصلی (توده) مردم برای جایگزین سنت های خرافی منسوب به اسلام با شیوه های حکومت مدرن. عبور روحانیون از امام در قبضۀ پست های اجرایی و...و جنگ و جنگ و جنگ! گریه می کنم.

9- اما- و این اما مهم است- هیچ کدام از موانع ریز و درشت برشمرده در بند بالا نمی توانست حکومت اسلامی را زمین گیر کند اگر- و این اگر گیر همۀ گیرها ست- بزرگان حوزۀ دین می توانستند در مورد مسایل متحدثه اولاً به رأی و فتوای راهگشا برای عصر مدرن برسند و ثانیاً بتوانند بر این فتوا و رأی راهگشا اجماع کنند. چنین اتفاقی نه تنها نیافتاد بلکه در معدود مواردی هم که امام رأساً و بعنوان اعلم ترین مرجع زمانه فتاوی چندی- ان هم در موضوعات بسیار حاشیه ای و نه حساس مثل شطرنج و فلس ماهی و...- را صادر کردند مقاومت ها و مخالفت های جانانه ای شد.

10- قانون اساسی امروز ایران صراحت دارد که هرفعل وترک فعلی در ایران وقتی مجاز است که مخل به"مبانی" اسلام نباشد.همۀ گیر سی سالۀ ما در ماندن پا در هوا در گرو همین یک کلمۀ" مبانی اسلام" بوده و است. و تا روز قیامت هم ادامه خواهد داشت اگرمتولی تعیین این مبانی روشن و شفاف اولاً معلوم نشود و ثانیاً شهامت و شجاعت حرف آخر زدن را نداشته باشد.

11- البته که این حرف من نه تازه است و نه کشف الکشاف. این حرف من حرف همۀریز و درشت حاکمان بالفعل و بالقوۀ جمهوری اسلامی ایران در محافل و مجالس خصوصی و نیمه علنی است که ترجمۀ بی خطرآن از سوی روشنفکران شده "تغییر پارادایم" و در زبان آدمی مثل اسدالله بادامچیان شده است" در آرزوی آیت الله دکتر یا دکتر آیت الله"و البته حرف نگران و هموارۀ مجالس و محافل "دغدغۀ ایدئولوژی" که با شهامت ترین آن را آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی بیان می کند؛ درقالب التماس از بزرگان حوزه برای اجماع در فتوا!

12- آن چه که دغدغۀ من است."موضوع روز و علنی کردن" این "گیر اعظم" است در حوزۀ روشنفکری. تا با جلو گیری از آدرس های عوضی دوستان به تودۀ مردم بگوییم چرا این قدر سر درگم و حیران هستند. طرفه این که روشن فکران نه تنها به وظیفۀ ذاتی شان عمل نمی کنند بلکه با وقاحت تمام پنجه در چهرۀ توده می کشند که غیر قابل پیش بینی هستند و چه هستند و چه و چه. که اگر واقعاً منصف باشیم همۀ آن صفات منفی حصۀ روشن فکران است و نه توده!

13- قصه تا حشر دراز است بچه ها! بی خیال!...

14- خوشبختانه بارقه هایی از امید در حال جوانه زدن است.روحانیت سنتی که علاقه ای هم پیدا کرده بود به سیاست و چرب و شیرین این بلا تکلیفی سی ساله در حال سپر انداختن است چه به حکم زمان و چه به حکم زمانه! یا می روند و یا می فهمند که با افکاردرقدیم ماندۀ آنان قاتقی برای قاشقی فراهم نخواهد شد. و بویژه بعداز ظهور احمدی نژاد"نبی!" و دار ودستۀ چماقداران معنوی به یقین بیشتری هم رسیده اند. لذا افق زندگی برای ایرانیان در حال چهره کردن است. اگر از روحانیت جدیدالاحداث یکسره مادی در امان نگاهشان داریم.

15- می دانیم که ورود به جرگۀ روحانیت از قدیم یا موروثی بوده است و یا قربة الی الله. تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد و اکثریت ابن الوقت ها به این مردان خدا اضافه شدند. هر کسی که بوی کباب از گوشت تن رنجور مردم را شنید عرقچین بر زمین کوبید و دستار بست. و امروز ما در حال گرفتار شدن در چنگ کسانی هستیم که نه از روی ایمان به دنیای قدیم و جزم اندیشی به نام دین که از روی حساب و کتاب و عقل جزیی نگر و منفعت دنیوی خویش یورش آورده اند برای تاراج ما! و باید هشیار باشیم و نگذاریم.

16- حرکت های رادیکال و شورش و انقلاب نه ممکن است و نه مفید. و ما باید با استفاده از فضای مناسبی که در این خلاء انتقال قدرت از روحانیت متحجر ولی روحانی؛ به روحانیت " با چراع علوم دقیقه و زبان خارجه و دنیای دیجیتال و..." ولی فقط به نام روحانی! استفاده کنیم و با تمسک به معدود روحانیان روشن اندیش و دلسوز قدیمی نگذاریم هستی مان بکلی نابود شود.

17- و این جاست که من می گویم و التماس می کنم که به مهدی کروبی رأی بدهیم. چرا؟ چون کروبی همۀ فاکتورهای توان گذراندن ایران از این گردنه را دارد. فرض محال اگر جمهوری اسلامی خواب نما می شد و می گفت دریک انتخابات صددرصد آزاد همۀ نخبگان صف بکشند و به میدان بیایند هم تغییری در انتخاب اصلح من نمی کرد. چون که فقط یک روحانی با خصوصیات شخصیت حقیقی و حقوقی مهدی کروبی تنها گزینۀ مناسب و ممکن برای عبور از این گردنه است. زیرا درست است که روحانیت جزم اندیش سنتی در حال عقب نشینی جدی است؛ ولی از سوی دیگر اگر با یک آدم رادیکال حتی اورا از تغییر سریع مناسبات بترسانیم ممکن است برگردد. و اگر برگردد دیگر خود ندانم کارش حاکم نخواهد شد بلکه آن دسته روحانیان مادی و خطرناک که شرحش رفت چنان بلایی سر ملک و ملت خواهند آورد که فرار به افغانستان تنها آرزوی بچه های ما بشود.

18- البته که همین نوشته هم به اندازۀ کافی گنگ و سخت خوان شد. ولی چاره ای ندارم وقت تنگ است. بیایید یادی هم از دکتر شریعتی بکنیم وبگوییم ازدعای "تعصب" خواهی برای روشنفکران بنفع دعای "روشنفکر" مانی برای آنان عدول کند تا بلکه بتوانیم با انتخاب شدن یک غیر مدعی بنام مهدی کروبی؛ خودمان، بچه هایمان و وطن مان را از تخریب بیشتر نجات بدهیم. آمین. یا...هو

بعد از تحریر:
a- من از علت تامه گفتم و نمی شود سی سال تاریخ را در یک صفحه نوشت. لذا ذهن مرجع و تحلیل گر می خواهد برای تبیین چگونگی ارتباط حتی روزمرۀ ما به این علت تامه. اینکه استخوان درشت ها نمی آیند اینکه کوتوله ها زیادند اینکه چگونه لاشخورهای خفیه نویس با استفاده از این فضای سیال هم ملت را می دوشند هم مراجع وحاکمان دین را از جیب بازهم ملت. و اینکه در فضای ترس آلود هرکی هرکی باترساندن یکی به بددینی و هراساندن دیگری به اسلام در خطر است. چگونه هم دین را از بین می برند هم ایران را. البته که من با برانداز و بی چاره فرق دارم. من می گویم بپسندی یانه! آش خاله است و در حال تناول. پس باید حتی یک گام به پیش را کوچک نشماریم!

b- ضمناً من به صورت بندی حکومت حساسیتی ندارم. من ابتدا آرزوی یک حکومت را دارم. بجای انقلاب. قطعاً من یک ملا عمر تکلیف روشن با تلویزیون را صدبار ترجیح می دهم به آیت الله... که کار و زندگی اش را ول کرده و با دوربین نشسته رو به تلویزیون که به ضرغامی زنگ بزند و بگوید دختره به پسره چی گفت در پشت تلفن و در فلان سریال! حرام است آقا! و دین خدا در خطر!


بعد از متن:
(1)- آیت الله خامنه ای و احمدی نژاد درحال عبور دادن ایران از وضع سیال و انقلابی سی ساله به یک حکومت هستند. ولی سوگوارانه چه حکومت ایده آل آیت الله خامنه ای (توتالیتر مثال استالین) و چه حکومت مورد آرزوی دکتراحمدی نژاد(دیکتاتوری فردی مثال قذافی) تنها دو نمونۀ فاجعه باری بودند و هستند که نصیب ایران بلاتکلیف فعلی شوند. و ما مأموریت اصلی مان در جنبش سبز جلوگرفتن از این فاجعه است. اینجا همان جایی است که من فریاد می زنم که رفقا دارند "کلون" را می اندازند. و ما چه می کنیم: "نزاع برسر سکولارو مذهبی وسیاست بازی های مهوع وسهم خواهی و تنوع بیانیه و...اف" یا...هو

۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

آقای خاتمی؛ چرا بازنشسته نمی شوید!



آقای سیدمحمد خاتمی عزیز.
شما دیروز مجدداً پروژه ای را کلید زده اید که باجرح وتعدیل هایی درشش ماه آینده منجربه دعوت شما ازما برای مشارکت درانتخابات مجلس آینده خواهدشد. چون هم روحیۀ شما برما آشکاراست وهم نیازجمهوری اسلامی برای نمایش مردم درصفوف رأی گیری. ومن نا امید ازاینکه بتوانم کمترین تأثیری برشیفتگان جوان شما بگذارم تا آنان را ازدنباله روی ازشما برحذردارم ناچار به صداقت ونجابت ومردم دوستی شما می آویزم که سید بزرگوار بیا ودرگذر از سر تقصیرات ما وقبای ژندۀ این کارگِل (سیاست) را برای همیشه بیاویز.

شما اینک بهترازمن وما می دانی که توهم گنجاندن دوسلطان (خدا وانسان) بریک اقلیم ناشدنی وشکست خورده است. نمی شود هم خدا وهم انسان هردونقش اول و تصمیم گیررا داشته باشند. یا باید افساررا بدهی دست خدا وبنده اش را بتبعیت بخوانی مثل آیت الله خامنه ای. ویا لگام انسان را بیاندازی دورگردنش ورهایش کنی تا خودش راه خودش را انتخاب کند. واینجاست که می توانی موعظه بکنی که انسان خدارا هم برترکش سوارکند برای پیداکردن ارامش روانی.


سیدنازنین دوباررییس جمهور مابودی وهردوبار موفق نشدی چون که باخودت یکسویه نبودی، نشده ای ونخواهی شد.- ومن با این دعوت که یکسویه بشوی این وجیزه را می نویسم- چون هیچگاه حاضرنشدی پاسخ بدهی که درصورت دعوا و اختلاف سليقۀ بین خدا وانسان کدام تقدم رأی دارند. واگراین دست برتر خداست؛ اعلام نظراوبعهدۀ چه کسی است وچرا. ونهایتاً همین آش وهمین کاسه نخواهد شد که می فرمائید آیا؟: "قرائت های مختلف"


خاتمی بزرگوار اگر استالین جمع نکرده بودآن قرائت های مختلف ومتناقض از مارکسیسم را بعدازمرگ لنین؛ مگرمی توانست ازشوروی سابق ابرقدرت 50 ساله بسازد. مگرمی شود ازدین واحد ومذهب واحد ومکتب واحد قرائت های مختلف داشت ودرعین حال با این آرای متناقض جامعه را هم اداره کرد. بلی تنها درموقع محور بودن انسان قایم بذات دراومانیسم فلسفی ولیبرالیسم سیاسی است که می توان آرای متفاوت ومتکثر و حتی متناقض اورا برسمیت شناخت. واگرمعترضی به نتایج این تکثربود؛ خود ِانسان مشترک ومعترض را به ضرب المثل "خود کرده را تدبیرنیست" ارجاع داد.


شما باراول که آمدی هم اشتباه ایدئولوژیک داشتی وهم ضعف عدم شناخت. وبخشیده ای. اما باردوم ریاست جمهوری که آمدی ونتوانستی به کمترین وعده ات عمل کنی و ملتی پرشوررا تحویل گرفتی وملتی افسرده را برجای گذاشتی مقصری. برای انتخابات سال 88 بدون توضیح مستدل آمدی وبدون گفتن چرایی رفتی. وبا جهت گیری های عملاً بنفع مهندس موسوی همراه با بذرتعارف وبلاتکلیفی "موسوی یا کروبی فرقی نمی کند" ازبه نتیجه رسیدن روشنفکران ودانشجویان برگزینۀ مشخص، و بردن آن تادوردست شهروروستای کشور- مثل سال 76- جلوگرفتی وبازمقصری!


آقای خاتمی نازنین.
ما همه می دانیم که شما بدنبال پست ومقام سیاسی نبوده ای ونیستی. ولی اینک مسئولیتی درمجمع روحانیون مبارز وجاهای دیگر داری که بسیاری ازاعضای آن ها برای یک نصفه صندلی ازدست داده بهردرودیواری سرمی کوبند ولذا شمارا تشجیع و تهییج می کنند که راه آنان را هموارکنی. ولی آقای خاتمی این گوشت تن ملت است که داری برای قدرت دیگران می جوی. خواهش می کنم. بازنشسته شو! یا...هو

۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

برای قدرشناسی از مهندس اسفندیاررحیم مشایی!

JUDITH

1- درایران سال 89 خورشیدی-مثل همۀ عمرجمهوری اسلامی- قدرت سیاسی تعیین کننده دردست متحجران ضدمدرن وضد زندگی ومخالف با هرنوع شادی وتازگی و لذت -غیرازتجاوزحلال به زنان- است. 


2- تضاد اصلی چنین جامعه ای نمی تواند "استبداد ودموکراسی" باشد. آخرچطورممکن است شما از کسانی که زندگی بسبک مدرن وجدید را حرام قطعی می دانند انتظاردارید که دموکراسی بعنوان آخرین دست آورد همین سبک زندگی حرام را؛ حتی به مباحثه ومجادله بگذارند.

3- تضاد اصلی ما درزمان وقوع انقلاب 57 "استبداد - دموکراسی" بود ولی الان ما به برکت! انقلاب اسلامی ازمنظرجامعه شناختی یک پله سقوط کرده ایم وتضاد اصلی جامعۀ ما شده است "تحجر- مدرن". -سنت غیرازتحجراست-

4- ما اینک همۀ نرم افزار مدرنیته را ازدست داده ایم واگر شبهی از برخی دست آورد های مدرنیته مثل هنرهای هفتگانه وورزش های میدانی مثل فوتبال خاک توسر شده را همراه تکنولوژی ودانش مدرن استفاده می کنیم بحکم فتوای فقهی مشهوربه "اکل میته" است. ولی هماره چون خاری درچشم واستخوانی درگلوی رهبران مذهبی-سیاسی جمهوری اسلامی است. وهرآینه درحداکثرتلاش هستند که کل این بساط حرام را (بخوان زندگی مدرن) برچینند.


5- با سوگواری وغیظ هرروزشاهد آن هستیم که بخشی ازاصلاح طلبان مذهبی که کارنامه های آلوده ای هم دارند بدون اینکه نسبت خودشان با فرهنگ مدرن (لیبرالیسم) را مشخص وتعریف کنند؛ وبرای کوبیدن هرکس درجبهۀ سیاسی مقابل خود به آرا واظهارات وفتواهای آخوند های سیاسی ریز ودرشتی متشبث می شوند که آن روحانیان ازعقب مانده ترین ومتحجرترین وضدزندگی ترین وابله ترین وجنایت کارترین مسئولان ومسببان درعرض این سی ودو سال گروگان گیری ملی بوده اند.


6- مهندس اسفندیاررحیم مشایی اخیراً حرف بسیاربسیارزیبا، بموقع، گزنده وتأثیر گذاری را راجع به حرمت موسیقی ازسوی فتاوی مراجع دین زده است- وتاریخ داوری خواهد کرد ارزش این حرف های مهندس مشایی را- وگفته است: 
"یاروموسیقی را نمی فهمد می گوید حرام است".


7- الم شنگه ای که روحانیان راه انداخته اند والبته هیچکدام هم جرأت نزدیک شدن به مهندس مشایی را پیدانکرده اند برمبنای ضرب المثل "ازکوزه همان برون تراود که دراوست" دورازانتظارنیست؛ ولی آنانی که خودرا سبز هم می دانند وسردمدارهم هستند و... چه هوارهواری می کنند از برآشفتن مکارم شیرازی یا یزدی یا آن حائری ریش قرمز که بلی علما هم مخالف رقیب هستند وما بزودی این لمپن های بی پرنسیپ را پیاده می کنیم ووقتی خودمان سوارکجاوه شدیم بدون نظرمراجع وعلما آب نمی خوریم.

8- بارها گفته ام ومجدداً این باورم را تکرا می کنم. ایرانیان موفق به تغییروضع خودنخواهند شدمگراینکه روحانیان را بامظاهر فرهنگ مدرن بترسانند وآنان را به حجره های دین وآخرت عقب برانند ودراین راه ازهرکسی که کمترین قدمی دراین هراس آوری برمی دارد چه خدا(خاتمی یاموسوی) ! باشد وچه شیطان (احمدی نژاد) !وچه انسان(مشایی) استقبال شایسته بکنند. - دست آورد دولت احمدی نژاد دراین زمینه فوق العاده بوده است-


9- ومن اگرفرداروزی ناچارباشم ازمیان خامنه ای یا احمدی نژاد یکی را انتخاب کنم قطعاً احمدی نژادرا انتخاب خواهم کرد. زیرا که خامنه ای یک سرطان است درحالی که احمدی نژاد حداکثریک حصبه! وطرفه این که می توانم دردفتررییس دفترش موسیقی گوش کنم درهنگامۀ فرارازکلافگی کارهای بی منطق احمدی نزاد. یا...هو

۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

خدایمان را پس می خواهیم!

Automat


سکولاریسم مهوع!

چنین بنظر می رسد که نواهای ناسازی درحال کوک شدن است؛ برای یکبار دیگر اشتباه! وعقیم ساختن جنبش سبز مردم ایران درتودرتوهای نابودگر "سرمایۀ اجتماعی به صحنه آمدۀ مردم ایران درانتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 76 خورشیدی." والبته جناب آقای سیدمحمد خاتمی مسئول آن شکست تلخ، اولین چراغ سبزبه شکست کشاندن جنبش سبز را روشن کرده است؛ درآنجایی که اولاً رادیکالهای "در" قدرت را با رادیکال های "بر" قدرت هم عرض وهمساز وهم وزن به تصویرکشیده؛ وثانیاً همۀ نیروهای میدانی جنبش سبز را درکلیشۀ نخ نمای "ضدانقلاب سی ساله" خلاصه کرده است.لذا برآن هستم که درحد وسع خویش وظرفیت "حوصلۀ خوانده شدن" نکاتی را یادآوری کنم:

1- همۀ تودۀ طبقۀ متوسط، دانشگاهی ونیمه مدرن ایران حداکثر دریکی دوسالگی انقلاب اسلامی وبا رصد کردن بلاتکلیفی وواپس گرایی حاکمان انقلابی روحانی و دیگرهیچ! یکسره آرزوی بازگشت به دورۀ نیمه مدرن حکومت استبدادی پهلوی را داشتند. ولی درآن فضای هیستریک برساخته توسط مارکسیست های مذهبی وغیر مذهبی ازسویی وهژمونی توده های آخرت خواه و ناموس پرست! (زن ستیز) تحت تحریک وهدایت روحانیان انقلابی بشدت متحجر- که همۀ انقلابی گری ومخالفت شان با شاه نیز به مسألۀ حجاب وموسیقی وسینما وعرق فروشی خلاصه می شد مثل مرحوم مشکینی ویزدی وجنتی و...- نه تریبونی ونه جسارتی برای گفتن این پشیمانی از طلا گشتن ودرخواست مس شدن مجدد نمی یافتند. نمود بارز این تأسف وسر گشتگی ودر بحث های خانوادگی وخیابانی وتاکسی واتوبوس- مثل همیشه- این مضمون بسیار موجزومؤثربود:
سؤال ازمردم: جمهوری اسلامی باماچکارکرد؟ 
جواب مردم: جمهوری اسلامی "دلخوشی" را ازماگرفت.

2- جنگ عراق با ایران(حالا برعکس)، کاریزمای توده ای امام خمینی، مهاجرت نیمی از نخبه های نسل اول ودلمشغولی نیم دیگر درنجات وطن، زیربناها وانبارها و ذخیره های مادی ومدیریتی سازمان بوروکراسی وتکنوکراسی پروپیمان باقی مانده از رژیم شاه والبته آدرس های عوضی روشنفکران چپ- مثل همیشه- چاره ای باقی نگذاشت برای مردم ناراضی وبستوه آمده که به رصد اولین گشایش بعدی بنشینند و نشستند.

3- رحلت رهبر انقلاب درپایان بدون پیروزی جنگ این اولین گشایش تشخیص داده شد توسط "خردحسی" مردم- وچه درست هم- ولذا مردم مجدداً مضمون دیگری را کوک کردند باتوجه به توان وامکان تغییر: 
سؤال ازمردم: آیندۀ کشور را جگونه می بینید؟ 
جواب مردم: "اکبرشاه" می آید...
- به ترکیب جمهوری اسلامی(اکبرهاشمی) با آرزوی مردم (بازگشت به دوران شاه) دقیق باشیم دراین ترکیب موجز ورسا.

4- مردم اشتباه نکرده بودند. ولی چند نکته برخلاف تشخیص درست آنان پیش رفت. اول اینکه اکبرشاه آن بارحوزوی قادر به تعیین وتغییر مناسبات دین اسلام را نداشت. دوم اینکه اکبرشاه شهامت خروج به متحجرین ریشه کرده درحاکمیت ودررأس همه آیت الله خامنه ای را نداشت چرا که دیده بود حتی امام خمینی با آن وجهۀ مذهبی و سیاسی هم منکوب ومغلوب ومجذوب "این گروه خشن"پیشا تاریخ شده بود. سوم اینکه هرگونه شلتاق دربه کرسی نشاندن "عرف غالب جامعه" در متحدثات ومنطقة الفراغ محتمل حتمی است که الیگارشی روحانیت – محبوب ومعبود خودش- را بکلی ازسکه بیاندازد. لذا اکبرشاه امید مردم درسومین سال از حکومتش سپر انداخت وخودش را تسلیم آیت الله خامنه ای کرد که تازه ازسازماندهی بیت عریض وطویل رهبریش فارغ شده بود.

5- مردم اما چهارسال دیگر هاشمی رفسنجانی- ونه دیگر اکبرشاه محبوب- را تحمل کردند. ودرپایان سرخورده ازکارآمدی دین درحوزۀ عمومی منتظرفرصت بعدی ماندند. سید محمد خاتمی درست وبموقع وبا همان ادبیاتی آمد که هم روشنفکران منتظرش بودند وهم توده باخردحسی شان با آن ارتباط برقرار می کردند. ادبیاتی نه از جنس دین؛ که ازجنس دنیا. برای اولین بارشوری پیدا شد وشورشی برای زخم های ناسور از"فقاهتی که سخت جان بود واست وخواهد بود درهمراهی با زمانه ازازل تا ابد". واورا برگزیدند بااین تیمن مبارک مضاعف که عبا وقبا وعمامه اش نیروی پیش راننده اش باشد دررویارویی- ونه التماس اخلاقی- با روحانیت زن ستیزگیرافتاده درصحرای حجازابوسفیان! و8 سال هم بپای اشتباهات مردی ازجنس شکلات باطعم گس صرف کردند:
ای خدا کجایی! عجب گیری انداختیم خودمان را بادست خودمان! ولی ناله ونفرین فایده نداشت. آیت الله خامنه ای راضی بود ومی گفت خدا راضی است ومردم هم ازسخنرانی های خاتمی یاد گرفتند که: 
اولاً آگاه نیستند - چون اورا انتخاب کرده اند!- پس شرط اول این است که مردم آگاه شوند. ثانیاً مشکل اینست که فرهنگ مردم استبدادی است ولازم است که اول دموکرات بشوند تابتوانند به نوع اعلا وپست مدرن دموکراسی یعنی "مردم سالاری دینی" برسند. اما مردم از فهم توده ای خود برنگشتند: 
"دین نمی تواند متولی دنیای مردم باشد" 
واین باور را حفظ کردند.

6- وسال 84 لشکرمدرن خاتمی شکست خورده سردرگریبان به کنجی نشستند نا امید و البته نخبگان بیشتری از نسل دوم درتبعید ومهاجرت! واین بار حزب اللهی ها وبچه آخوندها وچه می گویم خودروحانیت شرمنده صحنه را آراستند برای کسی که نه از جنس دین بود به شکل؛ ونه دینی بودن اوبه جد بود درمحتوا: 
رویگرزاده ای ازجنس پابرهنه ها که هرعیبی داشت بکنار ولی یک "حسن" داشت: مصمم وبا اعتماد بنفس! لذا همه بگردش حلقه زدند وزمام 27 سال بلاتکلیفی وطن شان درنوسان بین انقلاب مدام وحکومت- ونه مثل این ونه مثل آن- را به احمدی نژاد سپردند. واو سوراخ دعا را پیدا کرد: 
ساده ریستی وعدالت ودست های پاک شعارت باشد. تقسیم پول نفت دربین تودۀ مریدان عملت – همین درآخرین سفرش به خوزستان گفته است: کارهای بلند مدت البته خوب است ولی مهمتر روزمرگی مردم دست بدهان ومحتاج است. خطاب به همۀ مدیرانش- والبته "تصمیم گرفتن" فارغ ازغلط ودرست بودنش وحرف مردیکی است: "دروغ".

7- القصه اینکه مریدان امام خمینی اگر هستند همان تعداد معدودی هستند که بخش کوچکی ازآرای مهندس موسوی را به صندوق ریختند درانتخابات اخیرودیگرهیچ. بقیۀ آن مردمان متجددی که به موسوی رأی دادند بعلاوۀ 80 درصد از آرای توده و نخبه به احمدی نژاد همه دین را از سیاست جدا می خواهند ازهمان سال 76 واگر15 در صد کل جمهوری اسلامی خواهان نان ونام وایمان درهردواردوگاه موسوی و احمدی نژاد را منها کنیم. قطعی است این آمار که 85 درصد مردم ایران مسلمانان سکولارهستند که دین شان را محترم دارند با روحانیونش؛ ودنیایشان را آباد می خواهند بدست سیاستمدارانش. اگر تریبونی ولغتی ندارند برای پز روشنفکری. شما می توانید هر نامی به آنان بدهید غیراز اسلام خواهی درعرصۀ دنیایشان!

8- ما اگر حرفی نمی زنیم درمقابل نوستالوژی مرید ومرادی تان با امام واخلاق و دلسوزی ورحمت- همه هم مربوط به دنیای قدیم- واگر با پیروان "میرزا ملکم خان" هم آوایی می کنیم در عدم تحریک توده های "دین= ناموس=زن ستیزی" برای پیش رفتن جنبش مردم ایران. شما هم اینقدر انصاف داشته باشید که نفرمایید: پیروان "آخوندزاده" بعد از یک قرن هنوز همان چند نفر صدرمشروطیت است.

9- دل خوش نباشید که اولاً دین بعنوان جان سخت ترین باور وایمان مرد قدیم بتواند خودش را وفق دهد با دنیای جدید. وسوگوارانه انتظار چنین گذر ناگذری را هم از روحانیان متحجری چون آیت الله ها خامنه ای ونوری همدانی وعلی جنتی و...الا ماشاءالله (روحانیت مفسر مؤثردین. ونه شماها که داخل حوزه هم راهتان نمی دهند). وثانیاً دلخوش نباشید که آیت الله خامنه ای بتواند احمدی نژاد نبی را رها کند وبرگردد به دوران بلاتکلیف زمان اصلاح طلبان. چرا که برعکس تصور شما این احمدی نژاد نیست که به آیت الله خامنه ای نیازمند باشد بلکه دقیقاً برعکس این آیت الله خامنه ای است که به احمدی نژاد محتاج است. حالا دیگر احمدی نژاد باهوش ومصمم کل تودۀ جناح راست را مصادره کرده است - نمی بینید شلتاق های درخلاء همۀ ژنرال های اصولگرایان را- حرف توده های احمدی نژاد کاملاً شفاف است برای خامنه ای: "اگر از احمدی نژاد دفاع کنی ماهم ازتو دفاع می کنیم." آدرس نزدیک می خواهید: تعویض سوخت هسته ای را ببینید که چگونه اول همه برآشفتند که رهبر فلان رهبر بهمان. وحتی سرلشکربسیجی فیروزآبادی با چه توپ پری آمد که سوخت ما ناموس ماست وخزعبلات زیاد وفقط یک تشر از احمدی نژاد کافی بود که بگوید:"من رییس جمهورم وتصمیم گرفته ام وبه غرب قول داده ام." تا همه ماست ها را کیسه کنند و رییس مجلس مخالف به محاق برود ورییس نیروی مسلح غلط نامه امضاء کند که: "تعوض سوخت می تواند انجام بگیرد واتفاقاً بنفع ماهم است.اف".

10- واین است آن "سکولاریسم مهوع"ی که ما مسلمانان سکولارآن را می گوییم و می خواهیم؛ ومعتقدیم که همۀ ملت ایران اعم ازسپاهی ونظامی وروحانی دین باور و زن ومرد و پیروجوان وشهری ودهاتی و... بغیر از"خفیه نویسان لاشخور حکومتی" نیز آنرا می خواسته اند ومی خواهند وخواهند مبارزه کرد برای بدست آوردنش. بگذار یک معنی تحت اللفظی هم بنویسم برای آن تا دعوا را نبرید درزمین سفسطه و مغلطه بنام تودۀ مردم: مردم می خواهند خدایشان را به آن ها برگردانید. از خیابان ها و از سر چهار راه ها به سربرکت سفره هایشان، از میادین ورزشی از کوه وبیابان به روح وجسم ورزشکاران وقهرمانانشان، ازنگاه هیزپشت پنجرۀ اتاق خوابهایشان به داخل اتاق عشق بازی های حلالشان، ازمیرغضب اداره هایشان به دست پرمهر بر سر ولبخند بچه هایشان، ازنقش کمیته چی دهۀ 60 وپاسبان امنیت اجتماعی دهۀ 80 به جشن هایشان و...گریه می کنم. ما می خواهیم تیم ملی فوتبال مان گل بزند و برنده شود وگلزن ما بتواند از خدایش سپاسگزاری کند بدون اینکه حتی یکنفراز هوادارانش بگوید: "آی مزدور. حتماً برای گرفتن آلاف اولوف از خامنه ایست که خدارا شکر می کند." دقیقاً مثل صلیب روی سینۀ دیوید بکام وفرانچسکو توتی. دقیقاً مثل سامبای رونالدوی برزیلی وسجدۀ جابر عربستانی و... گریه می کنم. خواهش می کنم. التماس می کنم. یا در راه بازگرداندن خدای ایران به ایرانیان یارباشید و یا حداقل پایتان را از معرکه بیرون بکشید. یا...هو

پ.ن: خوشبختانه اززیادی درد واز الکنی قلم چنان گنگ وبا مرجع ذهنی بسیار نوشتم که قابل بهره برداری سوء! نباشد برای توده هایی که همه چیز را بهتر از ما حس می کنند. امید وارم مراجع عنایت کنند.
.......................................................................................
این پست را در20 ژانویه(اول بهمن) پارسال دراینجا منتشرکرده ام.

۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

آیا احمدی نژاد همان میمونی خواهد شد که بچه اش را قربانی کرد!



1- درحالی که دورقیب اصلی درحال آخرین مصافحۀ قبل از منازعه ورودررویی نهایی هستند. وبنظرمی رسد که هم آیت الله خامنه ای وهم محموداحمدی نژاد چنان سخت تمرین کرده اند درماه های اخیر که نیرویی نمانده باشد بر اندامشان جهت روز مسابقه؛ هواداران، شرط بندان، خبرچینان، کاسه لیسان وآتش بیاران معرکه درحال تدارک عاشورای "علی" (آیت الله خامنه ای) با "ولی" (حضرت مهدی موعود) باتمام نیرو به میدان آمده اند برای آراستن صحنه ای که نقش یزید پیروزرابازی کنند ونه حسین شهید را!


 2- وزیر نفت احمدی نژادباهشیاری خارج ازقوارۀ خودش آیت الله جنتی 81 ساله روحانی دبیرسی سالۀ شورای نگهبان قانون اساسی را سوار طیاره وهلی کوپترکرده وبرده سوراخ سنبه های منطقۀ عسلویه را نشانش داده است تا او داوری کند که:

اولین دوره ای است که یک وزیر دارای تخصص بالا، مدیر وزارت نفت است

وآیا این می تواند یک بازدید غیرسیاسی باشد بردن ابله ترین وغیرمرتبط ترین آدم فنی وصنعتی وعلمی برای بازدید ازعلمی ترین وفنی ترین وصنعتی ترین وپیچیده ترین ومهمترین ودرعین حال راکدترین پروژۀ اقتصادی کشور! فاعتبرو یا اولی الباب. [آنوقت دلقک ایرانی یک خوانندۀ هالوداردکه مرتب می پرسد چرا اسمم دلقک است]


3- حسین قدیانی که بسن وسال نتیجۀ آیت الله جنتی است وقتی دیده راه فن وصنعت و دانش تجربی ولذت اندیشیدن وکارکردن وآدم حسابی شدن بالاشه های روی هم انباشتۀ آیت الله های 80 ساله بسته شده است - مثل همۀ جوانان ایران نازنین- از وطن امروزش (روزنامۀ وطن امروز) کوچ موقت کرده به وطن اصلی و دیروزش (روزنامۀ کیهان شریعتمداری) تا جبهۀ خودش (دادش حسین بسیجی ها) را آدرس دقیق داده باشد درپشتیبانی از حضرت ماه (آیت الله خامنه ای) تا احمدی نژاد معیار دستش بیاید که نرخ او خیلی بیشتراز یک تقدیرنامۀ خشک وخالی است برای دست بسر کردنش وعَلَم کردنش دربرابراستادش حسین شریعتمداری.
ایثاردرنثارثار
.............................................................................

7- از اين همه كه گفتم معلوم آمد ولايت فقيه و پذيرش اين ولايت يعني «ولايت پذيري» نقطه قوت ماست. ولايت پذيري يعني ولايت فقيه پذيري. ولايت فقيه را نپذيري، حرف مفت است كه از ولايت امام زمان دم بزني. دقيقاً حرف مفت است................
............مدت هاست كه براي ما هر روز 9 دي است و چه جالب كه دي ماه 89 هم با «چهارشنبه» شروع شد؛ 9دي سال هشتاد و اشك را به ياد آوريد كه «چهارشنبه» بود و به ياد آوريد؛ «چهارشنبه اتوبوسي كه ما را آورد راهپيمايي، همان اتوبوسي بود كه پدرم را برد جبهه». ما همان بسيجيان خميني هستيم و اين اتوبوس همان اتوبوس است.
 5- درحالیکه سرپرست وزارت خارجه ورییس دفتررییس جمهور با آوردن 5 وزیربه نشست تخصصی دست آوردهای همایش ایرانیان خارج ازکشور، این نشست را ازخودهمایش ایرانیان خارج ازکشورهم مهمترمی کنند تا یک دماغ سوختۀ حسابی نشان بدهند به الیاس نادران که گقته بود درهمایش عرق ورقص وورق وخانم هم جریان داشته. ومشایی وصالحی ازاین "بالاخره وزن دولت را سنگین ترکردیم ازسهم رهبر در سیاست خارجی" دست های لذت بهم می سودند؛  درسوی دیگرهم رفقای الیاس نادران بیکارنبودند وقتی تصویب می کردند که روابط سیاسی با بریتانیا قطع شود. درحالی که خوب می دانند احمدی نژاد دروضع وموقعیتی نیست که نه تنها رابطه ای را با غرب قطع کند یا حتی تضعیف کند واین مصوبه بیشتر همان زدی ضربتی ضربتی نوش کن است مثل همیشه.


6- تقدیرنامه نوشته اند برای متکی از کمیسیون سیاست خارجی مجلس. و260 نماینده بیانیه  داده اند به فریاد که ازمنوچهر متکی معزول قدردانیم و...بغض شان را نشان  داده اند. ومهمتراینکه محسنی اژه ای دادستان وقاضی ووزیر رعب انگیز وچرک جمهوری اسلامی که تاهمین یک سال پیش چنان مرعوب احمدی نژاد وعقبۀ چماقدارانش بود که جرأت نکرد اخراج خفت بار خودش از وزارت اطلاعات را لام تا کام لب بگشاید وعلت گویی کند؛ حالا جرأت می کند یارغار وکردان دوم احمدی نژاد "رحیمی"معاون اولش را درزمرۀ متهمان فساد مالی بزبان بیاورد.


7- بنظرم می رسد که چگونه پیش رفتن موضوع یارانه ها درداخل کشور وچگونه پیش رفتن مذاکرات هسته ای ایران وغرب دراستانبول ترکیه برندۀ اصلی این رقابت را رقم خواهند زد. اگرغرب حاضرنشود کمی کوتاه بیاید -حالا که بعدازسالها فهمیده همۀ بلوف های ایران توخالی بوده ونباید اینقدرخودباخته ودست پاچه عمل می کرد- وحاضرشود اولاً امتیازاتی را که احمدی نژادلازم دارد تا ازجبهۀ سنت گراهای اصولگرا جلوبیفتد بدهد وثانیاً اصرار نداشته باشد که همۀ توافق های پشت درهای بسته را علنی کند؛ احمدی نژاد خواهد توانست هم موضوع یارانه هارا را جمع کند وهم یک ضربۀ اساسی وگیج کننده به جبهۀ رقیب اصولگرا بزند. درغیراین صورت اوضاع خیلی قابل پیش بینی نیست چون احمدی نژاد اگربه تنگنای جدی بیفتد کار همان میمونی را خواهد کرد که: 
"میمونی با بچۀ خردسالش را درقفسی فلزی قرار دادند وشروع کردند کف قفس را حرارت دادن. هنگامی که کف قفس تا جایی داغ شد که مادر حس کرد بچه اش اذیت می شود اورا بغل کرد وخودش گرما را تحمل می کرد. قصه درآخربه آنجا رسید که کف قفس چنان داغ وسوزاننده شد که میمون دیگر قادربتحملش نبود. لذا بچه اش را ازبغلش پایین گذاشت روی فلز داغ و خودش راحت رفت روی تن فرزندش ایستاد!"  یا...هو


بعدازتحریر:
من مدتهاست از مخالفان این هردوبازیگر اصلی خبری ندارم. نه می دانم کجا هستندو نه می دانم چکار می کنند.آخرین کارشان همان خبر جعلی از قول هاشمی رفسنجانی بود وپل پیروزی ابراهیم نبوی. خداوند مهربان است وهمۀ بندگانش را شفا خواهد داد. دیر و زود دارد ولی سوخت وسوز نه!



۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

پست اول؛ حرف آخر! 01.01.2010

Waterfall

گزارش "امرواقع" از میدان "امید"
1- من پیش از این هم ودرجای دیگری نوشته ام که ایده آل آیت الله خامنه ای برای آیندۀ نزدیک جمهوری اسلامی رژیمی توتالیتر است چونان حکومت استالین در اتحاد جماهیر شوروی سابق. وسیستم سیاسی مورد آرمان محمود احمدی نژاد استبداد بی اعتنایی است همچون رژیم سرهنگ معمر قذافی درلیبی. لذا علاقه مندم نگاهی مجمل به برخی از وجوه اشتراک وافتراق این دوبیاندازم دروسع یک "وقت نداریم!" ویک تحلیل مختصر.

2- این هردو شخصیت حقوقی حاکم به مقدرات امروزایران شحصیت های حقیقی متشابهی دارند ولی با دو برون داد متفاوت. به این معنی که درست است که هردو این آقایان ساده زیست، خودشیفته، خودرسول پندارو گرفتار دردگم های فکری پیشا تاریخی خود هستند واستراتژی مشابهی را پی می گیرند؛ ولی درروش ها وتاکتیک ها متفاوتند وهمچنین از نتایج حاصله از این روش ها نیز انتظارات متفاوتی دارند.

3- آیت الله خامنه ای چونان الگوی ایده آل خویش استالین شخصیتی اصولگرا، نظامی، امنیتی، ارعاب گرا ، قاطع، توداروپنهان کا ردارد که معتقد است باید درسیاست داخلی سرکوبگربود ودرسیاست خارجی تهدیدگر. او بشدت علاقه مند به توسعۀ صنایع نظامی وسنگین ودستیابی هرچه سریعتر به سلاح های کشتار جمعی وتسلیحات هسته ایست. وبرعکس عرف غالب ذهنی وعینی روحانیت که "شلختگی!" است؛ شدیداً اهل محاسبه وبرنامه است؛ درمورد علایق کلیدی واصول مورد رسالتش.

4- دکتر احمدی نژاد نیزدقیقاً مثل الگوی خود معمر قذافی است، وشخصیتی بدون اصول، لمپن، لوده، بی اعتنا، مسخره، غیر قابل پیش بینی، خودجلوه گر، اهل نمایش ورسانه ومصاحبه وادعاهای حساسیت برانگیز و.... او بدلیل بدون اصول بودن کمترین باوری هم به علم، برنامه ریزی، ثبات دررفتار وگفتاروکردار خویش ندارد وبسیار محتمل است که موضع گیری هایش درهمۀ زمینه ها از شبی به فردا صبح درتضاد وتنافر کاملی بروزکند وباشد.

5- به خاطرویژگی های شخصیتی برشمرده دربالا، آیت الله خامنه ای حاضر ومشتاق است که اول با کسانی کار کند که به اصول او معتقد باشند. ولی درمرحله ای نازلتروبرای پیش رفتن درمسیر استراتژی خود اوهمچنین حاضراست با هرنحله آدمی سازش کند وکار کند. فقط به یک شرط:" شخص از خودش اصولی نداشته باشد و حاضر باشد بصورت یک مهرۀ مکانیکال ودرمقابل مزد مادی کافی برای او کارکند". ولی دکتر احمدی نژاد قادر وحاضر است که با هرکسی و با هر عقیده ومرام وپیشینه وپسینه ای کار کند واورا جزو اصحاب خودش قراربدهد؛ بشرطی که "نوکر" و"امربر"باشد وکمترین تشکیکی در"برگزیده" بودن احمدی نژاد نداشته باشد ویابروزندهد.

6- پس تا اینجا گفتم که؛ آیت الله خامنه ای یک "فکر" است ودکتراحمدی نژاد یک "جسم"، آیت الله خامنه ای یک"جدیت عبوس" است ودکتراحمدی نژاد یک" مسخرگی لمپن"، آیت الله خامنه ای یک "فقیه – رسول" است ودکتراحمدی نژاد یک "دلقک – رسول". واین دوعنصر متشابه بشدت متضاد ازپنج سال پیش همدیگررا یافته اند درسرنوشت ایرانیان. واضافه می کنم که دشمن آیت الله خامنه ای "افکار" هستند ولی دشمن دکتراحمدی نژاد "اشخاص".

7- دکتر احمدی نژاد مطابق با سرشت شخصیتی شرح شده- بی اعتنا به همه چیز جز خود- اهمیتی قائل نیست برای آیت الله خامنه ای؛ مگر درزمانی که خود "دلقک – رسول"ش درخطر بیفتد. ولی آیت الله خامنه ای به دکتر احمدی نژاد سخت اهمیت قائل است چون که اورا دیوانه ای یافته که می تواند درهیبت یک مزدور نام ونمایش به تحقق "اصول" برجا ماندۀ سی سالۀ اویاری مؤثر برساند.

8- [......ادامه وتطبیق راستی آزمایی - تا اینجا- با گذشته بعهدۀ خوانندگان.....]

9- درماجراهای بعدازانتخابات 22خرداد درابتدا سیاست "بی اعتنایی" دکتراحمدی نژاد دست بالا را داشت. واوج آن زمانی بود که احمدی نژاد درجشن پیروزی خود درمیدان ولی عصرتهران همه چیز را به سخره گرفت وبی اعتنا به آرای کیفی مهندس موسوی درتهران؛ آنان را "خس وخاشاک" نامید. هنگامی که تظاهرات مسالمت آمیزومیلیونی معترضان در25 خرداد شکل گرفت؛ آیت الله خامنه ای خیلی زود دریافت که این اعتراض گسترده یک "فکرواصول" را هدف گرفته است ونه یک "جسم وشخص" را ولذا بدون توجه به سیاست "بی اعتنایی" احمدی نژاد، تصمیم گرفت از سیاست خودش(ارعاب وتهدید) استفاده کند. ولذا آن نماز جمعۀ معروف برگذارشد ورهبرچنگ ودندان نشان داد.

10- ولی هنگامی که تظاهرات معترضان ادامه یافت وبه روزهای مناسبتی مثل روز قدس رسید؛ تصمیم گرفته شد که یک سیاست ترکیبی "بی اعتنایی وسکوت رسانه ای درآشکار وسیاست ارعاب وتهدید درنیمه پنهان" پی گرفته شود. لذا می بینیم که از آن به بعد احمدی نژاد مطلقاً وارد فضای وجود اعتراضات درکشور نمی شود –همان بی اعتنایی ومسخرۀ محبوبش- وآیت الله خامنه ای هم درسکوت نسبی هدایتگر صحنۀ عملیات سرکوب خیابانی می گردد.

11- این سیاست تا روز عاشورا سیاست غالب است ورژیم دلبسته به "گزارشهای حسین شریعتمداری درکیهان- که مرتب درحال شمارش معکوس مرگ جنبش مردم ایران است- " امیدوار وخوشبین به ختم غائله است. ولی درروز عاشورا اتفاق دیگری می افتد واین اتفاق نه تنها پایان کار رانشان نمی دهد که تازه آغاز یک جنبش تمام عیار را برپیشانی دارد. ورژیم سراسیمه می شود، ویک باره تمام تحلیل ها وتفسیرها وامیدواری ها وتاکتیک های خود را بی سرانجام می یابد: دکتر احمدی نژاد لحن دلقکی اش را پنهان می کند تا برای اولین بار"هیئت دولت" تحت زعامتش بیانیۀ رسمی بدهد ووجود جنبش را برسمیت بشناسد! وآیت الله خامنه ای دستور برگزاری تظاهرات می دهد "با هرچه تعداد بیشتری که ممکن باشد ازمؤمن ومزدورومحتاج " ودرهرچندروز متوالی ممکن.

12- وچنین می شود که رژیم یک بار دیگر به تاکتیک –سرکوب- آیت الله خامنه ای روی می آورد واین بار دکتر احمدی نژاد را نیزدرهمراهی کامل خواهد داشت. انتخاب آیت الله علم الهدی امام جمعۀ مشهد برای سخنران تظاهرات حکومتی درتهران نشان می دهد که آیت الله خامنه ای خواسته است حجت را تمام کند وبه معترضان ابلاغ کند که نه تنها اسلام شما ورهبران معنوی تان را قبول ندارم بلکه قرائت بسیاری از همراهان وچاکران امروزم را هم قبول ندارم. وایدئولوژی حاکمیت توتالیتر من درآینده از قشری ترین ومتحجرترین اسلام- چونان شیخ علم الهدی- نشأت خواهد داشت.- ومن درحیرتم از هاشمی رفسنجانی پرلایه که هنوزهم آیت الله خامنه ای رانواندیش می گوید.-

13- و نگارنده البته خوشحالم از اینکه جنبش توانسته تا جایی پیشرفت کند که همۀ داشته های مادی ومعنوی، عده وعده، پنهان وآشکار، فکروجسم، عبوسی ومسخرگی، جدیت ولودگی، پنهان وآشکارو...جمهوری اسلامی را با عریانی به روی دایره بریزد.

14- واین بود آن راز ناگفتۀ پشتیبانی حقیر از "خشونت محدود" روزعاشورای جنبش! زیرا که من تاکتیک سکوت وبی اعتنایی صوری رژیم به جنبش سبز را سم مهلکی می دانستم برای "دردورماندن جنبش". والا من هم مثل همۀ خواهندگان "زندگی درایران" می دانستم وازعمق جان ایمان دارم که خشونت(مرگ) حوزۀ تخصصی وزمین بازی متحجران است وورود به بازی دراین زمین بمعنی پذیرش "مرگ برزندگی" است. درحالیکه شعار بنیادین جنبش سبز"مرگ برمرگ" هم نیست حتی! بلکه "زنده باد زندگی" است.

15- ولذا فروتنانه به فرزندان برومند ایران زمین توصیه وسفارش اکید می کنم که نه تنها از کوچکترین خشونتی پرهیز کنند بلکه- بقول طنزآلود آن فرزانه که پرسیده بود از مسعودبهنود که آیا موقع کتک خوردن حق آخ گفتن دارد!- حق "آخ" گفتن هم فقط مجاز دراندرونی است؛ بخاطر هدف بسیار شریف وبزرگی که دارید. چراکه خشونت باعث از"دور" افتادن جنبش وبازدارندگی از گسترش دامنۀ جنبش می شود. لذا اینک موقع افزودن بر"شدت" جنبش نیست. وباید صبور باشید. هنوز هم جنبش درمرحلۀ "همراه با زندگی عادی" است به تعبیر زیبای میرحسین موسوی.

16- ومشفقانه به چریک های زمان گذشتۀ دهۀ 60 و70 میلادی اخطار می کنم که مبادا زبانم لال آتش بیار معرکه شوند در شکست امید مردم. والبته اگر بازهم زبانم لال چنین توهم وخبطی آدرس مستند بگیرد؛ ماسک ازچهره خواهم سترد برای رودررویی: من تقنگچی هم هستم آخر! یا...هو

بعد از تحریر:
من این مطلب را سه روز پیش وقبل از بیانیۀ شمار17 آقای مهندس موسوی نوشته بودم. ضمن اینکه بیانیۀ مهندس موسوی را مصداق شرف، وجدان واوج ایران دوستی وانسان خواهی او وبسیارمبارک می دانم. ولی ازآنجاییکه بسیار بسیار بعید است که این خیرخواهی جدید هم با پاسخی مناسب مواجه شود؛ لذا فکر خودم را منتشر می کنم. یا...هو
.............................
این پست را درروزشنبه دوم ژانویۀ 2010 منتشرکرده ام وشروع وبلاگ دلقک ایرانی بوده است. بدون حتی یک واو تغییر دومرتبه گذاشتم که علاقه مندان ببینند.

۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

ژیارگُل پاپا نوئل ایران : کریسمس مبارک!


 1- منوچهر متکی سربازتر وپاک بازترازهمۀ دولت مردان تاکنون جمهوری اسلامی بود که بی دغدغه ای از تهدید امتیازاتش درفردا؛ امروزازآپارتمان محقر 100 متری اش در خیابان آفریقا ی تهران قدراست کرد تا خودش را درکنار "ژیار گل"ی قراردهد که چندساعت قبل از او "یک جای خوب" رزرو کرده بود برای جفت شان درتاریخ معاصر ایران.


2- ژیار گل بی خیال سیاست وریاست وسفارش ورسانه ودیپلماسی وانگلیس و... یک بار هم طرح سؤالش را بدلش سپرده بود: "آقای رییس جمهور چرا وزیر 5/5 ساله تان را به این خفت بیرون کردید؟" ورییس جمهور ابتدا پوزخند معروف را تحویل داده بود با لفظ دیپلماتیک "اِهه"- لابدبرای کسانی که تصویر را نمی بینند- بعدکمی جاخورده جابجا شده بود. وآخرسرهم با تاکتیک های خودش خوب سروته قضیه را جفت کرده بود: "چیزی ازتوش درنمیاد" دفترکاروزیرخارجه هم یا روی هواست یاتوی دریا ویا جاده دیگرو...ادامۀ پوزخند.ودرمقابل تعجب ژیارگل تکرار کرده بود: "گفتم که چیزی ازتوش درنمیاد".


3- ولی این پایان ماجرا نبود. چون شمس وقمروزیرآقایان هاشمی ثمره واسفندیار مشایی که دربهترین حالت چیدمان کنفرانسی رییس جمهور درکنارش بودند سراسیمه گوشی ها را کندند ومشاوره دادند ورییس را انداختند توی هچل. واحمدی نژادادامه داد بلی ایشان از برکناری شان مطلع بودند و...باقی ماجرا.


4- من دراین یادداشت کوتاه نمی خواهم موضوعی به این عیانی رابیان مجدد وتفسیر و تحلیل بکنم من فقط چندتا دل نگرانی وتوصیه دارم که دلم می خواهد بزرگان و رهبران ما به آن ها عنایت بکنند:


الف- هم آقای موسوی وهم مهدی کروبی عزیز تاهمین جا هم بسیار سهل انگاری کرده اند که بیانیه نداده اند خطاب به دنیا وملت ایران واستناد نکرده اند به این واقعۀ بسیار مهم مستند تا بگویند: "ای مردم شریف وبزرگوارایران تمام حرف ماهم همین است که با یک چنین انسان بی حرمت وبی شخصیت ودروغگویی کشور شما وما روبه اضمحلال می رود." وحتی کوتاهترازاین هم می شد ومی شود گفت واز این جریان مستند بهره برداری کرد.


ب- این فیلم خبری کمترازیک دقیقه ای می تواند دست مایۀ ساختن آنونس ها، پیش گزارشها وتیزرهای تبلیغات سیاسی متنوع ومؤثری قرار بگیرد تا دیگر دنیا شاهد کنفرانس های مطبوعاتی مهوع ودروغ احمدی نژاد نباشد. زیرا که این فیلم شاهد دروغگوبودن احمدی نژادقابل ذخیره کردن درتلفن همراه هر خبرنگاری هم است. البته اگر خودخبرنگار آزاده باشد مثل ژیارگل.

پ- وبازطرفداران اصلاح جمهوری اسلامی را خطاب می کنم که:


(1)- آیت الله خامنه ای پس ازسفرقم وعدم موفقیت درکسب حمایت بزرگان معتبر و مراجع حوزه دربدترین موقعیت مشروعیت دینی ومعنوی خودش قرارگرفته است و ایشان درحال حاضرآمادگی وتوان استفاده ازقدرت لخت سیاسی ونظامی خودرا ندارد.


(2)- لذاست که هم سیاستمداران ارشد جناح راست مثل سابق ذوب درولایت را تبلیغ نمی کنند وهم برخی صداها ازمجلس وحتی قوۀ قضائیه نشانه های واضحی از نزدیکی پایان دوران خامنه ای همراه با رییس جمهورمحبوبش را با خود دارد.


(3)- واحمدی نژادکه سواربرجهل وغرور وبدون تلنگری ازهیچ رقیبی خودش را بمحاصره حماقت خویش درآورده است واگر توده ها حرف نخبگان را قبول نمی کردند در"بی معرفتی بمعنای بی دانشی احمدی نژاد" واورا بامعرفت می دانستند به معنی آدم لوطی وبا مرام؛ اینبار ودرجریان برکناری متکی نامردی اورا باورکرده اند. واین آگاهی کمی نیست که خوداحمدی نژاد باعثش بوده است.


ت- ومنظورنهایی اینکه همۀ مقدمات ومؤخرات اینبار جفت وجورشده است که به این اتحاد نامقدس رهبر ورییس جمهور یک فشار کوچکی هم رهبران اصلاح طلب بیاورند: مثل تبلیغات پرحجم روی واقعۀ استانبول. مثل استفاده از ناکارآمدی دولت در اجرای قانون هدفمندکردن یارانه ها. مثل تشویق وترغیب علما به هرچه بیشتر فشار آوردن به خامنه ای جهت ترک احمدی نزاد و...

پدرجان! شما رهبرید وامکانات ومحدودیت ها را می دانید. یک تکانی بخورید. تکانی که حرکت باشد وچون حرکت است صدا داشته باشد وچون صدادارد قابل شنیدن باشد و چون قابل شنیدن بود ماهم که بقول ابراهیم نبوی حاضریم با هرخفت خفیفی هم بر گردیم به وطن مان بشنویم وخوشحال بشویم وچمدان ها را ببندیم یواش یواش!  سال دگر/خانۀ پدر. انشاءالله. کریسمس مبارک. یا...هو

۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

اختلاف های اخیرآیت الله ها!

The Triumph of Death



1- به روزهای عزاداری امام حسین رسیده ایم و هم به عشق عزاداری های شوخ وشنگ اختیاری درجوانی؛ والبته به درد عزاداری های سوگواراجباری درکهن سالی باید حرفی حضرت عباسی بزنم والاّ دلم آرام نمی گیرد ازدرد دوری ازوطن دردمند ازعملکرد حاکمان ووارثان حسین.


2- وامروز هرحرف حضرت عباسیی، بی بروبرگرد می رود سراغ آیت الله وحید خراسانی عزیز که منع فتوایی کردند نشان دادن چهرۀ "حضرت عباس" درسریال مختارنامۀ میرباقری هنرمند را. وحرف وحدیثی که این فتوا که بافریاد تندِ "نه چکمه های پیرارسال، نه کراوات های پارسال، نه ریش های دیروز ونه یقه دریده های امروزنتوانستند ونمی توانند حریف دین بمثابه فرهنگ شوند" ِ آیت الله وحید همراه بود بپا کرد دربین اقطار واقطاب. تاجاییکه هم کدیور آخوند اورا ملامت کرد وهم اکبر گنجی- تااطلاع بعدی نمی دانم جزو کدام قشراجتماعی دسته بندی کنم-. 
هم اصولگرایان داخلی نواختند به طعنه وهم اصلاح طلبان خارجی. والبته ابزاراین نوازش دوطرفه یک سؤال مشترک بود: "آیت الله وحید، سال 88 بعدازانتخابات کجا بودی که نه حکومت را تأیید کردی ونه مخالفان حکومت را".


3- من البته  قصدندارم بگویم آن چه گفت واین چه گفت وکدام چقدرحق دارد و دیگری چقدرحق ندارد- مثل همیشه-. این ها مطالبی است که یا خوانده اید یا می خوانید ویا اگرعاقل باشید همین نوشته را هم ازهمین جا رها می کنید ومی روید زندگی می کنید. ولی من می خواهم درمورد مواضعی که نسبت به مراجعی مثل آقایان وحید یا صافی وسایرمراجع غیرسیاسی دارم ونوع نگاه دینی آنان به جامعه و حکومت توضیح مختصری بدهم. به این علت بدیهی که اخیراً خیلی پُزمراجع راداده ام که ازحکومت آیت الله خامنه ای دلسردشده اند وهم نگاه نامنطبق با مدرنیتۀ آنان را نقد کرده ام ومی کنم.


4- فهم من از دین اینست که دین بعنوان امرفرهنگی سنتی وقدیم نه می خواهد ونه می تواند خودش را همراه وهمگام تغییرات قدیم به جدید کند. لذا همۀ روحانیان بدون استثناء وقتی بشرایط اجتهاد وبویژه مرجعیت می رسند ازجنبۀ مذهبی محافظه کار و از جنبۀ اجتماعی ضدمدرن و متحجرمی شوند. نمونۀ خیلی نزدیک وقابل نشان دادنش هم همین آقای مکارم شیرازی است که دراویل انقلاب که جوان وبانشاط بود یک روحانی لیبرال کامل بود واینک یک روحانی ارشد سوپرمتحجرشده است.


5- لذا از منظر درون دینی کمترین تفاوتی بین روحانیان ارشد نیست یعنی آیت الله خامنه ای همان طور می اندیشد که آیت الله وحید خراسانی یا آیت الله مصباح یا آقایان صانعی وبیات وجوادی وحتی مرحوم منتظری وامام خمینی. اینان همه از نگاه فتوای مبتنی بردرون ِدین، سنتی وگذشته گرا وجازم وسنگواره هستند؛ واختلافاتشان فراتر از شکیات درنمازنمی رود.


6- اختلاف رأی بین آقایان زمانی بروزمی کند که بخش سیاسی اینان چه برله وچه برعلیه جمهوری اسلامی ایران؛ فتاوای خودرا ازنگاه "برون دینی" ومبتنی بر نیازهای اجتماعی دنیای مدرن صادرمی کنند. دراین جاست که یک مشکل بنیادی سه وجهی بروز می کند وهمۀ مشکلات سی ودوسالۀ ماهم ازاین منظر بروزکرده است:


الف- مشکل اول: 
مخالفت فتواهای "درون دینی" با فتواهای "برون دینی" اولاً جرأت مجتهد فتوا دهنده، ثانیاً دامنۀ فراگیری این قبیل فتواها درتعداد مسایل مختلف مبتلابه جامعه، وثالثاً دامنه و زور تأثیرگذاری این فتواهای "برون دینی"  را برامرسیاسی واجتماعی هرچه بیشتر محدودمی کند. لذا این قبیل فتواها از نظر کیفی مربوط به اموردست چندم، از نظر کمی وتعداد بسیار بسیارمحدود وکم درمقایسه با مواردی که نیاز به تعیین تکلیف و فتوا دارند وازلحاظ تأثیر وپذیرش ازسوی مقلدان ومؤمنان بسیار کم شمارگان و مهجورهستند.یک فتوا درسی سال پیش راجع به شطرنج (موضوع حاشیه ای). وهیچ فتوا درهمۀ سی ودوساله در مورد حدود مالکیت دراسلام!(موضوعی کلیدی)بعنوان مثال.


ب- مشکل دوم: 
این است که روحانی سیاسی فتوا دهندۀ اجتماعی وبرون دینی هنگامی که برمی گردد بجلد حقیقی خودش درموقعیت روحانی مجتهد دین؛ وازدرون دین بخودش وفتوایش دربیرون دین نگاه می کند، خودش خودش را نفی می کند. بهمین خاطرهم است که مثلاً مرجعی مثل امام حمینی مجبور می شود درجلد حاکم فتوای "حرمت دین درحلال حکومت را بدهد"-همۀواجبات فروعات دین مثل نماز وحج را می توان برای بقای حکومت تعطیل مکرد- تا ازشراین سرزنش مدام دین درشکستن مرزهای امورحرام مثل شطرنج وفلس ماهی!خلاص شود. ولی چون این موضوع ِنفی خود نهایتاً نمی تواند دربیرون محقق شود لذا روحانی حاکم دربین فتاوی درون دینی وبیرون دینی خودش گیرمی افتد وبانوسان هرساعت وهرروز خودش بین ناسازگاری دوفتوای برون ودرون دینی به سرچشمگی واحد (خودش)؛ جامعه را هم درحالت سیال ونوسان وعدم ثبات وبلاتکلیف نگاه می دارد.


پ- مشکل سوم: 
این است که روحانیان غیرسیاسی که خواهان پیاده کردن فتوای درون دینی درجامعه هستند چون مشکل روحانیان سیاسی را ندارند ودنبال قدرت سیاسی نیستند؛ به حاکمان دینی فشارمی آورند که همان چندتا فتوای برون دینی نصفه نیمه راهم جمع کنند و جامعه را برمبنای مطلق فتاوی درون دینی (تفکرسلفی معروف به طالبانی) اداره کنند. وهنگامی که آخوندسیاسی وحاکم بالفعل استدلال وادعا می کند که با مطلق احکام اولیه وفتاوی درون دینی نمی شود جامعه را اداره کرد. حرف اصلی وکلیدی همۀ روحانیان از وحید وصافی وحتی مصباح می آید بوسط معرکه: 

"اگرحکومت شما حکومت مذهب شیعه هست باید برمبنای نص فقه شیعه (درون دینی) اداره شود. واگر-بهردلیل-اداره نمی شود وتوحاکم هم می گویی نمی شود. ما مراجع دین وصاحبان فتوای مذهب شیعه ارجح می دانیم که حکومت بنام دین خوانده نشود وحکومت جائرباشد تا گزندی متوجه دین نشود".


7- بنابراین حرف حساب این قبیل مراجع وبزرگان دینی، درمورد وجوب یا عدم وجوب حکومت دینی درغیاب معصوم نیست. اینان حکومت دینی تشکیل شده وعملاً موجودبنام جمهوری اسلامی را خطاب قرار می دهند وآن جملۀکلیدی را تکرارمی کنند. البته که اینان عیار های متفاوتی دارند مثلاً آیت الله صافی یا وحید حاضر نیستند پای فتوایی امضاء بگذارند که برای برپایی حکومت شیعۀ غالی به خون ریزی و کشتار زیاد  وازاین قبیل منجر شود ولی درعوض آیت الله مصباح عملاً طرفدار فتوایی است که قتل همۀ نفوس ایران را هم موضوعی پیش پا افتاده می داند دربرابر امر ثواب تشکیل حکومت مذهب سلفی درایران. 

8- ودلم می خواهد همین جا آن دعواهای بی پایان طرفداران چپگرای امام خمینی با مصباح یزدی را هم توضیح بدهم زیرا که فقط ازاین زاویۀ دیداست که مخالفت دیروز آیت الله مصباح یزدی باامام خمینی وموافقت سفت وسخت امروزایشان با میراث خمینی توجیه عقلانی می پذیرد:

"آیت الله مصباح یزدی درقبل از انقلاب به گزارۀ منطقی "درخیلی دوردست بودن عقلانی و زمانی ومکانی تشکیل حکومت دینی درایران"  مؤمن بود وتلاش های آیت الله خمینی را آب درهاون کوبیدن وتحمیل هزینه های زیاد وبی نتیجه به دین وطلاب می دانست. لذا  اصل رفتن بسوی توّهم حکومت دینی را قبول نداشت وهمراهی هم نمی کرد. اما وقتی درسال 57 ابروباد ومه وخورشید وفلک حرف عقلانی طلبه مصباح را زمین گذاشت وایران را سوار گردونۀ توهم آیت الله خمینی کرد. دلیل مخالفت ابتدایی مصباح هم باطل شد.

امروز مصباح یزدی دلیلی برمخالفت با حکومت دین ندارد. علت مخالفت او درگذشته ازموضع حقوق بشر وفلسفۀ سیاسی مدرن نبوده است که کماکان بمخالفت خویش تداوم بدهد. اوفقط بدلیل دردسترس نبودن گوشت می گفت این گوشت تن مردم بدبخت ایران نجس است والا می بینید که گوشت تن ما که سهل است آرداستخوان هایمان هم از هضم رابع آیت الله ها گذشته است وبه نشخوار چهارم رسیده اند؛ وهنوزمصباحیون از بام تاشام عربده می کشند وخون بیشتری را طلب می کنند. یا...هو


بعدازتحریر:
این مطلب را تا اینجا قبلاً نوشته بودم ودیگر به ساختارش دست نزدم. هرچند که من کل ماجرای مخالفان وموافقان روحانیان کمترسیاسی مثل آیت الله وحید وصافی راشامل مقاله ام معرفی کرده ام ولی ازآنجایی که موضع گیری های برادرحسین درکیهان همواره ازاهمیت نشانه های فروپاشی ازدرون را باخوددارد وشما هم این کلافگی واستیصال را دوست دارید؛ می گویم که شریعتمداری هم دیروز درسرمقالۀ کیهان از خجالت روحانیان بزرگی که فقط می گویند "خرماازکرگی دم نداشت" در آمده والبته امروز هم حرف مکارم را پسندیده که گفته اگرمشایی می گوید ما نمی فهمیم بماتوهین می کند ولی ما نمی خواهیم درشرایط "خاص الخاص"! کشورموضع گیری کنیم.

۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

کمردردیک وبلاگ نویس پیر!

Opening of the Fifth Seal



شب یلدا خوش گذشته باشد تا اینجا وازاین به بعدش هم خوش بگذرد من هم انارهای درشتی را که ازخیابان "های استریت کینزینگتن" خریدم برای امشب می گذارم برای یک شب دیگر که بدجوری این قرص های مسکن وعضله شل کن خانم دکترشل کننده است ومن همۀروزوشب را گیجم. 


سه تا مطلب خیلی خوب ومفید راجع به مراجع دین وحدودآزادی ودرخواست کودتا از ارتش وسپاه نوشته ام واحتیاج به یک دست به سروگوش کشیدن دارد که آراسته بشوند ولیاقت شرفیابی به محضرمبارک شما سروران صبوروبخشنده را پیدا بکنند بزودی که دیگرمجبورنباشم این عضله شل کن هارا بخورم.


یکی ازدوستان آدرس نامۀ نوریزاد به مراجع تقلید(آقای مکارم) را خواسته بود نداشتم ازگردانندگان سایت نوریزادهم خواستم هنوزجواب نداده اند بهرصورت دوستان دیگر هم اگردارند لینک بگذارند اینجا ان دوستمان استفاده کند والبته مطمئن باشد که من آن نامه را خودم خوانده ام ودروبلاگ قبلی نوریزاد بود.


دوستتان دارم. ترکم نکنید اگرکمی نامرتب بودم این چندروزه بیشتر ناشی از همین مریضی ودرآستانۀ سال نومیلادی وازاین قبیل بوده است. درضمن درموردتنها خبر مهم دیروزهم که انتشار کیفرخواست دادگاه نظامی بوده دربارۀ کهریزک نظرم این است که درذیل همان جنگ قدرتی که مدتهای مدیدی است شروع شده است بوده؛ و عوامل شاخۀ رحیم مشایی رییس جمهور دست اندرافشای این کیفرخواست بوده اند. دیگرنمی کشم. دوستتان دارم برای تان بهترین خوشحالی ها را آرزومی کنم وخواهش می کنم با قلقلک هم شده همدیگررا بخندانید. یا...هو

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

دیویدبکهام: مردی برای تمام فصول. سلام براو!

The Peacemakers


1- اکٍثریت قریب به اتفاق آدم های عاقل وبالغ وقتی می خواهند داوری کنند که چرا انگیس وبتبع آن بریتانیا هم کبیر بوده است دیروز وهم رقیب مانده است امروزو هنوز؛ هماره سراغ سیاستمداران بی باک واندیشه ورزان چالاک انگلیسی می روند. مثال برای دونمونۀ معروف جان لاک ووینستون چرچیل. ودرست هم است. ولی من معتقدم که سمبل پیشرفت انگلیس امروز دیوید بکهام فوتبالیست سرشناس ومعروف انگلیسی است. واین البته دلایلی فراترازدوستی وارادت عاشقانۀ من دارد نسبت به این مردی برای تمام فصول. وپیش ازاین هم گفته ونوشته ام.

2- دیوید بکهام دیشب جایزه ای را دریافت کرد که قبل از او فقط دوغول دیگرفوتبال انگلیس والبته درسنین پیرسالی این جایزه را برده اند: "سربابی رابسن وسربابی چارلتون". نام جایزه اگر درست یادم مانده باشد هست: "شخصی که بیشترین تأثیررا در پیشرفت وتعالی ورزش انگلستان داشته است". طرفه اینکه این جایزه درحالی به دیوید بکهام سمبل قدرت انگلستان اعطا می شود که هنوز یک ماه ازشکست انگلیس در بدست آوردن میزبانی جام جهانی فوتبال 2018 نگذشته است. ودیوید بکهام سلسله جنبان ورهبرارکسترگروه نمایندگی انگلستان برای بدست آوردن بازی ها هم بود.

3-البته من باوردارم که دیوید بکهام باشخصیت، رفتار وکاریزمای خودش عامل منفی شده است درکارزار کثیف لابی های پشت وروی میزهای رشوه وتطمیع. زیرا که بکهام جزو شخصیت هایی است که باید دوستش داشته باشی والا ازش متنفری. و بدیهی است که هرکسی بکهام را دوست نداشته باشد نمی تواند براحتی شخصیت کوچکترخودش را اززیربار سنگین اخلاص مدرن وشفاف ونیک اندیشی دیویدبکهام خلاص کند وتنها چاره را استفاده از مقام اداری برای تخفیف مرد بزرگ می یابد.

4- دیوید بکهام دیشب "سرالکس فرگوسن"ی را پدرخود وشاگردی اورا بزرگترین شانس زندگی خودش معرفی کرد که هنوز آثار زخم لنگه کفش فرگوسن برپیشانی اش ودشنام رکیک همین سرآلکس- مدتها حالت لبهای فرگوسن درهنگام ادای فحش درکنار زمین آنونس برنامه های فوتبال ایران شده بود.لابدبرای نشان دادن با تربیتی خودمان! - برروانش باقی است. والبته دیوید بکهام همیشه قدردان ومنضبط وبدون رانت بوده است وقبلاً هم بااراده وپشتکارش داوری نامنصفانۀ شخصی مثل کاپلورا در رئال مادریدسوده ودن فابیو را مریدخودش کرده بود.

6- علی دایی ازپرسپولیس کنارکشید وچه خوب. او به اندازۀ بکام بلکه هم بیشتر برای ایران مفید بوده است. چون که ایندو دردانه یک ویژگی منحصربفرددارند. اینان هردو عاشق وفدایی وطن شان هستند. منتها بکهام بسیار فراتر از سنش، موقعیتش، شهرتش، ثروتش وخوش تیپی ودلفریبی اش ظرفیت ناب "جوگیرنشدن" دارد. وعلی دایی هم می تواند همیشه مواظب خودش باشد مثل دیوید بکهام! یا...هو


۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

سلام؛ همه چیز خوب است جزدوری شما!

The Hireling Shepherd


1- اگرقراراست کسی اخم وتخم بکند که پس انقلاب عاشورا چی شد؛ حتماً آدرس را عوضی آمده ما نویسندگان وگویندگان وخوانندگان این وبلاگ ازروز اول هم فعال مدنی بودیم وتاروزآخرهم فعال مدنی خواهیم ماند. بعبارت دیگر ما دغدغۀ سیاسی چه کسی حکومت کند را نداریم بلکه ما فقط می خواهیم حکومت ایران بدست وفکر و شیوۀ هرکس؛ زندگی درایران را برسمیت بشناسد وخنده را آزادکند تا مردم ما مثل مردمان همه جای دنیا ازاین توقف درمسخرگی ولودگی سوگوارمدام رها بشوند، تا بتوانند دروقت کاردراداره وکارخانه ومدرسه وحجره کارکنند ودرهنگام تفریح و استراحت درخانه وخیابان شوخی وخنده وتفریح.

لذا تحرک موردانتظار جماعتی بدون رهبر وبدون برنامه وخودجوش بیشتر از ترساندن حسابی خفاشان شب به "روززنده داری" درسرهرکوچه وبرزن بمراقبت از کشتن روشنایی؛ همان حداکثر موردانتظار ما بود از کربلای ایران که حاصل شد و دست همگی مان درد نکند.

2-موضوع حذف یارانه ها که با عنوان هدفمند کردن آغاز شده بالاخره به گام اجرای رسمی رسید وازامروز ایرانیان تجربۀ قیمت های جدیدی را خواهند کرد. وبنظرم می رسد که برای آثار وتبعات این اقدام نیز نباید عجله کرد ومثل خود طرح که قطره قطره بی خطر تبلیغ شد، همانطور گام بگام تبعاتش رابروز خواهد داد. وواکنش ها کند ولی مداوم وسلسله واروپی گیرخواهد بود.

3- آقایی بنام امیر ارجمند درلندن است وبالاخره با بی بی سی فارسی هم صحبت کرد وگفت که مهندس موسوی چه نمی خواهد. فقط ما می خواستیم بدانیم که مهندس موسوی چه می خواهد که خوشبختانه رییس دفترش هم نمی دانست. والبته ما این را هم نمی دانیم که امیرارجمند یکی مثل ما آوارۀ غربت شده است یا مثلاً بدنبال مأموریتی آمده است وعنقریب بسنگر داخل کشور برخواهد گشت. که اگر اولی باشد باید ناامیدشد ازاینکه حتی نزدیک ترین آدم به "همراه کوچک جنبش سبز"هم کمترین چیزی بیشتر از من دلقک نمی داند از رهبر محبوب جنبش. واگردومی باشد که باید امیدواربود که بالاخره مهندس موسوی یک تحرکی نشان داده ونماینده ای فرستاده برای هماهنگی بین پیروانش درخارج با داخل. البته برداشت خودمن این است که هیچ کدامش نیست، وامیرارجمند هم یک آقایی است مثل همۀ ما ایرانیان که آقاییم وبرای خودمان حرف می زنیم مثل امیرارجمند!

4- نادرسلطان پوردر60 دقیقۀ بی بی سی فارسی یک حالی داده بود به شش هایش که بالاخره بعد از برهوت یک سالۀ بعدازعاشورای 88 با هدفمندکرد یارانه ها یک Breaking news پیدا کرده وچه بهتر که آدم گنده واقتصاددانی مثل دکتر فریبرز رییس دانا را از مرکز خبرداغ -یعنی تهران- بفرستد روی آنتن. ولی جداً دلم برای سلطان پور وبی بی سی سوخت وقتی که دیدم این اقتصاد دان چپ گرای از سوسیالیسم مانده به کاپیتالیسم نرسیده وسرگردان فکری - نه کمترازمدعیان راست احمدی نژادی با فرمول موهوم اقتصاداسلامی- شروع کرد به دادزدن که فردا هیچ اتفاقی نمی افتد چون احمدی نژاد زرنگ است وفهمیده وشوک درمانی نکرده بلکه می خواهد قیمت ها را بتدریج زیادکند وبخاطر همین هم نمی توان منتظرواکنش خاصی از جامعه بود. والبته بکاراحمدی نژادصفت توهم درمانی هم داده بود. ومن منظورش را ازداد وبیداد های بیخود وبی جهتش برای شما سرند کردم والا خودش هم نمی تواند بگوید چه می خواسته بگوید. درحالی که سلطان پور مادرمرده چندبارهم بزور، داد و بیداد رییس دانا را قطع کرد که سؤالش را دوباره بگوید: "آقای دکتررییس دانا بنظر کارشناسی شما تبعات بلند مدت وکوتاه مدت طرحی که رییس جمهورایران اجرا می کند چه خواهد بود" همین. نه داد می خواست نه عصبیت ونه بیداد. با صدای آرام وشمرده ومثل یک کارشناس! اپوزیسیون که وقت کم ندارد تا ازهربی ربط وباربطی رطب ویابس ببافد وگزک بدهد دست کسانی که دنبال دلقک می گردند.

5- ودیدم دربالاترین که عکسی از سرکار خانم ملکی همسر محترم محمدنوریزاد را گذاشته بود درروی تخت بیمارستان مدرس که با همان هیبت ولباس وروسری عکس های درمنزل وسلامتش. البته زیر پتو تاروی سینه وچند لوله نایلونی مرسوم که خیلی هم مریضی را القاء نمی کرد وزیرش هم تیترزده بود ایستاده می میریم. واین درست همان جایی است که نمی دانیم چگونه از سرمایه هایمان سوء استفاده هم بکنیم. حتی اگر کسی اینقدربی کس باشد که بخواهد از محمد وخانواده اش بنفع امیال شخصی خودش استفاده کند باید اینقدر هوشیارهم باشد که ضرب المثل معروف "ازقضا سر کنگبین صفرا فزود" را شنیده باشد وبداند که حتی اگر الماس را زیادی دستمالی کنی کدرمی شود وباید بعدازهربار استفاده یا درگنجینه پنهان کرد یا بررف به تلألوء رها.

6- وبالاخره اینکه درمقایسه با رهبران سمبلیک جنبش؛ مهندس موسوی وامیرارجمند ورییس دانا وبالاترین که معنویت ومذهب وسکولاریسم وداخل وخارج ورسانه ومجاز وحقیقت ِجنبش سبزرا پوشش می دهند؛ تحرک ِترسانندۀ شبکه های اجتماعی جوانان که باعث امنیتی وپلیسی نگاه داشتن عرصۀ عمومی شد؛ بسیار معتنم بود واست. چون که وادار رژیم برای استفادۀ مکررازنیروهای سرکوب برای هرگونه برنامه های مردمی درنهایت باعث فرسودگی وسرخوردگی وریزش این نیروها خواهد شد. یا...هو
..................
توضیح ضروری:
این پست قبل ازخبردستگیری دکتررییس دانا منتشرشده بود ومن دلیلی برای تغییرش ندیدم. ضمن اینکه تعهدوبلاگ من برعدم دستکاری مقالات بعدازانتشاراست. برای دکترمتأسفم جداً!

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

تیترمثبت: آمدن صالحی؛ یک گام بسوی عقلانیت! تیترمنفی: من نمایش می دهم. پس هستم:احمدی نژاد

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/9/98/Bust_of_Otis_Bowen.jpg

1- نزدیک به نیمی ازاعضای کابینۀ دولت نهم احمدی نژادرا اصولگرایان ایدئولوژیک تشکیل می دادند. مهمترین این افراد  عبارت بودند ازپورمحمدی در وزارت کشور، محسنی اژه ای دروزارت اطلاعات، دانش جعفری دروزارت اقتصاد، باقری لنکرانی دروزارت بهداشت، فتاح دروزارت نیرو، صفارهرندی دروزارت ارشاد ومنوچهر متکی دروزارت امور خارجه. اگرچه این وزرای معزول وابستگی های صنفی و گروهی هم داشتند ولی می شود از آنان بعنوان اصولگرایان ایدئولوژیک مستقل نام برد؛ که احمدی نژاد با انتخاب ناگزیرآنان در شروع کارش، هم توانست نوعی تعامل اولیه باجناح سنتی (اصولگرایان ایدئولوژیک) برقرارکند وهم مواظبت کرد که آدم هایی را انتخاب نکند که برای قدرنش چالش ومالش ایجاد کنند.


2- محمود احمدی نژادبعنوان یک اصولگرای لمپن که درطول همۀ دورۀ چهارسالۀ دولت اول خود تحت تأثیر ونفوذ پیش روندۀ مهندس مشایی اصولگرای لیبرال بود؛ توانست با هر زور وزحمت وحقه وکلکی وسرتقی هم بود همۀ عناصراصولگرایان ایدئولوژیک را بیرون کند تا بتواند آنان را دردولت نهم خود با اصولگرایان لمپن و غیرایدئولوژیک جایگزین کند وکرد. وتنها وزارت خانه ای که از این پاکسازی ایدئولوژیک - لمپنیسم خودش یک ایدئولوژی است- درامان ماند، وزارت امورخارجه ومنوچهر متکی بود.


3- علت عدم تعویض منوچهر متکی هم بیشتر به نبودن فرد مناسب ارتباط داشت تا ملاحظۀ ثبات درسیاست خارجی. چون اصولاً احمدی نژادبا هرجوراستدلال عقلانی عرف سیاست دردنیا مشکل دارد وآن را نمی پذیرد.احمدی نژاد که درتعقیب پاکسازی همۀ دورواطرافش ازآدم های دارای حداقل استقلال وثبات فکری بود؛ آقازاده معاون خودش درانرژی اتمی را هم با دکترصالحی- اصولگرای لیبرال و نزدیک فکری به مهندس مشایی وهم دانشکده ای سابق خودش- جایگزین کرد.


4- چه احمدی نژاد صالحی را با کاندیدای وزارت امور خارجه وبرای کارآموزی یکساله آورده باشد به تهران یانه؛ دراصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمی کند که احمدی نژاددرطول سال اول دولت دهم بیش از پیش به زیرکی وتوانایی های ذاتی دکتر صالحی پی برده وچون موردتوصیه وتأیید مهندس مشایی واحیانآ هاشمی ثمره هم بوده است، دراخراج دکترمتکی تردید نکرده است.


5- درمورد شکل اخراج منوچهرمتکی هم موضوع کاملاً دقیق ومطابق با نوع اندیشۀ پوپولیستی حاکم براحمدی نژاداست. بعبارت دیگررهبران توده گر رهبرانی بشدت شکل گرا هستند وبایدباشند. واصولاً علت العلل کامیابی شان درکسب محبوبیت در بین توده ها هم همین اهمیت دادن بشکل کاراست تا محتوای کار. 


6- احمدی نژاداگر منوچهر متکی را دریک فرآیند معروف برکنار می کرد، باید خودش راآمادۀ ده ها وبلکه بیشتر سؤال ونقد می کرد. بویژه که چون سیاست خارجی هم است وموضوع حساسیت وقدرت وچالش تخصصی حاکمان رده اول ودررأس همه رهبری هم است؛ ازهمان ساعت اول برکناری سؤال های تخصصی ومقایسه ای و اهمیتی و... که همه سؤالاتی محتوایی است شروع می شد درحالیکه بانوع برکناری که انجام داد همه را شوکه کرد تا همۀ نیروی اولیه وتازۀ مخالفان، رقبا، تحلیلگران، کارشناسان وسیاستمداران را صرف بحث برسر شکل برکناری کنند ونه تبعات محتوای برکناری. تا بعدازچندروز که همۀ انرژی ها صرف شوک ناشی ازشکل اقدام رییس جمهورشد دیگر موضوع بررسی محتوایی هم از اولویت وتندی بیافتد.


7- البته که بند 6 کشف من نیست واین ذات رهبران توده گرا یا پوپولیست هست که اقدامات مهم شان شکلی است وباید هم باشد زیرا که اقدام اساسی ومحتوایی دیربازده است وبه محبوبیت رهبر توده گرا کمک که نمی کند هیچ، لطمۀ شدید هم می زند. از سوی دیگراقدامات وکارهای محتوایی نیازمند برنامه ریزی وکتابت وبحث وفحص نخبگان است که رهبر پوپولیست نمی تواند تن به آن بدهد چون که مرد توده گرا باید مبسوط الید باشد درهنگام رودررویی با رعایا.


8- لذا تعجبی نباید بربیانگیزد اگر می بینیم احمدی نژاد بودجۀ کل کشور را از دوتا سه کتابچۀ بسیار قطور با صدها ماده وهزاران تبصره تبدیل می کند به یک دفترچه یادداشت تنک که چند سرفضل دارد فقط برای خالی نبودن عریضه. یا همین هدفمند کردن یارانه هارا ببینیم که دوسال است فقط وفقط روی شکل کار(مار) مانور می دهد وکاررا بجایی رسانده است که دیگر اصل محتوای کاری که باید انجام بگیرد ازیاد و حساسیت همه بیرون رفته وفقط همه منتظرشکل کار هستند که احمدی نژاد کی اراده بکند. 

9- درشاخه ومثالی دیگر نگاه کنیم که احمدی نژادچه شوهای بی ثمری راه انداخته بعنوان سفرهای استانی ودرهمۀ آنها بدون حتی یک استثناء به عوامل اجرایی استان دستوراکید می دهد که اقدامات دراز مدت وبابرنامه محتوایی نباید شمارا ازرسیدگی شکلی وروزمره به گرفتاری افراد حقیقی بازبدارد. می خواهم این مطلب رابگویم که احمدی نژاد باشکل کارش است که احمدی نژاداست واگر قرار بررفتارهای متعارف باشد اودیگر احمدی نژاد نخواهد بود.


10- وختم کلام اینکه دکترصالحی تفکری بازترازمتکی دارد وهمانطورکه گفتم در شاخۀ اصولگرایان لیبرال مهندس مشایی جای می گیرد وبطورقابل اشاره ای تعامل بهتری می تواند با غرب داشته باشد چون هم با فرهنگ وتفکرغرب آشناترست وهم به آن باور دارد. واگراین را هم اضافه کنیم که دکترصالحی از حوزۀ انرژی اتمی هم می آید به اهمیت تأثیر گذار ایشان دررابطه باغرب ومذاکرات پیش روبیشتر واقف می شویم. یا....هو

۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

حداقل یک نامۀ سرگشاده بنویس آقای خاتمی!



1- من وتووما هم نامه نوشتیم. سید محمدخاتمی هم نامه نوشت. من وتووما هرکدام چندبار نامه نوشتیم وطومارهم امضاء کردیم. سیدمحمدخاتمی اما همان یک نامه را نوشت. من وتووما با عاطفه مان نامه نوشتیم: بعنوان یک پدر. یایک فرزند. یا یک مادر. یایک همسر. یا یک دوست. یایک هموطن. یا یک انسان. وسیدمحمد خاتمی هم مثل ما. من که یک دلقکم اعتباری معلوم دارم مسخره. وتووما راهم می شناسم که نه اسمی دارید ونه رسمی. نه عنوان حالی ونه تیتر گذشته ای. سیدمحمد خاتمی اما 8 سال ریس جمهور بوده است ورسمی دارد ومحبوبیتی.


2- او هیچ گاه کارش را درست انجام نداده است واین بار نیز مثل همیشه همۀ دوستانش را -ونه لزوماً دوستدارانش را- ناامید کرد. سید محمد خاتمی را می گویم. همیشه مدعی بود که چون به اوراق پرونده های قضایی دسترسی ندارد نمی تواند بضرس قاطع ازبی گناهی کسی مطمئن وبرای دفاع ازاو بکام کفتاربرود. اینک چه؟


3- محمد نوریزاد را بزور بیهوشی وبادست وپای درزنجیربسته شده به تخت بیمارستان سرم وصل کرده اند که نمیرد وجنازه اش را بکوبد برسر مدعیان رذل دین وایمان وخدا. آیا یک رییس جمهورسابق باید خودش را پایین ترازیک دلقک قرار بدهد برای اقدام به نجات جان "محمد نوریزاد"ی که پروندۀ معصومیت واخلاصش بر هرکوی وبرزن وایران وجهانی بانگ زده شده است.


4-حداقل انتظار ازهمۀ محافظه کاری وشخصیت "صلح کل" سیدمحمد خاتمی این بود واست که نامه ای سیاسی می نوشت سرگشاده. ونه از سر بزرگی ورییس قبیله به نوریزاد برای دستوربه پایان اعتصاب غذا، بلکه از سرمورد اعتماد ومحبوبیت عده ای جوان نیک سرشت بودن ورییس جمهور سابق بودن وشهرت جهانی داشتن - از سر صدقۀ رأی وتبلیغ محمد های نوریزاد - به رهبررسوا وبی کفایت جمهوری اسلامی!


5- تا اطمینان نسبی از وضع سلامت محمد نوریزاد حرف دیگری نخواهم نوشت در این پنجره. امروز جان نوریزاد ومبارزۀ او رقم بزرگی ازآینده ایران وایرانیان را شکل می دهد. من هم سعی می کنم که اولاً ازرفتارهای مخلص ومعصوم نوری زاد الگو بگیرم وثانیاً بهر طریق صواب به او یاری برسانم. البته که برد کارمن درحد تأثیر بریکی دونفراست اما آنانی که مورداعتماد مردم هستند -بهردلیل- باید اقدام پرسر وصداتری بکنند اگر کارمؤثرمستقیم ازدست شان ساخته نیست. یا...هو